امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - شاپور زندی :
زمان سابق در مدرسه، به ما تغذیه میدادند .
سیب پرتقال موز خرما پنیر و بقول پیرزنهای منطقه ی خودمون کنسرت لوبیا و مرغ و خرما هم می دادند .
اما خوشمزه ترین تغذیه همون بیسکویت تینا بود.
نه قبلش ونه بعدش در دنیا، هیچ بیسکویتی مثل بیسکویت تینا نشد .
یه مدیری داشتیم به نام آقای ابراهیمی.
خیلی آدم خشنی بود همیشه هم یه چوبی دستش بود .
بعضی موقع هم ما را برای مجازات میفرستاد داخل انبار تغذیه و در انبار را تا یکی دو زنگ کلاس می بست.
اون اتاق مدرسه هم انبار تغذیه بود هم بازداشتگاه آقای ابراهیمی .
من و چند نفر دیگه عمدا یه کاری میکردیم که بفرستنمون داخل همون انبار مدرسه که مملو از انواع تغذیه بود.
یه روز طبق روال معمول که من مشق ننوشته بودم آقای ابراهیمی با یه لگد و پشت گردنی انداختم داخل انبار .
از همون دقیقه اول شروع کردم به بیسکویت خوردن.
فکرکنم یه کارتون بیسکویت تینا خوردم.
یه کابشن دراز و گشادی هم داشتم .
زیپ کابشنم را بستم و حدود چهل بسته بیسکویت سه تایی داخل کابشنم پنهان کردم .
دو زنگ داخل انبار بودم .
وقتی که نوبت تغذیه دادن به بچه ها رسید ، ابراهیمی در انبار را باز کرد گفت بلاخره من تو را آدم میکنم .
صف کشیدیم برای تغذیه.
آقای ابوالفتحی ، ناظم مدرسه رفت چند کارتون بیسکویت تینا آورد وشروع کرد به هرکدوم از ما یه بسته سه تایی بیسکویت میداد .
من که یه کارتون بیسکویت خورده بودم و حدود دو کارتون بیسکویت هم زیر لباسام قایم کرده بودم خدا خدا میکردم که زودتر مدرسه تعطیل بشه و یوقت لو نرم .
در اون آخرین لحظات گفتند بیسکویت کم میاد و به یک نفر تغذیه نمیرسه.
من گفتم تغذیه من را بدید به نفر آخری، حالا اگه من یه روز بیسکویت نخوردم ، زمین به آسمون میاد ؟.
یعنی من بیسکویت بخورم و همکلاسی من بیسکویت نخوره .
بیسکویت را دادم به اون نفری که تغذیه بهش نرسیده بود .
همه معلم ها و دانش آموزان مدرسه برام دست میزدند.
ابراهیمی با اون روحیه خشنی که داشت در حالی که اشک در چشماش حلقه زده بود گفت خانعلی منو ببخش ما نمیدونستیم تو اینقدر مهربون و ایثارگر و بفکر بچه های مدرسه هستی .
من هم در بین هورا کشیدن و ابراز احساسات بچه ها و معلم های مدرسه باورم شده بود که آدم درست حسابی هستم .
خدا کمک کرد یه بیسکویت که از زیر کابشنم لیز خورد و در آخرین لحظه دقیقا روی نافم گیر کرد و گرنه بد جور آبروریزی می شد .
الان وقتی برای مدیران و مسئولان نمونه ومردمدار مراسم میگیرند نمیدونم چرا یادم به آن روز خودم و آن بیسکویت های تینا و آن همه تشویق بچه ها می افتم.
الان عده ای دقیقا از همون روش و برند خودم استفاده میکنند بدون اینکه یک ریال به من که مخترع این نوع حقه بازی هستم پرداخت کنند.
خدایی، الان که به یاد اشک های آقای ابراهیمی می افتم احساس میکنم یه کم عذاب وجدان دارم .