شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۰۴۸۷
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۷
شوشان - دکتر سودابه کاظمی - رشت :
شهرخالی، جاده خالی، کوچه خالی ،خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته آشنایان، عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار می ترسد
غنچه های تشنه از گلزار می ترسد
شهسوار از جاده ی هموار می ترسد 
این طبیب از دیدن بیمار می ترسد.....

این شعر حال و روز این روزهای شهر من است.....

اسفند ۹۸ برای همیشه در خاطره ها خواهد ماند 
اسفند ۹۸ یک ماه نیست یک تاریخ است 
شاید هم تاریخ بعدها تقسیم شود:
تاریخ قبل از کرونا...تاریخ بعد از کرونا. ...

درست در نقطه ای که بشر می رفت به دانسته ها و یافته های تکنولوژی اش غره شود، درست نقطه ای که سرعت پیشرفت علم به یمن دهکده ی جهانی شدن چندین و چندین و چند برابر شده بود  ...کرونا آمد ...
کرونا آمد تا معادلات را بر هم بزند ...
تا تلنگری باشد بر آدم ها، برروابط،بر غره ها، بر خوب ها، بر بد ها، بر مفاهیم انسانی، بر واژه ها....

آنهایی که تا چندی پیش دنبال روزنه ای بودند برای  جذب در سیستم، امروز به فراخوان‌ سیستم هم پاسخ نمی دهند ...
آن ها که تا چندی پیش زمین و زمان را بهم ریخته بودند برای گرفتن پست و مسئولیت، امروز در اندیشه ی خروجند و پشیمان و پریشان ....
عده ای دنبال مرخصی اند، عده ای دنبال استعلاجی، عده ای ترک پست کار کرده اند، عده ای غیبت از کار بی هیچ توضیحی ....

این روزها همه می ترسند ...
شوخی نیست که ...
یعنی کرونا شوخی ندارد. جدی است. خیلی هم جدی ...
کرونا می کشد فقیر وغنی نمی شناسد ..مسئول و غیرمسئول نمی شناسد ....نخبه و غیرنخبه نمی شناسد .....
این روزها همه می ترسند، همه پریشانند، عده ای پشیمانند، عده ای حیران ....
این روزها خیلی ها کرونا گرفته اند، برخی ها واقعی، برخی ها مصلحتی، برخی ها......
یکی فریاد می زند، یکی دروغ می گوید، یکی تهدید می کند، یکی شاخ و شانه می کشد، یکی افسرده در گوشه ای می خزد ، یکی می گرید، یکی مات است، یکی....
مادر یک انترن امده ....می ترسد برای جان‌ فرزندش و شاید هم خودش...  البته.... اول التماس می کند  بعد صدایش بالاتر می رود ، بعد ناسزا،  بعد تهدید....

همسر یک کارمند آمده است نگران‌ است ، می ترسد  برای جان همسرش ...و شاید هم  خودش ...البته ...اول التماس بعد....
و این سناریو تکرار می شود ...

به کرونا فکر می کنم انقدر کوچک است که دیده نمی شود. اما انقدر بزرگ است که" ترین" ها را به وحشت انداخته است ....بزرگترین سیستم‌ امنیتی دنیا، عظیم ترین تشکیلات سیاسی، قوی ترین آدم ها، پولدارترین ، پر پارتی ترین، خوش پوش ترین، ...و هر ترینی که فکر کنید...

ولی داستان‌ کرونا همه اش همین قدر نیست...

درست در همین نقطه، در همین خاک، در جایی، 
فرشته ها به زمین آمده اند صورتشان  پیدا نیست برخی ها فقط چشمشان‌ پیداست ... همه شکل همند ..دغدشه شان کمک است ....یکی پزشک است آن یکی انترن. آن یکی رزیدنت.  این یکی پرستار  آن هم متخصص،خدمات،  فوق تخصص، فلوشیپ و ......
آن طرف تر هم فرشتگانی دیگرند که هر چند لباس مخصوص ندارند، اما در قلب کرونا دارند برای حذف آن  برنامه ریزی می کنند، مدیریت می کنند ، کار می کنند و .....برای کمک به انسان ها، برای زنده ماندن و سالم شدن شان ....
این ها فراتر از انسانند. فرشتگانی اند که درمیان این همه ناامیدی و یاس، امید را، و انسانیت را، و بودن را،  هدیه می کنند .....

کرونا آمد تا رن گها را بزداید. این طاعون سفید تنها ریه ها را سفید نمی کند.  آدم ها را هم ....
رنگ ها را می زداید و شفاف می کند آدم ها را ...

کرونا آمد شاید برای تلنگر به من، به تو، به همه ی ما آدم ها...که هیچ چیز مطلق نیست و هیچ‌ چیز ماندگار نیست...

کرونا فرصتی داد تا درخانه بنشینیم، فرصتی که شاید برای خیلی از آدم های همیشه درگیر و همیشه مشغول، تکرار ناشدنی باشد ...و چه خوب است که در این خانه نشینی، خودمان را ورق بزنیم  خودمان را مرور کنیم. و فکر کنیم ...
و فکر کنیم ....و فکر کنیم....
کرونا می گذرد و تمام می شود ....اما این روزها و خاطرات این روزها باقی خواهد ماند ...
شاید هم تاریخ عوض شود...و کرونا بشود مرز میان دو تاریخ....تاریخی که طاعون سفید آمد و آدمها سفید شدند و شفاف .....   تاریخ قبل از کرونا و تاریخ بعد از کرونا.....
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار