شوشان ـ صالح محمدیان :مدیریت، والاترین تجلیِ خدمتگزاری به ارباب رجوع است که شرافت آن، در گروِ تواضع در برابر مردم و پاسداری از حیثیت سازمان است.
برخی از افراد کمظرفیت با رسیدن به صندلی مدیریتی، چنان در مستیِ عنوانِ «مدیر» غرق میشوند که انگار واژه اخلاق را در خانواده نگرفتهاند.اینان با رفتارهای غیرحرفهای و نگرشِ اربابرعیتی، نهتنها شأن سازمان را تا سرحدِّ ابتذالِ اداری تنزل میدهند، بلکه فراموش میکنند که مدیرِ واقعی، خدمتگزاری است که مشروعیتِ مقامش، وابسته به رضایتِ همان شهروندان است.
ریشهی این انحطاط را باید در عقدههای درونی و روانپریشیِ مزمنِ این افراد جستوجو کرد.
غالبِ این افراد «سفارشی»، هرگز مسیرِ طبیعیِ ارتقای شغلی را طی نکردهاند؛ بلکه با اتکا به رانت، پارتیبازی یا معاملههای پشتِ پرده، منصب را مثل مدرکی جعلی تصاحب کردهاند.اینان، در حقیقت، وامدار اوامرِ حامیانی هستند که انتصابشان، بهای ناچیزی در برابرِ غارتِ بودجه و تأمینِ منافعِ نامشروعِ ایشان است.
چنین افرادی بعد از مدتی، اسیرِ توهمِ «اربابرعیتی»، از درکِ این اصلِ بدیهی عاجزند که مردم، صاحبان اصلیِ سازمانها هستند و مدیران، تنها امانتدارانی موظف به خدمتگزاریاند.
بعضی دیگر از این افراد باور دارند که مدت ریاستشان، با توجه به نوع انتصابشان، کوتاه است؛ بر همین اساس، با دستپاچگی ؛تمام سعی خود را در کسب منافع از طریق تخلفهای پنهانی به کار میگیرند.
اما تاریخِ مدیریت ثابت کرده است که این سقوطِ اخلاقی، دیر یا زود با روسوایی به محاکمهای ناخوشایند میانجامد.
آنگاه که طوفانِ اعتراضِ عمومی آغاز شود، حامیانِ رانتی، نیز نامشان را از دفترِ اعتبارشان خط میزنند.
رسواییِ ناشی از عزلتِ اجباری و طرد از محفلِ همکارانِ سابق، چنان زخمهای روانیِ عمیقی بر روحشان حک میکند که گویی پایاننامهی وجودشان با درج مهر « مردود» بایگانی میشود.
اینان، قربانیانِ جهلِ و بی کم سوادی خویش در آزمونِ اخلاقِ مدیریتاند؛ آزمونی که هرگز لیاقتِ قبولی در آن را نداشتهاند.