شوشان ـ شاعر: علی عسگر غنچه :
سرودهینخست
زخمی ژرف
در نهانگاه
سالهاست
به تمرین نشسته است
میان آینه و خاطره
وخیال برهنهای
هذیان متحجری را
برخشم و رشک
تشویشی بس تلخ
پیکرهای را
آشکار ساخت
در بینبض زمان
سپهر تند طلوع
در نهفت نازک خویش
پیلهها پروانهوار
پَرمیزنند
برفراز نو نهال
#سرودهیدوم
واژههای بافضیلت
به جست و جوی
دهانی است
که از آن فریادی
جاودانگی درشعلههایی
برفراز
در ژرفنای آدمی
فرو میریزد
و همزاد من
برتندیسهای گریزان
زیر غبار سرد
گنگ میخروشید
وشک میریخت
برخدایانی که تندر
خاموشی را
از پی نوازشگر
میجویند
و...
سوگند پیوسته
معجزتی نیست
درخانهی لرزان
#سرودهیسوم
بر این خطوط
فرو میچکید
نفرتهایی که
رمق بیشهی اندیشه را
هنگام که از زهدان
ژرف ژرف
پر از تُهی میساخت
سکوتی ناشناخته
بسان گلی
صبحدم میشکفد
بر دامن پَر گون
گشاده برکرانها
تو بر پا ایستادهای
و نفیر نگاهت
شعلهی آذرخشی
برانبار غفلت
گُر خواهدگرفت
#سرودهیچهارم
تازیانهای از ابدیت/
بر گرده قرنها،
آکنده از خشم فروخفته
در اعماق خانه تو
فرو میآید / تن پناهی انجماد
نبض تبآلود
دهانهای بیدفاع
روزها گام بر میداشت
در زمان عزلت
و میشکند مرزهایی
در پیچاپیچ جاده /
بلور اعصار
افقهایی رخ مینمود
بر لبه خورشید بیشمار