امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
علی اکبر به استاد خراط گفت: «اگر در چهار طرف غمغمبک را سوراخ کنید، صدای خوشایندی از آن به گوش می رسد.»
استاد خراط پاسخ داد: «در این صورت گرانتر می شود.»
مرتوله گفت: «اشکالی ندارد.»
معمولاً غمغمبک را از چوب درخت توت می ساختند، چون چوبی محکم است. استاد خراط چوب را از دو طرف به دستگاه خراطی بست و با حرکت دادن چوب و تسمه چرمی به جلو و عقب، دستگاه را به کار انداخت. چوب به دور خود می چرخید و او با تیغه فولادی که در دست داشت، به آن شکل مخروطی غمغمبک می داد. همزمان، با حوصله در مورد کارش توضیح می داد: «چوب نسبت به سنگ لطیف تر است و خیلی راحت تر با دستگاه شکل می گیرد و به شیء مورد نظر تبدیل می شود. این هنر تبدیل چوب به وسیله، با دستگاه خراطی انجام می گیرد.»
سپس ادامه داد: «سعی می کنم دربارهٔ خراطی و دستگاه آن برایتان بگویم. خوب گوش کنید؛ این حرفها را برای هر کسی نم یزنم، ولی چون شما از شاگردان استاد علی اکبر هستید، برایتان می گویم.
کار با چوب از هزاران سال پیش تاکنون برای بشر جالب و جذاب بوده و در رشته های گوناگونی مانند کارهای ساختمانی، ساخت لوازم منزل و وسایل کار و اداری به کار می رود. استفاده از چوب تنها به نجاری محدود نمی شود؛ در منبتکاری، معرقکاری، خاتمکاری، ساخت در و پنجره و خراطی نیز از آن بهره می برند.
هنر خراطی، یکی از صنایع دستی کهن ایران است که از دیرباز رواج داشته و طرفداران خود را دارد. این هنر معمولاً در مناطقی رونق دارد،که چوب فراوان باشد. واژهٔ خراطی ریشه های عربی دارد و از فعل «خرط» به معنای تراشیدن و متقارن سازی چوب یا جدا کردن پوست آن گرفته شده است.
برخی خراطی و نجاری را یکی می دانند، اما این دو با هم تفاوت دارند. در نجاری، چوبها کنار هم گذاشته شده و شکل می گیرند؛ ولی در خراطی، شکل مورد نظر با تراشیدن چوب پدید می آید. نمونه های این هنر را در گهواره، پایه های چراغ، پایه میز، شمعدان و ظروف چوبی می توان دید. اگرچه خراطی در بسیاری از شهرهای ایران رواج دارد، در شهرهایی مانند تبریز، رشت، ساری، چالوس، اردبیل، شوشتر، ارومیه، سقز، دزفول، سنندج و تهران که دسترسی به چوب آسانتر است، رونق بیشتری دارد. اگر به نقشبرجسته های کاخ داریوش نگاه کنید، پایه های تخت و شمعدانها را می بینید که نشان دهندهٔ هنر خراطی در گذشته های دور است.»
علی اکبر دربارهٔ دستگاه خراطی و ابزارهایش پرسید. استاد توضیح داد: «این دستگاه دستی است و با نیروی دو دست و تکیه بر یک پا کار می کند. ابزارهای اصلی عبارتند از: مغار، نونگاز، اسکنه و جداکننده. پولاد و نونگاز برای بریدن الیاف چوب به کار می روند و اسکنه برای تراش و کَندن چوب.
مغار میلهٔ مستطیلی شکلی است با لبه های تیز و شیبدار که جنس آن معمولاً از فولاد سخت است. نونگاز نیز یکی از ابزارهای معمول خراطی است که سری کمانی دارد و برای برش گلویی و تو رفتگی ها استفاده می شود.»
استادخراط افزود: «یکی از مهمترین مراحل خراطی، انتخاب چوب مناسب است. تقریباً با هر نوع چوبی می توان خراطی کرد، ولی برخی چوبها ایده آل ترند. جالب است بدانید حتی از تکه چوبهای دورریز هم می توان استفاده کرد.»
سپس از دستگاه دستیِ زمینی گفت که برای وسایل کوچک و ساده به کار می رفت.
مرتوله و علی اکبر از استاد خراطی تشکر کردند و به راستهٔ نجاران رفتند. میخ مخصوص فولادی را از آهنگری خریدند و برای نخ غمغمبک، از مغازهٔ خرازی صالحه نخ نایلونی تهیه کردند. همان عصر، برای بازی غمغمبک راهی کوچهٔ محله شان شدند.
شب قبل بارانی آمده بود و زمین خاکی کوچه حسابی سفت شده بود، که برای بازی غمغمبک عالی بود. بچه ها با هیجان نخ را به سرعت دور غمغمبک می بستند، دستشان را به آسمان می بردند و آن را با سرعت به زمین پرتاب می کردند. غمغمبکها مانند پروانه به دور خود می چرخیدند. گاهی در شتاب بازی، غمغمبکها به هم برخورد می کردند.
غمغمبک های علی اکبر و مرتوله از چوب توت بودند و محکم؛ اما بعضی از بچه ها غمغمبک هایی از چوب سفید داشتند که سست بود و در میان بازی از وسط می شکست.
مرتوله اما به بازی در کوچه قانع نبود. کف صاف و نرم سیمانی حیاط مدرسه را دیده بود و با خودش گفت: «عجب جایی برای بازی غمغمبک!»
فردا غمغمبک را به مدرسه برد و در حیاط شروع به بازی کرد. اما مدرسه پلیس مخفی داشت و نام او را به دفتر گزارش دادند.
پس از زنگ اول، ناظم به سوی مرتوله آمد. یکی از دوستانش قبلاً به او گفته بود که غمغمبک را قایم کند. مرتوله آن را در جیب پیراهن، زیر ژاکت گذاشته بود، اما یک طرفش از زیر ژاکت بیرون زده بود. آقای مولا از او پرسید: «این چیست؟»
مرتوله از خجالت سرش را پایین انداخت. غمغمبک را از جیب درآورد و به آقای مولا داد. به شدت شرمنده شده بود.
اما در زنگ آخر، وقتی از مدرسه خارج می شد، آقای مولا او را صدا زد و غمغمبک را به او بازگرداند و گفت: «مدرسه جای این بازیها نیست.»
مرتوله از آن روز یاد گرفت که: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.