کد خبر: ۱۱۳۵۶۸
تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۱

«رازآلودگی و دیرینگی شوشتر» نقد شعر شوشترانه از حیاتقلی فرخ منش

ریختار عمودی شعر که در دو اپیزود اجرا شده که در بدنه ی شعر جاری ست، اول خط سیر ایجابی و اثباتی و دیگری سلبی و نفی گرا.  بسامد واژگانی آب، نماد روشنی و نور، آب ها، بندمیزان، گیسوان آب، بر آب هایی برف خورده.......  سطر هایی که استخوان بندی شعر را بر اندیشه های ایجابی و سلبی بنا می کند. شعر با جمله های ایجابی و اثباتی آغاز می شود اما از جهات اندیشگی بر مدار نفی ابتذال و ویرانی می چرخد : 

«رازآلودگی و دیرینگی شوشتر» نقد شعر شوشترانه از حیاتقلی فرخ منش

برای استاد اصغر طراحی

به شوشتر- ترانه که رسیدیم
آب‌ها رفته بودند
شیون و آه
سقف خانه‌ها را پر کرده بود
از چشم‌ها ویرانی می‌بارید
بندِ میزان پریشان شروه شد
و گیسوان آب را به قیچی سپرد
تیرگیِ قلبِ شوشترانه
گریانی ماه
بر آب‌هایی که به غروب می‌رفتند
سال‌ها گذشت ما عاقل نشدیم
چه بارها که بر عضلات کُنار دخیل ببستیم
روی خوشی به سوی ما نچرخاندو
قداره‌ها بخوردیم
خوشا باد که می‌گردد بی‌قلمروِ هیچ‌سلطانی
پاهای خیابان در قیر
رفتن و هوار کشیدن را از یاد برده است
این موهای برف‌خورده
عافیت‌شان، عاقبت به انجماد می‌رسد
ارتفاع پیری سلاسل
تن‌پوش جغد‌های شوم
چه نشسته‌ای
جهان هم‌چنان می‌گذرد
و نگاهی به حال زار ما نمی‌کند
هر گامی که شنیدیم ای یار
صدای پای دوست نبود
خورشید آن بالاست
پَری بر تن کُنار نمانده
صورت‌های زیبا غمی ندارند
بتار بر تار
روزهای سپری شده خاطرات را پر نمی‌کنند
غربال می‌شویم هر روز از عطری که بر جای مانده است
بر سه‌تار کهنه چراغی چشمک نمی‌زند
بیا جرعه‌ای بنوشیم ای یار
و به صفِ سرنوشت بی‌گناهان بپیوندیم

حیات فرخ


«رازآلودگی و دیرینگی شوشتر» 

شوشان - لهراسب زنگنه :

خوانش شعری از حیات فرخ شاعر که به استاد اصغر طراحی پیشکش کرده است. 
شوشتر ترانه، ترکیبی زیبا، غریب و بدیع، که چیزی مزید برشهر است، آن سوی شوشتر است، آن سوی آب ها و آسیاب ها. در این شعر،تمام اجزا پیشه ها وفلاکت کسب و کار درهمتنیده اند. 
استاد عیسی سجادی، درجایی گفته بود که شوشتر بر رمز بناشده وگونه ای رازآلـودگی درمعماری آن نهفته است. 
معماری که سرشار از رمز و تفکر است، ازآسیاب های آبی اش تا سازه
های دیگرش.« سادات قیری» که در شکلی سنتی و حیرت آور، پیش از اولین حفر چاه نفت، از نفت سیاه در دل زمین، قیر را استحصال می کردند و حیرت انگلیسی ها و فرنگی ها را برانگیختند. آنها قیر را برای عایق بندی قایق ها هم بکار می بردند. 
یک قرن پیش از این که مردمان از گرسنگی، خونابه ی گوسفندان ذبح شده را جمع کرده، می پختند و به سودای کباب جگر، می خوردند، جماعتی از مومنان، اعتراض کردند و از زنده نام مرحوم حاج سید محمدعلی امام خواستند که بر حرام بودن خون پخته، تذکر بدهد، اما آن مرد بزرگوار، از آنجا که، ازفقر و گرسنگی مردمان آگاه بود، این پیشنهاد را نپذیرفت. 
به شعر برگردیم، به ریختار عمودی شعر که در دو اپیزود اجرا شده که در بدنه ی شعر جاری ست، اول خط
سیر ایجابی و اثباتی و دیگری سلبی و نفی گرا. 
بسامد واژگانی آب، نماد روشنی و نور، آب ها، بندمیزان، گیسوان آب، بر آب هایی برف خورده....... 
سطر هایی که استخوان بندی شعر را بر اندیشه های ایجابی و سلبی بنا می کند. شعر با جمله های ایجابی و اثباتی آغاز می شود اما از جهات اندیشگی بر مدار نفی ابتذال و ویرانی می چرخد : 
اب ها رفته بودند
شیون و آه
سقف خانه ها را پر کرده بود
ازچشم ها ویرانی می بارید
بند میزان پریشان شروه شد
وگیسوان آب را به قیچی سپرد
تیرگی قلب شوشترانه
گریانی ماه
بر آب هایی که به غروب می رفتند
شاعر تا میانه های راه، تصاویری از زندگی و معیشت مردمان را رونمایی می کند، به مصداق 
« آنچه بود و نمی خواستیم»  اما در سطرهای میانی وپایانی شعر، به
مصداق«آنچه می خواستیم ونبود» 
اشاره دارد. سطرهایی که کنشی سلبی دارندوبه افعال منفی ختم می شوند. فعل های نشدیم، نچرخاند نمی کند، نبود، نمانده، ندارند، نمی کنند: 
سال.ها گذشت ما عاقل نشدیم
چه بارها که برعضلات کنار دخیل
ببستیم
روی خوشی به سوی ما نچرخاند و
قداره ها بخوردیم
خوشا باد که می گردد بی قلمرو
هیچ سلطانی
جهان هم چنان می گذرد
و نگاهی به حال زار ما نمی کند
هرگامی که شنیدیم ای یار
صدای پای دوست نبود..... 
ترکیبات تصویری واستعاره های تشبیهی،  همچون شوشتر ترانه، سقف خانه، گیسوان آب، برعضلات
کناردخیل بستن، بی قلمرو هیچ سلطانی، توانسته سویه های تاریخی واساطیری، شعرراپررنگ کرده ورنج ولذتی توامان رابه مخاطب القا، کند. رنج ولذتی چون خاراندن زخمی کهنه وداغی که تازه اش می کند. این شعر می تواند مخاطب را به راز ورمزهای شهرشوشتر ومعماری و پیشه های مردمانش درروزگاران سپری شده رهنمون کند. 
کتاب «تذکره شوشتر» مرحوم جزایری به پیشه وری وکاروکسب سنتی ودستی سال های دور اشاره دارد که باسطوری ازاین شعر  تطبیق شده وهمسویی دارد. 
جزایری می گوید: در آغاز حکمرانی نادرچندسال باران زیادی بارید ومردمان به کشت وکارغلات مشغول بودند وفراوانی گسترده شدچنانکه سازندگان شهرها واهالی شهرها، دردوران اسطوره ها هم ندیده ونشنیده بودند. اماپس از مدتی، مردمان کفران نعمت کرده وقحطی وخشکسالی چنان شد که صنوف و کسب و پیشه وری ازرونق افتاد و اوضاعی اسف بار حاکم شد. 
مرحوم جزایری آن وضعیت را با لحنی شیرین ودرقالب نثر مسجع مقفی، که نثر ابوالفضل بیهقی و گلستان سعدی است توصیف کرده باطنزی ملیح وظریف رنگ آمیزی کرده است می گوید: 
زراعت کاربه سنت سنیه ی بابا آدم بهشت برین را به دودانه ی گندم فروخته،/وباغبان ازتاب این غم، چون خوشه ی تاک، عقدهادردل پر خون اندوخته /خانه ی دهقان دربسته تر از میخانه ی شب آدینه/
جنس بقالی دراستخوان خرما پوست بادام وگردکان /حلوائی چون  سرکه فروشان روی ترش برتافته / و به هوس یک انگشت عسل، هزارنیش خورده ونیافته / قناداز جان شیرین دست شسته / زلف عروسانش چون رشته ی خطایی، ژولیده و گسسته / ریشش گرد آلودتراز حلوای پشمک / و دلش از جوش غم، چون نان مشوش نازک و مشوش / قصاب چون بسمل زمینگیر / کبابی رادل کباب / و جگرکی درخوردن خوناب/ جولا تار و پود کار بریده/ و متاع زندگی در نوردیده / از غایت اضطراب در شوتیدن/ و دلش چون خایه ی حلاج درطپیدن / عطار اگر چه از کافور،گرم بازار، اما از هزار جهت دیگر در آزار /خیاط را ازحسرت بی خوردی و بی خوابی سوزن به چشم/ و نمدمال  به روزگار خود، گرفتار تر از بتل در پشم / بیطار ازکساد کار داغ در دل / و مکاری از بیکاری، فرو مانده تر از خر درگل /خشتمال با قالب تهی خسته / و سنگ تراش مانند فرهاد به کندن جان شیرین کمر بسته / و طفیلیان طبع آزار، زننده تر از خرمگس / گرسنگان درسر

نظرات بینندگان