کد خبر: ۱۱۲۸۷۳
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۵
جعفر دیناروند

قلم شکسته

شوشان - جعفر دیناروند :
قلم شکسته اصطلاحی معنا دار و با مفهوم برای اهل علم است.قلمی که توانایی نوشتن ندارد و قادر نیست تا آنچه را در ذهن دارد، بر صفحه گذارد.
شکستنش مانعی در راستایی آن است و بدین سان نمی تواند خود را از خمیدگی رهایی دهد تا توانایی انعکاس داشته باشد.
شکستن در چنین وضعیتی، مفهومی عمیق دارد.این شکستن ها را باید در عوامل جستجو کرد.
شاید بسیاری، آن ها را با عوامل بیرونی ربط دهند اما برای ما،عوامل تنها بیرون از وجود نیستند که در درون نیز جای دارند.نماد قلم، نوشتن هاست و گاه آن را با درد دل ها، یکی گیرند.
چنین توصیفی از قلم، بیانگر تفکر و اندیشمندی افرادی است که آزاد اندیشی را برای خود، راهی برای حرکت می دانند.
رها شدن در خود و گاه، فشار یافتن از طرف دیگران، شکستن می آورد.عوامل را پنهان دانستن، در کنار آشکار نگریستن نیز دارای مفهومی شگرف است.
قلم را می شکنند یا می شکنیم؟ این ها در دنیای علم و اندیشمندی، معنایی فراتر از شکستن های ظاهری دارد.باید تفکر و تعقل را استعدادهایی موثر یافت که در فضای آزادی، قابل حرکت خواهند بود.
گاه درون، اجازه ی آزادی را نمی دهد و زمانی مصلحت در شکستن ها،مداخله گر می شوند.
قفسه ها مملو از ناگفته ها می مانند و انعکاس ها در تاریخ، گم می شوند.کلام را باید کوتاه کرد تا شکستن ها کاهش یابند.
قلم یا شکسته می شود یا خود، خود را می شکند.بدیهی است که در این میان، مقصر را یافتن،دردی را دوا نمی کند.
فرد گرایی در این میان، خودنمایی می کند در حالی که جمع و جامعه، طرف اصلی محسوب می شوند.این به معنای یافتن جوهره هاست.
جسم تنها بهانه ای برای یافتن است در حالی که درون، بنیانی برای شکستن محسوب می شود.شکستن قلم با فکر همراه می شود و بدین سان، از بین رفتن را ندا می دهد.
شکستن قلم، بی ارتباط با انواع شکستن ها نیست.آنجایی که فکر بشکند، قلم نای انعکاس ندارد و یا شاید بهتر بگوییم که با شکستن فکر، قلم موجودیتی کاذب کسب می کند.
در خاطرات نیز می توان انواعی از زوال ها را یافت که ناتوانی خود ساخته ی قلم، قادر به انعکاس آن نیست.همین معنا را می توان در رویا نیز یافت.
دورانی که کودکی نامیده می شود و نوجوانی بهانه ای برای پرداختن و تکرار آن می گردد.
قلم در این انعکاس، ناتوان تر از همیشه است و شاید شکستن آن، تنها بهانه ای برای ننوشتن باشد.
شکستن قلم برای عوام، چه معنایی می تواند داشته باشد؟در حالی که برای اهل علم، مسیری برای روشن نمودن تاریکی هاست.
این بدان معناست که عمق نگری،مسیری برای‌ پاسخگویی هاست.همان وضعیتی که غرزدن و ناله کردن را کنار می زند و حقیقت یابی را راهی برای توفیق،برمی شمارد.
شکستن قلم در درونی است که تسلط یاب است و رها کردن آن،برونی است که مقصرگرد،محسوب می شود.تکیه بر بادی که عاقبتی بر آن متصور نیست.
اما قلمی که شکسته می شود،برای شکستن نیست که برای بیان ناتوانی های کاذبی است که معمارها دارد.باور که حاصل شود،شکستن هم روی می دهد.
ما را با شکستن های واقعی، کاری نیست چرا؟که طی زمان روی داده و همچنان،می دهند.اساس،شکستن های حقیقی است. همانجایی که فکر می شکند و عقل،زوال می یابد.
قلم شکسته در فضایی نماد می یابد که اندیشمندی در آن،موجودیت نمی یابد.این شکستن ها،از درونی روی می دهند که احساس،غلظت عمیق آن را تشکیل می دهد.بر این اساس است که دل می شکند.
دل شکسته مصداق رفتارهای گوشه گیرانه نیست.شکایت از روزگاری است که در آن نه فهمی برای ادراک مقابل هست و نه همدلی برای درک متقابل.اصطلاحی عرفانی همراه با فریادهای درونی برای رهایی است.دلی می شکند تا قلمی نتواند آن را منعکس کند.
شاید برای بسیاری، دل شکستن نوعی دلخوری باشد که با دلجویی رفع می گردد.قلم شکسته در این میان نقشی نمی یابد و خود را غریبه می پندارد.در چنین حالتی است که رابطه ی میان قلم و دل شکسته معنا می یابد و فهم و درک واسطه هایی برای مفهوم یابی می گردند.
این مهم به خصوص در اوج علم نگری و پاکی دانش، معنا می یابد.آنجایی که مادیات پاسخی برای چراها ندارند و شهود و درون آدمی، عکس العمل ها را ایجاد می کنند.
دلی می شکند در حالی که قلبی به لرزه در نمی آید.قلم شکسته در چنین وضعیتی ناتوانی در انعکاس را معنا می کند و بدین سان، ماندن تا رسیدن را با تحمل، همراه می نماید.
انعکاس با معنا، با قلم فرسایی بیگانه می شود و فرد اندیشمند، به همان اندازه که می فهمد، در بیرونی خود، گوشه گیری و سکوت را اختیار می کند.فریاد زیر آب در این مسیر خودنمایی می کند و اندیشمند در چنین حالتی برای جلوگیری از خفه شدن فریاد را در برنامه جای نمی دهد.

