کد خبر: ۱۱۳۷۷۰
تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۲

کوچ آدم برفی

شوشان ـ مرتضی گچ کوب :


زمستان سرد و هوای مه آلود شهر احاطه کرده بود،کوچه ها و پشت بام همه سفید پوش شده بودند،کلاغ ها وگربه ها گوشه از حیات که چسبیده به تنورگرم بود، کِزکرده بودند،کف کوچه ها مثل یک تابلو نقاشی شده بود،اثر پای پرنده گان و چهار پایان وانسان ها که همه در حرکت بودندنقش بسته بود،دانه های برف مثل گلوله های پنبه در آسمان و هوا در حال چرخیدن ورقص بودند،که بر چهره های گلی بچه های بازیگوش می نشست،درختان وکوه ها همه سفید پوش شده بودند،بچه ها همه با گلوله های برفی به درو دیوار و سر و تنه همدیگر می کوبیدند،سرسره بازی آنها وگلوله های برفی در آسمان در حرکت بودند،تعدادی دیگر نیز مشغول ساختن آدم برفی بودند،بچه ها ابتدا برف های نرم را با دست به هم می فشردند وآن برف های فشرده را در قسمتی که در طول روز سایه بود،قرار دادند،تااگر آفتاب بعد بارش برف آمد، آدم برفی ذوب نشود،بچه هاابتدا پایین تنه را مثل یک نیم کره درست کردند،سپس نیم تنه را مثل یک تخم مرغ بزرگ روی پایین تنه قرار دادند،بچه ها باشادی وجنب وجوش به دنبال ساختن آدم برفی بودند،بچه ها با کفش های پلاستیکی و لباس های زمستانی که تاحدودی خیس به خود نم گرفته بودند، ولی  ذوق وشوق ساختن آدم برفی آنها رااز جنب وجوش نگه نمی داشت،بچه ها یک گلوله کوچکتر برای سر آدم برفی نیز درست کردند،حالا آدم برفی با هیکل سه تیکه درست شده بود،بچه ها از چوب های خشک درخت برای بازوهای آدم برفی استفاده کردند و برای چشم ها و دگمه هاو دهان آدم برفی از سنگریزه های سیاه رنگ درشت ریز  استفاده کردند، حالا دماغ آدم برفی مانده بود،بچه ها از یک زردک(هویج)استفاده کردند،حال تنها شال گردن وکلاه آدم برفی مانده بود، که مرتوله به خانه رفت ویک شال گردن قرمز وکلاه سیاه آورد وبر گردن آدم برفی پیچاندوکلاه را برسرش قرار داد،بعد ازساختن آدم برفی بچه گشتی در شهر زدند،شهر پر شده بود از تندیس های آدم برفی بعضی از جوانان که آرزوی ازدواج داشتند،آدم برفی به شکل عروس درست کرده بودندوآنهابا دست بر گردن عروس نقش داماد را بازی می کردند،بعضی دیگر از جوانان آدم برفی به شکل کشتی گیران وفوتبالیست ها ساخته بودند،که حسابی ها شهرراقشنگ تر کرده بودند،درگوشه دیگر شهراز جوانان آدم برفی به شکل هنرپیشه ها وخواننده گان نیز دزست کرده بودند،گنجشک ها وکلاغ ها وکوکو کفترها در لابه لای برف ها به دنبال دانه بودند، البته خانواده ها در زمستان ها برای پرندگان دانه پخش می کردند،آن روزها چقدر آسمان سخاوتمند بود،برف و باران شهر را می شست وپاک وسپید می کرد،رابطه زمین و آسمان چقدر دوستانه بود،دستان زمین وآسمان وهوا و خورشیددر دست هم به پایکوبی ورقص مشغول بودندوزمین زمان ودرختان  و پرندگان وآدم ها دیگر حیوانات دراین جشن باشکوه  همخوانی می کردند،ولی امروز گویی همه باهم قهرند،باران چمدانش رابسته است واز شهر ما رفته است،آسمان اخم کرده است،برف ها نیز چکمه های زمستانیش را بر دیوار کاهگلی آویزان کرده است،او مثل اینکه قصد سفر ندارد،باد نیز در گوشه شهر با دود کارخانه های شهر بازی می کند،آدم برفی سوار بردوچرخه اش درحال حرکت در یک شیب ملایم که از سرو تنه اش قطرات حسرت جاریست ولی می رفت ،دماغش هویج نارنجی دردهان خرگوش درحال فرار از روباه مکار است،چه وضعی شده است،همه در حال کوچ هستند،اما چرا آدم برفی درحال کوچ است؟ هم بازی مهربان دوران کودکی او سفید نرم وپاک ومهربان با لبخندی بر لب با حرکت دادن دست چوبیش خدا حافظی تلخی کرد،اما فانوس امید درگوشه دلش می گوید،بازهم همه باهم آشتی می کنند،آسمان وزمین وخورشید وهوا وجنگل وحیوانات و همه انسان های شاد، بازهم باران خواهد آمد وبرف در زمستان همه جا را پاک وسپید خواهد کرد و پرستوها ولک لک ها باردیگر از مناره های نور آواز عشق را سرخواهند داد وآدم برفی ها راعروس وداماد ها خواهند ساخت وبچه باز هم با شادی مشغول ساختن آدم برفی هاخواهند بود وآدم برفی ها به شهر باز خواهند،گشت،به شرط اینکه  همه باهمه وهمه چیز وهمه کس مهربان باشیم.

نظرات بینندگان