کد خبر: ۱۱۲۷۳۸
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۲

زندگی در اهواز زیر سایه‌ی جنگ

شوشان ـ محمد شریفی :

بامداد سه‌شنبه، بیست‌وهفتم خرداد ۱۴۰۴، اهواز بار دیگر صدای انفجار را تجربه کرد؛ آنگاه که ریزپرنده‌های متخاصم در تاریکی شب ظاهر شدند و درصدد هدف‌گیری یکی از مراکز نظامی برآمدند. حدود ساعت دو و چهل‌وهفت دقیقه بامداد بود که سامانه‌های پدافندی کشور با آمادگی کامل، به مقابله برخاستند و آرامش شکننده‌ی شهر را درهم شکستند.

شهروندان، سراسیمه از خواب پریدند. در کوچه‌های نیمه‌تاریک، همسایگان با نگرانی از خانه‌ها بیرون آمدند؛ زنان با روسری‌های شتاب‌زده، مردان با لباس خواب و دل‌هایی آکنده از پرسش. سرها در گوشی‌های همراه خم شده بود، و هرکس روایتی از آنچه رخ داده بود، بازگو می‌کرد: یکی می‌گفت «رزمایش آزمایشی بوده»، دیگری خبر از «حمله‌ی دشمن» می‌داد، و سومی مطمئن بود «خودمان شلیک کرده‌ایم تا سامانه‌ها را بیازماییم».

در میان این هیاهو، آرامشی تلخ در چهره‌ی پیرمردی نمایان بود که با لحنی پدرانه، جمع را به خونسردی فراخواند: «در این کشتی، همه با هم هستیم. دشمن تبعیض نمی‌گذارد؛ چاق و لاغر، موافق و مخالف، پولدار و بی‌پول نمی‌شناسد. باید هوشیار بمانیم تا کشتی آسیب نبیند.»

همان زمان، قاسم، از ارتفاعات منگشت خودش را به نقطه‌ای رساند تا موبایلش آنتن بدهد و احوالم را بپرسد. از رامهرمز نیز مردی نابینا تماس گرفت؛ کسی که نوه‌اش حکایت‌های من را برایش می‌خوانَد. با صدایی آرام، اما استوار گفت: «آمیرزا، بنویس... نگذار رگه‌های امید مردم مخدوش شود. امید را تا می‌توانی در نوشته‌هایت بارور کن.»

همین تماس‌ها، و پیام‌هایی که در فضای مجازی دریافت کرده بودم، مرا به خود آورد. فهمیدم که نوشتن، حتی در تاریک‌ترین ساعات شب، مسئولیتی‌ست. صدای گلوله‌ها خاموش شد. با نخستین پرتو خورشید، آرام‌آرام نور بر خاک خوزستان تابید، و شهر، چون همیشه، به زندگی بازگشت. نانوایی‌ها باز شدند، چای بر سماورها جوشید، قابلمه‌ی مادربزرگ قل‌قل کرد و پرنده‌ای، شاید همان که شب‌هنگام از انفجار ترسیده بود، بر تیر برق نشست و آواز سرداد.

اهواز، خسته اما امیدوار، بیدار ماند.

زندگی در این خاک، حتی زیر سایه‌ی پهپاد و جنگ، ادامه دارد؛ نه با ترس، که با امیدی ته‌نشین‌شده در قوری چینی لب‌پریده‌ای که هنوز عطر چای می‌پراکند... امیدی سرشته در جان مردمانی که زیستن را آموخته‌اند: در گرما، در دود، در خطر، و در انتظار.
نظرات بینندگان