امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - منوچهر برون :
در دل کوههای ایذه، جایی که افق با بامِ بلند زاگرس گره میخورد و باد هنوز به زبان ایلامیان نجوا میکند، تنگهای نشسته که گویی تاریخ، در آن بر سنگ حک شده است؛ کولفرح، شش پردهی نقش و راز، که از ژرفای چند هزار سال پیش آمدهاند تا بگویند: «ما اینجا بودیم...»
کولفرح، تنها مجموعهای از سنگنگارههای ایلامی نیست؛ کتاب صامت اما پرهیاهوی مردمانی است که خط میخیشان بر سنگ ماند، تا نسل ما بخواند و بفهمد و ادامه دهد.
اما افسوس که امروز، در سکوتی سهمناک، کمتر کسی صدای این روایتها را میشنود. نه از روی دوری، که از سر غفلت.
چند سال پیش، برای ساخت فیلمی مستند راهی این تنگهی رازآلود شدم.
نهفقط طبیعت کهن، که مردی کهنسال اما زندهتر از کوه، مرا به درون این تاریخ برد؛ نامش عبدالرحیم اسدپور بود، بختیاریِ خوشکلام، نگهبان تنگه، راهنمای دلباخته، و حافظ خاطرات سنگهای خاموش.
با شوقی کودکانه از «گیرشمن» سخن میگفت؛ باستانشناس فرانسوی که در دهههای پیشین در این منطقه کار میکرد و او، از میان صخره و خاک، خط میخی را به جای واژههای روزمره آموخته بود.
چه شگفت است، وقتی مردی بومی، با لهجه شیرین لری، واسطهای میشود میان باستان و معاصر؛ میان زبان سنگ و زبان انسان.
اما این کولفرح، هنوز در سایه است.
سایهی بیتوجهی، نبود زیرساخت، ضعف در معرفی ملی و جهانی، و گمشدن در میان تیترهای پررنگتر گردشگری.
در حالی که میتواند، و باید، کانونی از هویت ملی و بینالمللی ایران باشد.
اینجا، هر گردشگر که قدم بگذارد، تنها بازدیدکننده نیست؛ سرمایهگذار است، مبلغ است، گرهگشا برای اقتصاد محلی و حافظی ناخودآگاه برای فرهنگ.
باید کولفرح را به دانشآموزان، دانشجویان، مستندسازان، نویسندگان، ایرانگردها، و جهانگردها شناساند.
باید به عبدالرحیمها بها داد؛ هم آنان که علم و عشق را بیمدرک در سینه دارند، و چون کوه بر حافظهی تاریخی ما ایستادهاند.
کولفرح اگر زنده بماند، تاریخ ما زنده خواهد ماند.