امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - منوچهر برون :
در اقلیم گرم و بارآور جنوب، جایی در دل شهر اهواز، شاعرهای پرورش یافته که واژهها در دستانش نهفقط لطافت دارند، بلکه ریشه دارند؛ در خاک، در عاطفه، در زبان.
فرشته پورصدامی از آندسته شاعرانیست که شعر را از کودکی نفس کشیده، نه در حجرهای صرفاً دانشگاهی، بلکه در زیست ملموس و جاریاش میان زندگی مردم، واژه، باران و باد.
او که در خانوادهای فرهنگی زاده شده، از آغاز با شعر و ادبیات مأنوس بوده است.
تحصیل در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه شهید چمران اهواز، او را به شالودههای نظری ادبیات پیوند داد، اما آنچه از او شاعری متفاوت ساخت، نه کلاس درس، بلکه نگاه شخصیاش به جهان بود؛ نگاهی سرشار از حس، سکوت، و صدای آهستهی جهان.
فرشته پورصدامی شاعری سپیدسراست. اما این سپیدی، نه از جنس بیرنگی، که از جنس شفافیت است.
شعرهای او، کوتاهاند، اما پُرند؛ از احساس، از تصویر، از ایجاز.
او مینویسد:
> «دوست داشتنات
به من میآید
مثل باد
به
گندمزار»
در این چهار سطر، نهفقط تمثیل لطیفی از عشق، بلکه نوعی حس یگانگی با طبیعت و زیبایی بیتکلف رابطهها را میتوان دید.
دوست داشتن، در شعر پورصدامی، نه افراطیست، نه مظلوم؛ بلکه هماهنگ با عناصر زمین است.
و گاه، شعر او، درونمایهای تراژیک و آرام دارد؛ مثل دلتنگیای بیصدا:
> «ریل قطار
چشمان توست
که هیچگاه
به من
نمیرسند»
در اینجا، شاعر با ایجاز، فاصلهی عاطفی را در ساختاری تصویری، قابل لمس میسازد.
چشمها، ایستگاهاند و قطار، اما مسیر به مقصد نمیرسد.
این ناکامی، بیفریاد است، اما از شدت همین بیصدا بودن، تأثیرگذارتر میشود.
زبان او، گاه با تقطیعهایی آگاهانه، لحنی شبیه سکوت دارد.
در شعری دیگر، واژهی «حسین» با وزنی خاص بر دوش خواننده مینشیند:
> «باد
نامت را
در شهر تکاند
امروز
تیتر اصلی
روزنامههاست
"حسین"»
اینجا، شاعر با مهارتی خاص، امر قدسی را در بستر روزمرگی بازمینمایاند.
نامی که تیتر میشود، نه از جنس خبر، بلکه از جنس حضور است؛ حضوری که در باد و بر زبان مردم جاریست.
فرشته پورصدامی در کنار زبان فارسی، با زبان عربی نیز بازی میکند؛
در یکی از زیباترین شعرهایش مینویسد:
> «فأنت
أجْمَلُ مِن اَي قَصیدةٍ تُنْشَدُ»
هنوز
از یک شروع...
از یک دسته گل رز
از شعری که کسی بخواند؛
زیباتری
این میانزبانی، بیانگر درهمتنیدگی فرهنگها در خوزستان است؛ جایی که عربی و فارسی، نه رقیب، که مکمل هماند.
و گاه، شعرش مانند نامهای برگشته از عشق است:
> «وقتی کاغذ شعر مرا
میخوانی و آن را
به من برمیگردانی
آن دیگر شعر من نیست
داستانیست از چشمان تو»
اینجا، شعر، آیینهای میشود برای دیگری؛ دیگریای که مخاطب است، الهام است، و گاهی هم خاطرهای دور.
فرشته پورصدامی، تنها شاعرهای با تکنیک نیست؛ او «دلنویس» است؛ شاعرِ آرامنوشتنهای عمیق.
تجربهاش در عرصهی آموزش و تعلیم نیز بیتأثیر بر این ظرافت نیست.
سالها معلمی در مدارس اهواز، زبان او را ساده، اما نه سطحی کرده است.
در پایان باید گفت، پورصدامی، شاعرِ ایجازهای احساسبرانگیز است.
شاعرِ واژههایی که نسیموار میآیند، اما اثرشان، همچون طوفانی در جان، ماندگار میماند.