دلی می شکند و غمی سراسر وجود را فرا می گیرد.بیان آن، تسکین دهنده و یاری، نوعی همراهی است.
نقش قلم در این میان، سکوت و تایید برای بسیاری و عدم تایید برای اندکی است.قلم شکسته قادر به بیان حقیقت نیست و در رفتار خود، واقعیت هت را منعکس می کند.
شکستن دل، برای ظاهر بینان، در صورت است و برای باطن بینان، در ماهیت.شکستنی که صدایی ندارد و گوشی آن را نمی شنود.فریاد برای آن بیهوده است و اعتراض نوعی ابلهی است.
قلم شکسته قابل جوش خوردن نیست و همانند دل نمی توان آن را دوباره وصل کرد.
آثارش بر جای مانده است اما همه آن را مهم نمی دانند.به مانند باقی مانده آثار تاریخی نیست که از آن، برداشتی اقتصادی شود و انواعی از موزه ها برای انعکاس آن ساخته شوند.
دلی شکسته است در حالی که قلمی در کنار آن ساکت و بی آزار رمیده است.چه زیباست ناله کردن قلم در سکوت معنا دار زمانه در حالی که ناشنوایان با تعجب به اطراف خود می نگرند .گویی صدایی وجود ندارد.
دل شکستن ها فراوانند و دل شکسته ها کم نما.باید در فکر فرو رفت و در خود ذوب شد.اندیشمندان را می گویم.آن هایی که وجودشان به هر شکل برای جامعه ی انسانی مفید و موثر است.
شکستن دل گرچه کاری آسان و سهل برای بسیاری تلقی می شود اما در بعد قلم، تاثیرهایی جامعه نگر دارد.نمی توان سهل را در این رابطه دخیل دانست که اگر این چنین شود، جامعه ی انسانی به سوی مرگی می رود که امکان بازگشت در آن، رویاست.
شکستنی که در قلم نهفته است بی صداترین نزد افراد دون صفت و رساترین آن نزد دانشمندان و خردورزان جامعه است.شاید هم به همین دلیل باشد که از واژه ی روشنفکر استفاده می شود که قادر است تا در میان تاریکی ها چهره ها یابد و در میان انواعی از صداهای نامفهوم،معنا دارترین را درک نماید.
دل شکسته در قلم شکسته چنان موزون می شود که جدایی آن ها بی درکی و تمایز در این راه، کج فهمی تلقی می گردد.دل که شکست، همه ی وجود آدمی نقص می یابد و در این  راه،دست نیز یارای نوشتن ندارد.دل و قلم چنان در هم تنیده اند که بدون دل، قلمی پاک نتوان یافت و بدون قلم،دلی منزه به بهایی گران نیز نمی توان جستجو کرد.

نظرات بینندگان