کد خبر: ۱۱۲۸۹۷
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۳
منوچهر برون

آسمانِ تنگ، ریه‌های بست

شوشان - منوچهر برون :

هیچکس نمی‌بیندش، اما همه آن را حس می‌کنند.
هوایی که نفس را می‌بُرد، نه به لطافت صبح، که به خشونت غروب‌های بی‌باران، آرام و بی‌صدا، در جان آدمی می‌نشیند.

آلودگی هوا، این مهمان ناخوانده‌ی قرن ما، دیگر فقط در خیابان‌های شلوغ کلان‌شهرها پرسه نمی‌زند، بلکه تا پشت در خانه‌ها، تا دل خواب کودکان، تا سرفه‌ی مادران، تا سکوت پدران رسوخ کرده است. انگار در هر نفس، تکه‌ای از زندگی را قرض می‌گیریم و دیگر پس نمی‌گیریم.

در جهانی که آدمی با دست‌های خودش نفس‌کشیدن را دشوار کرده، بیماری‌های تنفسی دیگر فقط یک واژه‌ی پزشکی نیستند. آن‌ها روایت درد مردمانی‌اند که هر صبح با سرفه بیدار می‌شوند و هر شب با تنگی نفس به خواب می‌روند. آسم، برونشیت، فیبروز ریوی و صدها واژه‌ی دیگر، حالا بخشی از واژگان روزمره‌ی ما شده‌اند. نام‌هایی که دیگر نه تنها در پرونده‌های پزشکی، بلکه در مکالمات مادرانه و دل‌نگرانی‌های پدربزرگ‌ها حضور دارند.

و دردناک‌تر آن‌جاست که این آلودگی نه فقط بیماران را می‌آزارد، بلکه گاهی خودش خالق بیماری‌ست. هوای سرب‌آلود، گردوغبار بی‌پایان، ذرات بیولوژیکِ معلق، نفس‌ها را نه به زندگی، که به زحمت و زخم می‌رسانند.
محیط‌های کاری نیز از این سرنوشت مستثنی نیستند؛ آنجا که نفس کشیدن تبدیل به نوعی کار پرریسک می‌شود، ریه دیگر ابزار بقا نیست، قربانی است.

شهرهای ما، دیگر فقط به خیابان و برج و خودرو تعریف نمی‌شوند؛ بلکه به صدای سرفه‌های شبانه، به عطسه‌های بی‌پایان، به نفس‌هایی که همیشه کم‌اند. آلودگی، این غبار نامرئی، آرام‌تر از هر دشمنی، تیزتر از هر تیغی، جان را هدف گرفته است.

و ما، هنوز چشم به آسمان داریم. آسمانی که آبی‌اش را فراموش کرده‌ایم

نظرات بینندگان