شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۷۰۳۸
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۸
شوشان - فاضل خمیسی:

تنها دارایی انسان، که غیر قابل انتقال مالکیتی به غیـر است ، همین خاطرات تلخ و شیرینی است که بیشتر در خلوت به سراغمان میآیند . 

امروز در خبرها خواندم که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوزستان در دو روز بمناسبت روز کودک عضویت رایگان میپذیرد و آدرس ثبت نام الکترونیکی را پایین لینک خبر قرار داده و ...

نام کانون پرورش فکری  ناخودآگاه مثل شعله ای همیشه روشن،  خرمن خاطرات کودکی را شعله ور میسازد ، کانونی که بخاطر حضور در آن، از مدرسه فرار میکردم تا قصه های ناتمامی را که نخوانده بودم تکمیل کنم  مکانی آرام ، دلنشین و مدرن .

برعکس منزل دو اتاق و حدود ۸ عائله مان ، که در آن خبری از کولر و حتی پنکه نبود ودر تابستان کوره و در زمستان بدلیل وجود تنها یک بخاری نفت سوز( علاء الدین) که آنهم مرتب جابجا شده !و حریف سرمای زمستان آن وقت اهواز نمی گشت و تحمل سرما را برایمان سخت مینمود و از سویی شلوغی و سرو صدا خواهر و برادران و بگو مگوی تمام نشدنی پدر و مادر هم عوامل دیگری بودند که درس و مطالعه را در منزل با اعمال شاقه رقم میزد .

  ۴۵ سال پیش ، حصیرآباد اهواز،  آخرِ لینِ( خیابان) ۳ ، دبستان همایون ، پایه سوم ابتدایی آموزگار جناب آقای محمد پور ،ناظم مدرسه  جناب آقای ابافاضل ، مدیر جناب آقای رحیمی .

 زنگ دوّم به زنگ تغذیه هم معروف بود زیرا در این زنگ به فرا خور برنامه ، خوراکی‌هایی  از قبیل میوه ، آجیل، شیر و حتی لوبیا چینی پخته به دانش آموزان داده میشد ، زنگ دوم آنروز شیر کاکائو داشتیم ، شیرهای ۳۰۰ سی سی در پلاستیکهای مخروطی شکل با دو رنگ قهوه ای و سفید ... 

الزام داشتیم تغذیه را در کلاس بخوریم و آنرا به خود به منزل نبریم هر چند اجرای این قانون با سهل انگاری مواجه میشد و سختگیری خاصی بعمل نمیآمد!

 مشغول خوردن شیر کاکائو بودیم که متوجه نشدیم آقای ابافاضل ناظم مدرسه کی وارد کلاس شده است:

ــ  بچه ها ! یه کتابخانه ی بزرگ و شیکی در چهارصد دستگاه دایر است که بهش میگن : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شما میتونید برید اونجا ثبت نام و از کتاب ها و .... رایگان استفاده کنید ، ضمناً کلاس های سرود و قصه گویی و ...هم هست . هر کس رفت و ثبت نام کرد نمره ی انضباطش بیسته!! از مزایای کانون گفت و گفت .

ظهرانه( نوبت ظهر) بودیم  ، مزه ی شیر کاکائو با قرار مدار بین بچه ها طعم بهتری گرفت !

 حصیرآباد هر چند در دل شهر اما انتهای خط بود ، حالا چهارصد دستگاه محله ای  که کلاسش از حصیرآباد پایین تر بود دارای کانون پرورش فکری شده بود و ما باید مسیر حدود ۲۵ دقیقه از منزل تا چهارصددستگاه را پیاده میرفتیم . 

با بچه ها قرارمان ساعت ۸ صبح بود ، تمام مسیر را به خنده و شوخی گذراندیم تا به مقصد رسیدیم!

 کنار پارکی زیبا ، ساختمانی بزرگ با تابلوی کانون ، داخل پر از قفسه های کتاب ، غرفه های رنگی .. 
 سکوتی که تا الان تجربه نکرده بودم ، حس کردم همه ی دیوارها به احترام ما اینچنین تریین شده اند، دختری خوشرو حدود ۲۰ ساله به استقبال آمد ... انصافاً در آن زمان کانون بمثابه سیاره ای دیگر بود که به مدد زمینیان آمده بود .. دنیایی متفاوت از دنیای بیرون دیوارهای کانون . 

 تصمیم گرفتم فردا مرتب تر رفته کفش به پا کنم ... از آنروز فکر کنم سه شنبه ها ، کیهان بچه ها می خریدم ، ۲ ریال ... 

پفک نمکی ۵ ریال بود.

 و در آخر ! بخاطر فرار از مدرسه و حضور در کانون هیچوقت پشیمان نیستم..
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار