شوشان - سهام خزلی :
فقط چند روز مانده ... چند روز به پایان این اسفند دوست داشتنی... اسفند مهربانی که این بار هر چه شامه تیز میکنم ، بوی عید به مشامم نمی رسد . همه ما درگیریم . جهانی درگیر، با یک کوئید 19 دوست نداشتنی ، که همچون میهمانی ناخوانده ، مثل نفسی فرو نرفته ، دست بر گریبان قلبمان گذاشته و روح و روانمان را نشانه رفته . مگراین کوئید 19 ، نمیداند که ما احساساتی هستیم ؟ نمیداند که اگر عزیزانمان را به آغوش نکشیم ، نفسمان به شماره می افتد وبرای مردن اصلا دیگر نیازی به کرونا نداریم ؟ چه کسی باور میکند که مثلا همین خود من ، حالا نزدیک 3 هفته ست که کسرا را ندیده ام . و عجیب تر اینکه هنوز زنده ام . بگذریم .
این روزها همه ما نگرانیم . نگران یک بغض فروخورده . بغضی از سر ترس ، ترس از تنهایی .... اتفاقی که هرگز با آن خو نگرفته ایم . ولی حالا نیازمندیم ، نیازمند یک خود قرنطینگی و البته تفکر . تفکر به چیزهای پیش پا افتاده ای که اصل نمیدیدیم .
چه اسفندها که گذراندیم و حتی یک روزش را درک نکردیم ، آنقدر که مشغول دویدن ها و چشم انتظار رسیدن به خط پایان سال بودیم .
این اسفند که تقریبا گذشت اما همه ما آنقدر درگیر تنهایی و نگرانی و وحشت بودیم که یادمان می ماند .
یادمان می ماند که اگر اسفند دیگری آمد و ما هم بودیم ، فقط به تماشا بایستیم ، از ته دل ، بی هیچ گلایه و نق زدن .
یادمان می ماند که چه بی تاب چرخ زدن در میان بازارهایی بودیم که شاید قبل از این به سرعت و بی تفاوت از میانشان فقط رد میشدیم .
اگر اسفند بعد بیاید و ما باشیم ، ساعتهادر میان همین بازارهای پر از دستفروش دوره گرد میچرخیم و از دیدن مهربانی عزیزانمان لذت میبریم .
عطر شیرینی ها را با مشام جان میچشیم و میخندیم از ته دل ، بی هیچ شتابی .
این اسفند و یک جهان قرنطینه ، یادمان داد که قدر بدانیم هر آنچه را که میدیدیم و فکر میکردیم ساده و پیش پا افتاده است ، و نبود ، هرگز پیش پا افتاده نبود .
اما از اسفند و غم ندیدن زیباییهایش که بگذریم ، دوباره به ترس میرسیم . ترس از شکستن قرنطینه به محض تحویل سال.
به شکستن قرنطینه و سفرهای بی ضرورت و تفریحات عجیب و غریب و نوشیدن الکل تقلبی و مرگ جوانان رشید که میرسم ، بیشتر میترسم .و یاد همان قصه معروف دوستی خاله خرسه می افتم که مادر بزرگ خدا بیامرزم بارها و بارها برایم گفته بود .
باید باور کنیم که با شکستن این قرنطینۀ نصفه و نیمه ، همان انفجار ترسناک اتمی کرونا رخ میدهد . و پیش می آید همان فاجعۀ ترسناک انسانی که حتی بزرگترین امکانات پزشکی جهان هم پاسخگوی آن نخواهد بود.
به هم ثابت کنیم که این بار اثبات عاشقی در ندیدن است و به هم یادآور شویم که این عید ، برخلاف همۀ هزاره های گذشته ، دوست داشتن در ندیدن است. یادمان نرود و خاطرمان باشد که ترس همیشه هم برادر مرگ نیست...