شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۴۸۰۵
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۲
به آقای استاندار؛
شوشان - دکتر غلامرضا جعفری : 
آقای استاندار میدانم که هنوز گرد  راه نیفکنده و به جایی آمده‌اید که دقایقش مجنون است! خاکش صدا می‌زند، هوایش پر از استخوان شکسته، پر از ناله پیر و جوان و کودک است، هوایی که اگر ریزگرد نباشد، اگر تل سوخته نیشکر به خانه‌ها نیاورد و اگر نیروگاه‌ها گلوی آسمان را نبرند و اگر بسیاری دیگر، اما باز هم چاله ها و چاههای نفتی نفس استان را به انواع ذرات شیمیایی متبرک می سازد! با این همه بگذارید تا از دموکراسی اهوازی و برخی تاجران که بارها به قتلش نشسته‌اند بگویم، مرا ببخشید اگر آنچه می‌نویسم شبیه نخلهای شیرین خوزستان نیست و بیشتر در قد و قواره مرگی است تلخ؛ مرگی که سالهاست رهای‌مان نکرده حتی پیش از آنکه کرونایی باشد. 

 آقای استاندار؛ اهواز همیشه این طور نبوده، یک روزگاری برای خودش چیزی بوده، کسی بوده، سری داشته، سروری می‌کرده؛ اما به یک بارگی کاسه امیدش، کاسه گدایی شد، یک هو از هیئت آدمی جاندار با گونه‌های سرخ و هلویی، بدل به جانی آزرده و زردنبو شد، جانی گیج که الفبا گم کرده، زبانش فاقد صوت است، و اگر از لای دهان و دندانش صدایی شنیده شود، صدایی است که معنا را باخته! 
 
مشکل اهواز تنها در گم شدن صدایش خلاصه نمی شود، بلکه در امر کتابت نیز مشکلی دو چندان دارد، حروف الفبای اهوازی؛ بر روی کاغذ لیز می خورند و کلمه‌ها بدون کالبد زاده می‌شوند، تو گویی کلمات؛ جنینی‌ جن زده‌اند؛ فقدان معنا - فقدان هیئت - فقدان قاعده و استیلای استثناء، از مجموعه مشکلاتی است که اهواز را از جسدی با دو پا و دو چشم و دو دست و دو گوش و... به موجودی بدل ساخته تماما غایب! اهواز دیروقتی است گم شده و کسی از او خبر ندارد. 
 
قصه غبیت اهواز اما از کجا آغاز شد؟ چه کسی می‌داند؟ در روایت مردان مجرب در وادی فقدان؛ از انتخابات دوره سوم شورای شهر به عنوان مهمترین نشانی فقدان؛ یاد می‌شود. در انتخاباتی که عارضه الفبای لغزنده، صندوق های چوبی دموکراسی را، به گورستان کلمات بدل کرد و معنا مردگی، کالای روز شد؛ چنان که شورای مذکور حتی سر به سلامت نبرد. 
 
شورای سوم اهواز جنین مرده ای زاده شد، موجودی که پیش از نفس کشیدن، آلوده ویروس‌های قاتل بود، ویروس‌هایی که از دموکراسی موجود عجیب الخلقه می سازند، اما ناقلان ویروس‌ها -زهدان زایش ویروس-  دست از کار نکشیدند و مزه خوش صندوق‌های چوبی همراه با الفبای لیز، آنان را به صیادان ماهری بدل ساخت، شکارچیانی که از انبان روز، مردار شب صید کردند و به مردمان اهوازی فروختند. 
 
و این حکایت تا قصه آخرین نوع از انتخابات اهوازی ادامه یافت و ادامه یافت و ادامه یافت، نمایه ای یکسان از نوع صندوق های چوبی رای در اهواز، صندوق هایی که دچار مالیخولیای عجبیی شده‌اند، بیماری که نمی‌داند چه می‌گوید، و اگر شانس و تقدیر کمک کرد و این موجود بیمار، حکایتی سر راست نوشت، آنکه زورش از دموکراسی بیشتر است، صندوق‌ها را خفه می‌کند. 
 
آخرین تلاش دموکراتیک صندوق های رای در اهواز، ادامه سنت انتخابات باری به هر جهت بود، سنتی که چند دوره است بر مدار ((عشقم می‌کشد)) می‌چرخد، عشقی که می‌تواند انبوه رای مردمان را به تلی از زباله بدل سازد و هیچ اتفاقی نیفتد، و بدتر اینکه احدی تعجب نکند! 
 
تعجب برای چه؟ حیرت چگونه؟! وقتی که در اهواز هر چیز تکراری باشد اما نحوه انتخاب، همیشه تازه است! و انگار قرار است تازه بماند! وگرنه چگونه می‌توان انبوه رای مردمان را، از معلم و کارمند و کارگر و بازرگان و صنعتگر و حتی بیکاران را تنها به صرف پسند! به یک هیچ بی ریخت بدل ساخت؟!  چگونه می‌توان به صرف داشتن عنوانی درشت مثل مدیر و رییس و ... انتخابات مردمانی امیدوار را زیر و زبر کرد؟
 
آخرین انتخاب، آخرین برگه رای، آخرين صندوق تنها، آخرین تلاش و بسیاری آخرین دیگر به سادگی بدل به آخرین هیچ شد، تو گویی مرگ در پس هر قصه اهوازی آرام گرفته، انگار دموکراسی اهوازی نوع تازه ای از گورکنی است، گور کلمه - گور معنا - گور صندوق رای و گور همه آنچه امید می‌گویند، همانی که یک رییس تهران نشین، روزی نشان‌مان داد و گفت نگران نباشید که به همراه امید و با شمشیر کلید، همه گورکنان را به خانه می‌فرستم و مرگ را تبعیدی ابدی می‌کنم، حاصل اما دولتی شد که مدیرکلش و مسئولش و دیگر فسیل‌های مانده از عصر جلیدی به همراه عده‌ای قلم‌پیچ، امید را در صندوق گمنامی چپاندند و با همان کلید بستند و در دره ای بی آب و علف رها کردند تا بمیرد، و اینگونه بود که دموکراسی اهوازی، مقبره کلمه و معنا شد و اهواز، آدمی ورشکسته که حتی برای خودکشی، هزینه خرید طناب دار را ندارد.

آقای استاندار حالا اما نوبت شماست، به قاعده می‌توانید اهواز را با اعتماد به صندوق رای به ریل توسعه برگردانید و در تاریخ به عنوان کسی ثبت شوید که دوره اش چه کوتاه باشد و چه بلند، اما توانست ویروس کریهی را از جان اهواز دور سازد. به اطراف خود لطفا نگاه کنید و اطمینان بیابید که زهدان زایش ویروس نزدیک‌تان نباشد، باور کنید ویروس از آنچه در آیینه می‌بینید به شما نزدیک‌تر است!

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار