شوشان - رضا بختیاری اصل:
"کافکا به روایت بنیامین " ، کتابی به ترجمه ی " کوروش بیت سرکیس " ، به زعم من ، متضمن یکی از بهترین ترجمه های داستانکی از " فرانتس کافکا " ست: " آرزوی سرخپوست شدن ".
چه می شد اگر آدم سرخ پوستی بود حاضر به یراق ، بر ترک اسبی تازان ، خم شده در باد، لرزان به رعشه ی سم ضربه هایی مسلسل و کوتاه بر زمینی لرزان ، تا که مهمیزها را به حال خود بگذارد ، چون مهمیزی در کار نبوده است، تا که لگام را رها سازد ، چون لگامی در کار نبوده است، و پیش از آن که دشت چون خلنگزاری درو شده و یکدست در نظرش آید ، نه نشانی از گردن اسب باشد و نه نشانی از سر آن ( کافکا به روایت بنیامین ، ترجمه ی کوروش بیت سرکیس ، نشر ماهی ، 1389 : 30 )
کتاب " ایران مال من است " ، نشر نصیرا ، 1392 ، که شرح آفاقیِ بخش هایی از زندگی این سرخپوست یله و رها در باد است ، آرزوها و آرمان های شاعری را در گلگشت ها و واگشت ها به نمایش می گذارد که تن به سالن ها و تالارها و شب شعرها نمی داد. به خاطر ندارم که در جلسه ی شعری " شعر خوانی کرده باشد.
شاید سخنان او را در بزرگداشت " سیروس رادمنش " در تالار " شورای شهر اهواز " در سال های دور دیده باشم. اما او همواره شعرش را در شهرها و محلههای مختلف ایران جست و جو می کرد.
نگاه " آفاقی " گراوندی ، سرخپوست رها و تازان " کافکا " را ماند که بی هیچ آداب و ترتیبی ، ترکیبی از تغزل و جامعه فراهم آورده است با این تفصیل که آرام و قرار نداشته است که گفت: قرار کجا و صبوری کجا و خواب کجا؟
در روزگار " آپوکالیپسی " که در آن به سر می بریم و " کرونا " جهان را به " دکامرونی " از آن سنخ که " بوکاچیو " تخیل کرده بود ؛ راهبری کرده است ، یادکرد سیرهای آفاقی یک شاعر در سال های نه چندان دور می تواند تشفی خاطر باشد.
آن هم شاعری که هنوز در "چلچلی " بی مهمیز و لگام و یراق به یاد روزگاران پر شکوه عشق ، می خواهد بتازد.