امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
در متون حقوقی اینگونه به ما آموزش میدهند: زمانیکه فردی ناخواسته به فردی دیگر آسیب جسمی وارد میآورد، آنهم آسیبی که به مرگ وی منجر شود، آن را قتل غیرعمد بنامیم و هنگامی که شخص ضارب از پیش بداند که آسیب وارده به مرگ طرف مقابل منجر خواهد شد، آنگاه عمل او را قتل عمد بهشمار آوریم.
هنگامیکه جامعه (بخوانید حکومت!) صدها پرولتر را در چنان وضعی قرار میدهد که آنها را قطعاً در دام مرگی زودرس و غیرطبیعی گرفتار میسازد، مرگی به همان اندازه ناشی از اعمال خشونت اتفاق میافتد که مرگ در اثر شلیک گلوله و یا به ضرب شمشیر!
وقتی جامعه هزاران انسان را از شرایط و حق طبیعی، مسلم لازم حیات محروم ساخته و آنها را در شرایطی قرار میدهد که در آن قادر به زندگی کردن نیستند، وقتی که آنها را به زور چوب هزاران قانون مجبور میسازد که در این شرایط بمانند تا مرگ_که نتیجه اجتنابناپذیر این شرایط است_ فرا رسد؛ وقتی جامعه میداند و بهخوبی هم میداند که این هزاران نفر به اجبار قربانی این شرایط خواهند شد، و با وجود این، شرایط مربوطه را برقرار نگاه میدارد، این عمل جامعه یک نوع قتل عمد است! درست مثل قتل عمد توسط یک فرد، قتلی پنهانی و خائفانه، قتلی که هیچکس نمیتواند در قبال آن از خویشتن دفاع کند. قتلی که ظاهراً قتل نیست، زیرا کسی قاتل را نمیبیند؛ مرگِ این قربانی طبیعی به نظر میآید، زیرا در آن، تعرض به عمل آمده بیشتر ناشی از بیعملی است تا انجام وظیفه؛ ولی در هرحال در اینجا ارتکاب به قتل عمد، محرزاست!
عوامل تورم و کاهش ارزش پول ملی چیزی نیست جز ناترازی بانکها، ناترازی تجارت خارجی، افزایش نقدینگی، کسری بودجه دولت، متغیرهای مؤثر ملی و مهمتر از همه ضعف سیاستگذاری اقتصادی دولت و فقدان ایده مشخص برای برونرفت از این شرایط! باور کنید وضعیت امروز بازار ایران به قدری ملتهب شده که حالا همه حتی فقیرترین افراد نرخ سکه و ارز را چک میکنند تا میزان عقبگرد اقتصادی، فقر دارایی و کوچک شدن سفره قوت لایموت خود را بسنجند!
آیا سیاست خارجی در خدمت اقتصاد و رفاه عمومی است؟ آیا در صحنه بینالملل با چند جبهه قدرتمندباید جنگید و براساس واقعگرایی تدافعی، مهمترین ابزار برای حفظ منافع ملی را افزایش قدرت نظامی دانست؟ اگر منتقدین و دانشگاهیان به تئوریزدگی متهم نمیشدند و نقد و راهکارشان به دیده منت پذیرفته که نه حداقل شنیده میشد، آنگاه ردی از این وحشت و التهاب روانی عمومی نبود! اگر راه گفتوگوی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مسدود نمیشد، اثری از انسداد مدیریتی نبود! اگر عقلای جامعه، خردمندان برآمده از اجماع عمومی دیده و شنیده میشدند، این نبود که حالا هست! اگر خروجی باکیفیت دانشگاهی کشور نه به معنای صاحبان مدرک، بلکه به عنوان نخبگان مردمگرا دیده و شنیده میشدند، حالا همه در خوف فردایی در پس امروز نبودیم!
شاید لازم است یکبار برای همیشه بپذیریم وطن برای همه است و اداره همگان فقط با همگان امکانپذیر است! بپذیریم حکمرانی منهای منتقدان، یعنی به مسلخ رفتن! بپذیریم حالا وقت جدال بر سر اولویت «کنش» بر «ساختار» نیست و باید کارآمدی ساختار در دستور کار همه دلسوزان فهیم قرار گیرد! بپذیریم وقتی مال و جان مردم در خطر باشد، تمام حرفها و ارکان درست و درمان در خطر است! بپذیریم این مردم با این مختصات شایسته این حال و فال نیستند! بپذیریم اجماع عمومی بر پذیرش وقوع قتل سیاسی به نفع هیچکس نیست! بپذیریم که اگر امروز چاره نیابیم شاید خیلی زود دیر شود! و بپذیریم ما هم مردمیم!