کد خبر: ۱۱۲۹۱۹
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۹

آب عمان به اصفهان رسید کارون به ایذه نرسید

شوشان - محسن مرادی / سردبیر روزنامه وحدت :

*ایذه، فریاد خاموش زمینی تشنه در سایه ی وعده‌های گزاف !*

*پر توان در وعده ،ناتوان در عمل*!

ایذه،نامی که بر تارک تاریخ این سرزمین کهن می‌درخشد،اکنون در کام خشونتِ بی‌آبی می‌سوزد. زمینش،آن‌گاه که روزگاری سیراب از زمزمه‌های حیات بود،اکنون لباس تشنگی پوشیده،ترک‌های عمیق بر چهره‌اش نقش بسته،چون زخم‌هایی کهنه بر پیکر مادری دلسوخته که گاگریو خوان و دبه بدست در پی یافتن چند لیتر آب به این سو و آن سوی شهر در تکاپو است.
رودخانه کارون،که روزگاری نه چندان دور نغمه‌سرای ایذه و مردمان غیورش بود، به ناله‌ای خاموش تبدیل شده،جویبارها خشکیده، چشمه‌سارها کور و بی آب و دل مردمانش آکنده از تلخیِ قطره‌های شمارش‌شده و چرکین از وعده های پوشالین. 
و در این عرصه ی عطش، چه بسیارند آنان که بر فراز تریبون‌ها فریادهای اقدامات بی سود و پوچ  و تبلیغاتی سر می دهند و چون سیلابِ بهاریِ وعده بر دامن این خاک تشنه جاری شدند. کلامشان و قلمشان در نوشتن وعده‌های بلند، و به ظاهر دل‌هایشان مالامال از همدردی با "محرومیت" ایذه. طرح‌های عظیم آبرسانی، لوله‌های طلایی حیات، سدهای نجات‌بخش... واژه‌هاشان چون باران رحمت بر گوش مردمان فرود آورده و می آورند و امیدی تلخ در دل‌های خسته کاشته و می کارند. 
اما سالی چند گذشت. تریبون‌ها خالی و پرونده‌ها بایگانی ، و آن فریادهای بلند، را سکوتی سنگین حکمفرما شد.
اما تنها عایدی مردم در نزدیک به دو سال گذشته قطع آب در روز تا ٢٠ ساعت و انتصابات از یک طایفه خاص و ... بوده است.
پس باید فریاد زد که کجا رفت آن آبادی‌های موعود،پوشالی و تبلیغاتی؟ کجاست آن لوله‌های حیات که می‌بایست رگ‌های خشکیده ی این خاک را دوباره جانی بخشند؟ 
گویی همه‌چیز در گردابِ فراموشیِ سیاسی و وعده‌پردازی‌های بی‌پشتوانه، گم شد. گویی انتصابات طایفه ای خواب و خوراکی شد به جای کاستن از درد و دغدغه های مردم.
ایذه مانده است و همان تشنگیِ جانکاه و زمین‌های تشنه، باغ‌های پژمرده، و دام‌های نحیف و مردمی که هر روز صبح با دلهره‌ای مضاعف، به ناودان آسمان چشم می‌دوزند و به شیر آب بی‌جان خانه‌هایشان.
این است حاصلِ "نمایندگی"؟ این است ثمرهٔ قلم‌فرسایی‌ها و نطق‌های سرگردان که حاصلی جز عقب رفت و سکون برای مردم نداشته است؟ 
خاکِ تشنه ی ایذه، سندِ گواهی است بر بی‌عملی‌هایی که جامه ی وعده و خیال پوشید. 
چه آسان می‌شود بر بلندای قدرت نشست و برای تشنگان، سرابِ امید ترسیم کرد.
چه راحت می‌شود دردِ مردم را واژه‌پردازی کرد، بی‌آنکه قطره‌ای از عرقِ عمل بر جبین نشاند. 
ایذه، امروز، نه فقط تشنه ی  آب، که تشنه ی صداقت،تشنه ی مسئولیت‌پذیری و تشنه ی عمل است.
بس است این بازی با جان مردم ایذه. بس است این وعده‌های توخالی که چون کاغذپاره‌های بی‌ارزش در باد فراموشی پراکنده می‌شوند. 
خاکِ ایذه فریاد می‌زند، هرچند که خشک‌ِخشکِ خشکیده است. مردمانش، با صبری افسانه‌وار، اما با چشمانی خسته از انتظار، هنوز روا می‌دارند و نگاه می‌ کنند به دستانی که وعده دادند و کاری نکردند. نگاه می‌ کنند و می‌پرسند: پس آن قول‌های بلند،آن نقشه‌های نجات، کجایند؟ آیا جز سرابی بر ریگزارِ بی‌عملی‌ بوده است؟"
نکند تنها وعده تان در همین انتصاب ها از یک طایفه مشخص بود که اینگونه شهر ،دستمایه بی عملی شده است .
ایذه را دریابید، پیش از آنکه فریادِ خاموشِ تشنگی‌اش، به نوحه‌ای همیشگی برای بی‌مسئولیت‌ها بدل گردد. 
آب، تنها آب نیست؛ جانِ این سرزمین و حیثیتِ وعده‌گزارانی است که فراموش کردند با چه کسانی عهد بسته‌اند.
و چه خوب می خواند زنده نامِ همیشه جاوید«مسعود بختیاری» که به حال این روزهای ایذه و بی آبی و مردمانش شبیه است:
«دا بیو بالا سرم بینی جمالم
تش ونده گوشه دلم،نمنده حالم».

نظرات بینندگان