امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان ـ منوچهر برون :
شب یلدا، یا شب چله، تنها یک آیین کهن و تقویمی نیست؛ یلدا در جان فرهنگ ایرانی ریشه دوانده و در شعر فارسی، به نمادی پرکاربرد، زنده و چندلایه بدل شده است. شاعران، این بلندترین شب سال را از سطح یک مناسبت طبیعی فراتر بردهاند و آن را به استعارهای از رنج، فراق، انتظار و گاه امید بدل کردهاند؛ شبی که تاریکیاش آزمون صبر عاشق است و پایانش نوید سپیده.
ریشه واژه «یلدا» که از زبان سریانی آمده و به معنای زایش و میلاد است، خود حامل تناقضی دلنشین است؛ شبی که در نهایت تاریکی، وعده تولد نور را در دل دارد. همین دوگانگی—تاریکی و زایش—باعث شده یلدا به یکی از ظرفیتمندترین مفاهیم نمادین در شعر فارسی تبدیل شود. شاعران، از سدههای دور تا امروز، این شب را همزمان هم سیاهترین لحظه هجران دانستهاند و هم آستانهی رهایی.
در شعر کلاسیک، یلدا اغلب به عنوان نماد شب فراق بهکار رفته است؛ شبی که پایانش نامعلوم است و عاشق در آن، چشمبهراه کاروان سحر میماند. پروین اعتصامی با زبانی اخلاقی و نمادین، از فاصلهی طولانی سحر میگوید و نیاز به «شمعی» را یادآور میشود؛ شمعی که در واقع همان امید، خرد یا ایمان است. سلمان ساوجی، یلدا را در تکتک تارهای موی یار میبیند و این اغراق شاعرانه، نشان از درازی و فرسایندگی هجران دارد.
از سوی دیگر، تشبیه زلف یار به شب یلدا—که در اشعار سعدی، صابر همدانی و دیگران دیده میشود—نشان میدهد که تاریکی یلدا همیشه منفی نیست. این تاریکی، گاه جذاب، فریبنده و حتی گرمکننده بزم عاشقانه است. در اینجا، یلدا نه شب رنج، که شب دلسپردگی است؛ شبی که سیاهیاش در آغوش عشق معنا مییابد.
سعدی، استاد پیوند طبیعت و عاطفه، یلدا را بارها در نسبت با چهره یار، فراق و امید صبح بهکار میگیرد. در نگاه او، فراق یار هر شب یلداست، و دیدار یار، نوروزی است که هر بامداد را تازه میکند. این نگاه، یلدا را از یک شب تقویمی به تجربهای درونی و انسانی بدل میسازد.
در برخی اشعار، یلدا حتی جنبهای اجتماعی و تقدیری پیدا میکند؛ جایی که روزگارِ خوشِ یکی، شب یلدای دیگری میشود. این کاربرد، نشان میدهد که یلدا در ذهن شاعر، معیاری برای سنجش رنج و نابرابری نیز بوده است.