کد خبر: ۱۱۳۳۴۷
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۱

فروپاشی یک رؤیا؛ مرثیه‌ای برای موزه هنرهای معاصر اهواز

فروپاشی یک رؤیا؛ مرثیه‌ای برای موزه هنرهای معاصر اهواز
سال‌های دور، کنار رود همیشه‌خروشان کارون، بنایی از جنس فرهنگ قد برافراشت؛ بنایی که قرار بود خانه‌ی هنر و پناهگاه خیال باشد — موزه هنرهای معاصر اهواز. همان‌جا که روزگاری نقاشان، شاعران، مجسمه‌سازان و هنرمندان جنوب، آثارشان را در کنار صدای آب و نخل‌های ایستاده به نمایش می‌گذاشتند. نسیم کارون در تالارهایش می‌پیچید، و جوانانی که از گرمای خوزستان می‌آمدند، در خنکای آن، طعم فرهنگ را می‌چشیدند.

شوشان ـ منوچهر برون :

سال‌های دور، کنار رود همیشه‌خروشان کارون، بنایی از جنس فرهنگ قد برافراشت؛ بنایی که قرار بود خانه‌ی هنر و پناهگاه خیال باشد — موزه هنرهای معاصر اهواز.
همان‌جا که روزگاری نقاشان، شاعران، مجسمه‌سازان و هنرمندان جنوب، آثارشان را در کنار صدای آب و نخل‌های ایستاده به نمایش می‌گذاشتند. نسیم کارون در تالارهایش می‌پیچید، و جوانانی که از گرمای خوزستان می‌آمدند، در خنکای آن، طعم فرهنگ را می‌چشیدند.

اما این رؤیا نپایید.
موزه‌ای که می‌توانست نگین درخشان جنوب باشد، در پیچ‌وخم واگذاری‌های غیرفرهنگی و تصمیمات ناپخته، کم‌کم به خاموشی رفت.
سقف‌ها فرو ریختند، دیوارها پوسیدند، و هنر، غریبانه از خانه‌ی خود رانده شد.

امروز خبر می‌رسد که بیش از هزار میلیارد ریال خسارت به این موزه وارد شده است؛ ویرانی نه فقط در سنگ و سیمان، بلکه در روح شهری که روزی می‌خواست پایتخت فرهنگ جنوب باشد.
اما آیا این تنها خسارت مالی است؟
نه.
زیان بزرگ‌تر، از دست رفتن پیوند میان مردم و هنر است؛ همان حلقه‌ای که هرگاه گسسته، جامعه به سمت خشونت، بی‌اعتمادی و روزمرگی رفته است.

اهواز شهری است که از دل خاک و نفت و رنج برخاسته؛ شهری که به فرهنگ و موسیقی، به شعر و نقاشی، جان دوباره می‌گیرد. موزه هنرهای معاصر، نماد امید بود؛ نشانه‌ای که می‌گفت جنوب هم می‌تواند صدای خویش را در هنر جهان بیابد.
و امروز، در سکوت دیوارهای ترک‌خورده‌اش، می‌توان فریاد سال‌ها غفلت را شنید.

واگذاری موزه به بخش‌هایی غیرتخصصی، بی‌توجهی به ماهیت فرهنگی آن، و نبود برنامه‌ای برای نگهداری، همه زنجیره‌هایی از اشتباه‌اند که در نهایت به مرگ تدریجی این بنا انجامیدند.
اگر بناهای فرهنگی ما در شمار «دارایی‌های عمومی» هستند، چرا در عمل چنین بی‌پناه رها می‌شوند؟
و اگر هنر، زبان روح جامعه است، آیا خاموشی موزه‌ها به‌معنای خاموشی روح نیست؟

اکنون باید این ویرانه را نه به‌عنوان ساختمانی سوخته، بلکه به‌عنوان آیینه‌ای برای بازنگری دید.
موزه هنرهای معاصر اهواز هنوز می‌تواند دوباره زنده شود، اگر بخواهیم.
اگر باور کنیم که موزه، صرفاً دیوار و شیشه نیست، بلکه یاد و روایت مردمانی است که در گرمای تابستان، رؤیای فرهنگ را در ذهن داشتند.

رود کارون هنوز می‌گذرد.
شاید روزی دوباره، از کنار موزه‌ای بازسازی‌شده بگذرد —
موزه‌ای که این بار نه فقط با بودجه، که با احترام به هنر و حافظه‌ی جمعی ساخته شود.

نظرات بینندگان