شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۶۰۸
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۲
خوانش کوتاه سروده ای از دکتر داودرضا کاظمی
شوشان - احمد تمیمی :
به گلی جان داد        خدا
ما گرفتیم               چرا؟
شعر هنری کلامی است بدین معنا که همه ی عناصر آن برای ایجاد شاعرانگی و ابراز خود مجبور به بهره گیری از کلماتند. براین اساس، شاعر، هنرمندی است که مناسب ترین کلمات را گزینش و در بهترین شکل ممکن چیدمان کند. گزینش مناسب کلمات، منجر به افزایش و گسترش ظرفیت های معنایی شعر و چینش مناسب کلمات نیز، در نهایت به فرم محکم شعر می انجامد.
در این کوتاه سروده از دکتر داودرضا کاظمی، ما تنها با هشت کلمه روبرو هستیم. هشت کلمه ای که ظاهرن معنای سرراستی را به مخاطب ارائه می دهند. در نگاه اول «گُل» استعاره از کسی یا چیزی است که جان او را گرفته اند. این خوانش ابتدایی هر خواننده ای است. در این خوانش می توانیم به شاعر ایراد بگیریم که «جان گل را گرفتن» تعبیر تازه ای نیست اگر چه باز هم شاعرانه است. اما شعر در خوانش های دقیق و ژرف تر، ما را به لایه های پنهان معنایی دیگری فرا می خواند. 
اگر از منظر ساختگرایی به سراغ این سروده برویم، در می یابیم که موتیف یا بنمایه، و حتی استعاره ی «گُل»، ساختار ساختارها یا کانون معنا دهی و معنا آفرینی شعر است. این واژه، هر چه تعبیر شود، معنای شعر به همان سمت می چرخد. همچنانکه در مناسبت و متناسب با اتفاق تلخی که در این روزها شاهد رخ دادن آن بوده ایم، حادثه ی سوگ دلخراش «مهسا امینی»، استعاره گل ما را به نام او رهنمون می شود، حال آنکه مقصد شعر می تواند چیز دیگری نیز، باشد.
خوانش دیگری که می توان از این سروده داشت، ناشی از شباهت فرم نوشتاری «گُل» و «گِل» است که شاعر هوشمندانه آن را به کار گرفته است. در قرآن آمده است که « ما انسان را از گِلی بدبو آفریدیم» (حجر/۲۶)؛ گِلی که به تعبیر خود قرآن به بهترین شکل ساخته می شود. صورتی نیکو که موجب آفرین گفتن خدا به خودش می شود. فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. مومنون/۱۴). خداوند این گِل بد بو را به بهترین شکل جان می دهد و او را آراسته و پیراسته می سازد اما ما و دنیایی که ما ساخته ایم با انسان که به تعبیری اشرف مخلوقات خداست چه کرده و چه می کنیم؟! پرسش سطر دوم شعر، اعتراض آشکاری است که به این مسئله اشاره دارد.
اما «گُل» که یکی از مظاهر زیبایی خلقت است نیز در خوانشی دیگر، قابل ردیابی است. در این دو خوانش، سویه های ناتورالیستی نیز دیده می شود و شاعر در اشاره ای پنهان، به دنیای مدرنی که با پیشرفت صنعت و تکنولوژی، طبیعت را ویران می سازد یا از بین می برد، معترض است.
این پایان کار ما با این شعر نیست و هنرسازه ای دیگر به یاری ما می آید تا لایه ی معنایی تازه ای را در آن تشخیص دهیم. 
«جان داد» در سطر نخست در این سروده کلید خوانش سوم ماست. معنای نخستِ «جان داد» یعنی جان بخشی، همان است که منجر به دو خوانش ابتدایی در این نوشته شد. اما «جان دادن» معنای کنایی دیگری هم دارد و آن «جان فدای کسی کردن یا برای کسی جان دادن است». تعبیری که در ادبیات غنایی ما حضوری پر بسامد و دیر پا دارد. در این خوانش تازه، شعر سمت و سویی دیگر می یابد. خدا جان خود را هم برای انسان می دهد، یعنی خدا عاشق انسان و البته همه ی مخلوقات خود است. اما شوربختانه انسان ها به راحتی جان همنوع خود را می گیرند. این خوانش نیز، در رویکردی انسان محور، به آنچه روی داده و می دهد، معترض است.
نکته ای دیگر در این کوتاه سروده وجود دارد و آن ضمیر «ما» است که جهت انتقاد را به شکلی ظریف به جامعه متمایل می کند. شاعر گرفتن «جان» را نه به شخصی خاص که به همه ی «ما» نسبت داده و به نوعی بی تفاوتی جامعه را نیز در قبال هر «جانِ گرفته شده» نشانه رفته است. گویا در آنچه برای انسان و طبیعت یا طبیعت و انسان پیش آمده، همه ی ما به یک اندازه مقصر و مسئولیم. اما ظرافت های این کوتاه سروده محدود به لایه های معنایی نیست، بلکه چینش واژه ها نیز فرمی متناسب با محتوا ساخته است. فراز اول این سروده «به گلی جان داد» پنج هجا دارد و فراز « ما گرفتیم» چهار هجا و لذا همچنان که جان گل ستانده می شود، یک هجا نیز از سطر کم می شود و جالب تر آن است که دو واژه ی «گل» و «جان»، همان جانی که در سطر دوم شعر، به قرینه لفظی حذف شده، هر دو واژه یک هجایی اند و حذف واژه ی جان با معنای «جان ستاندن» مورد نظر شاعر ارتباط فرمی- معنایی خوبی برقرار کرده است.
شیوه نوشتاری و سطر بندی این کوتاه سروده نیز جالب و در خور توجه است. دو نیم سطر «به گلی جان داد» و «ما گرفتیم» زیر هم و در یک امتداد نوشته شده و دو واژه ی «خدا» و «چرا؟» در سویی دیگر هم چنین وضعی دارند، گویی شاعر هم حساب خدا را از مسببان چنین وضعی جدا کرده است و هم پرسش اصلی او از خداست. و البته تلویحا این را می گوید که تنها خدا می تواند این اوضاع نابسامان را سامان دهد. به قول ظریفی «باید خدا پا پیش بگذارند در این خراب آباد ظلمانی».
در پایان این نقد نوشته به دو نکته دیگر اشاره می کنم، نخست اینکه در این دو سطر، دو واژه ی هم‌قافیه (خدا و چرا) با یک قافیه میانی (ما) به همراه واج آرایی (نغمه حروف) در مصوت بلند «آ»، در پنج واژه از هشت واژه ی شکل دهنده، عهده دار موسیقی شعرند و دیگر  اینکه  این کوتاه سروده، در نهایت ایجاز و در فرمی محکم، حداکثر معنا را در اختیار مخاطب قرار داده است. 

اهواز ۲۷ شهریور ١۴٠١

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار