شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۰۰۴۷
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۷
گونه شناسی استادان دانشگاه های ایران
شوشان ـ دکتر عباس امام :

به طور معمول، عموم مردم درباره مفهوم "استاددانشگاه" یک ذهنیت یا برداشت آرمانی تقریبا مشابه و از آنها انتظاری یکسان دارند.از دیدگاه بسیاری از اقشار جامعه،استاددانشگاه فردی است دانشمند،فرهیخته،منضبط،آراسته و پیراسته،متعهد به سرنوشت جامعه،روشنفکر،و دلسوز. به نظر می رسد این درک اسطوره ای از جایگاه و نقش استاد دانشگاه،محصول مشاهده عملکرد یک یا بیش از یک نسل از استادان شاغل در محیط آموزش عالی ایران باشد که به نوعی دستخوش تعمیم یا تعمیم افراطی شده است."استادان استادان چه کردند؟ "به قلم دکتر مقصود فراستخواه،پژوهشگر نام آشنای متخصص امور آموزش عالی ایران،تلنگری است تا قضیه را به این گونه نگاه نکنیم.اگرچه داده های کتاب،تاریخی است و تا حدود 44سال پیش (یعنی سال 1357) را دربرمی گیرد،اما یافته های آن از لحاظ تطبیقی و مقایسه ای با تنوع هویتی استادان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی امروز ایران نیز همخوانی کامل دارد.کتاب فراستخواه که در پنج فصل مفصل و در حدود 400 صفحه تنظیم شده،کوششی است مستند در تاریخنگاری دوران شکل گیری و گسترش آموزش عالی از دوران دارالمعلمین(بنیانگذاری در سال 1297) تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی( سال 1357)در اثبات وجود نسل های گوناگون و جریانات متفاوت،متعدد،ومتکثراستادان محیط های دانشگاهی،و ردیه ای است بر یکسان انگاشتن هویت همه استادان دانشگاه ها.

جزییات تفصیلی مطالب کتاب به گونه ای است که باید آن را "تبارنامه نهاد مدرن آموزش عالی در ایران" نام نهاد. "استادان استادان چه کردند؟،با تشریح پیشینه دانش و دانش اندوزی،دانش گستری،نهادهای دانش گستری،و دانشمندان گذشته تاریخ ایران و علل رشد و انحطاط آن ها کانون توجه خود را به چگونگی پیدایش نهاد نوین آموزش عالی در ایران قاجاری به بعد معطوف کرده و در فصل هایی با عناوین زیر با جزییات تمام و با استفاده از یک سامانه پژوهشی مدون و نوعی دستگاه مفهومی ویژه خود به بررسی چگونگی کارکرد نهادهای ذیربط می پردازد:

مقدمه: دارالمعلمین عالی و حافظه تاریخی تجدد ایرانی

فصل اول: تبارنامه نهاد مدرن آموزش عالی در ایران

فصل دوم: زمینه های تاریخی و اجتماعی

فصل سوم: پانزده سال اول؛از دارالمعلمین مرکزی و عالی تا دانشسرا(1297- 1298 تا 1312)

فصل چهارم:دوره دوم؛ بیست و پنج سال با دانشگاه تهران(1312-1337)

فصل پنجم: دوره سوم؛ بیست سال، از بحران تا بحران(1338-1357)

فراستخواه،با "اخگری از مدرنیته ایرانی" نامیدن دارالمعلمین،در مقدمه کتاب استدلال می کند که"چگونه طرح تاسیس دارالمعلمین و حیات شکوفان آن در دو سه دهه نخست اش بخشی از یک طرح ملیت و تجدد و تکاپوهای تمدن و تجدد ایرانی در تجربه معاصرت بود"(ص. 17).مولف،درادامه کردارهای گفتمانی آن دوره را در پرتو چهار مدل تشریح می کند:

مدل اول: تعدیل تجدد غربی و ترکیب آن با روح ایرانی و فرهنگ دینی ایران(مانند مهندس مهدی بازرگان ،پرورش یافته مکتب ابوالحسن فروغی)

مدل دوم : بومی گرایی ر راستای تسخیر تمدن فرنگی(مانند فخرالدین شادمان و بعدها احسان نراقی)

مدل سوم: ادعانامه رادیکال علیه تجدد غربی در ذیل مفهوم غرب زدگی(مانند احمد فردید و جلل آل احمد)

مدل چهارم: گفتمان چپ (به نمایندگی محمدباقر هوشیار و بخصوص شاگرد مارکسیست وی امیرحسین آریان پور)

فصل اول که در قالب نوعی "پیشینه تحقیق" تهیه و تنظیم شده به بازخوانی مستند و تفصیلی علل عقب ماندگی ایران از عصر دانشگاه گندی شاپور تا دارالمعلمین می پردازد.فراستخواه درادامه در توضیح علل پیدایش و برآمدن نهادهای علمی و آموزشی در تاریخ ایران در پرتو "شش مولفه" آن علل را تشریح می کند. 

وی،همچنین با ارایه "نسب نامه دارالمعلمین" می کوشد تا سهم کنشگران حوزه عمومی و کنشگران مرزی را بشناساند. سپس، دارالمعلمین و دیگر مدارس عالی آن دوره از لحاظ تاریخی مورد مقایسه دقیق قرار می گیرند.درهمین رابطه،یکی از زیربخش های این فصل با عنوان جالب توجه و بدیع "استادان استادان استادان" به معرفی نخستین گروه از استادان برجسته و پیشرو نظام آموزش عالی می پردازد:استادانی که در دهه های بعد ده ها شاگرد ان ها خود در چند نسل به دانش آموزی دیگران در رشته های گوناگون کمک کردند.نام و رشته تخصصی برخی از این"استادان استادان استادان"ایرانی نسل نخست به قرار زیر است:

ابوالحسن فروغی (قرآن،تاریخ ملل شرق)، اقبال آشتیانی (تاریخ و جغرافیای انسانی)، ابوالحسن صدیق(فلسفه،زبان)،عبدالعظیم قریب(ادبیات فارسی)،علی اکبرسیاسی (علوم تربیتی)، عبدالعظیم قریب (ادبیات فارسی)،رضازاده شفق(تاریخ و فلسفه)،فروزانفر(ادبیات)، مرآت(فیزیک)، علی اکبرخان مصورالسلطان (نقاشی)، غلامحسین رهنما (ریاضی)،مرتضی نجم آبادی(فقه و حقوق)، عباسعلی خان مترجم الممالک(زبان فرانسه)، و شیخ حبیب الله ذوالفنون(مثلثات کروی). نکته جالب توجه در این زمینه اینکه در دارالمعلمین در سال 1310، از 18 استاد برجسته آن نیمی،یعنی 9 نفرشان،اروپایی بودند(ص. 54).

مولف،دوره آغازین این تحول فرهنگی مهم را "پیش درآمد رنسانس ناتمام ایرانی"می نامد و در فصل دوم با واکاوی هایی دراز دامن به روایت و تشریح ابعاد گوناگون زمینه های تاریخی و اجتماعی این تحول می پردازد.فراستخواه در این فصل 105 صفحه ای،با طرح چند زیربخش و نیز ارایه چند مدل به توضیح نظری این مرحله از مدرنیته ایرانی می پردازد؛ازجمله مدل"شش نسل راه انداز برای رنسانسی پرفراز و نشیب"، "سنخ شناسی کنشگران ایرانی در تاسیس نخستین نهادهای علم مدرن"، "جریان های چهارگانه:جرم اجتماعی،ذخیره معرفتی،عملکرد دولت و ظرفیت بازار"،"اصلاحات در دولت زمینه ساز پیدایی و برآمدن نهادهای علم آموزی"، و "سه نسخه کنشگری آکادمیک در ایران با تاکید بر عرصه آموزش عالی کشور". شاید بتوان فشرده و چکیده این فصل مفصل را از بخش نتیجه گیری این بخش کتاب بازگوکرد که می نویسد"مدرنیته ایرانی نه یک امر ناممکن بلکه یک امکان و یک ضرورت تاریخی بی بدیل برای جامعه ماست.مدرنیته ایرانی و رنسانس ایرانی به تجربه نیز نشسته است.اما،همچنان طرحی ناتمام است. آینده ایران تنها از طریق این پروژه بزرگ ملی و سازماندهی بهتر و کارآمدتر مدرنیته در این سرزمین رقم می خورد، و این نیز منوط است به کنشگری و ابتکارات عاملان اجتماعی و خلاقیت واسطه های تغییر(ص. 164).

در فصل سوم کتاب،نقطه تمرکزبرفعالیت های پانزده سال اول دارالمعلمین مرکزی تا دانشسرا(1297-1298 تا 1312) می باشد.از زیربخش های جالب این فصل نقش "زن ایرانی در رنسانس ایرانی"است که در آن از فعالیت های استادان و دانشجویان زن در"دارالمعلمات"سخن رفته و افزون بر اشاره به کنشگری های زنانی تاثیرگذار مانند بی بی خانم استرآبادی و طوبا آزموده،از زنانی دانشور چون"فصیح الملوک مهام،بدرالملوک بامداد،عصمت ستارزاده،فرنگیس عهدیه، عذرا مشیری، بدرالملوک فردوسی،خانم آقا قمشه،صغری راد،محترم اخوی،بدرالدوله قاجار،مرضیه توفیق،شاهزاده ندیمی، زری شکوه، توران تیموری،کبری جاریونی،گلی شکوه،صدیقه ریاضی،سعیده قزلباش، و مریم راد"(صص. 184-186)نام برده شده است.درادامه فصل،با نام بردن از فهرستی از دیگر بزرگان علمی آن عصر و درج زندگی نامه برخی از نامدارترین آن ها، زیربخش هایی به تشریح "نشان یک دانشگاه خوب استادان آن"،"مدیریت و برنامه ها"،"ابتکارات طرح توسعه"،" حمایت از استاد،دانشجو،و دانش آموخته"،"جذب استاد و دانشجو" پرداخته شده است. بخش دیگری از این فصل به ارایه توضیحاتی درباره برخی دانش آموختگان این نهاد اختصاص یافته که خود در دهه های بعد از سرآمدان استادان آموزش عالی ایران تبدیل شدند،ازجمله غلامحسین مصاحب،مجتبی مینوی،مهدی بازرگان،یدالله سحابی،حبیب یغمایی،روح الله خالقی،محمدمعین،خانبابا بیانی،محمدحسن گنجی،ذبیح الله صفا،احمدبیرشک، وچندتن دیگر.یک گونه دیگر از استادان تاثیرگذار برجسته در رنسانس ایرانی را دکترفراستخواه"نسل های مدرسه ساز ایران معاصر"(ص. 228) نامیده و مراتب خدمات فرهنگی گسترده ایشان را بازگوکرده است:استادانی که در پایتخت و چند مرکز استان، مدارس(یا زنجیره ای از مدارس)همنام بنیادگذاری کردند و به گسترش حوزه دانش گستری نوین کمک کردند.ازاین استادان می توان ابتدا به برخی استادان اروپایی و آمریکایی و سپس به این نام ها در ادوار مختلف اشاره کرد:امیرکبیر،دکترجردن،رشدیه،امین الدوله،یحیی دولت آبادی،احمدبیرشک،کرباسچیان،عباسعلی اسلامی،و چند تن دیگر.

درفصل چهارم کتاب با عنوان"دوره دوم: بیست و پنج سال با دانشگاه تهران(1313-1337"،مولف کوشیده تا با بررسی زمینه های اجتماعی گسترش آموزش عالی ایران در آن دوران چندین وچند نکته ریزودرشت ذیربط را مورد کندوکاو دیدتیزبین خود قرار دهد.از جمله این موارد می توان به طرح و تشریح مسایل زیر اشاره کرد:

- گسترش کمی برحسب تقاضاهای واقعی جامعه و با رعایت شاخص های کیفی

- جذب بهترین استادان نخبه و کیفیت ارتقای علمی آنان

- جوشش حیات علمی و درعین حال شورش درس و بحث

- نخستین آموزش های دانشگاهی در رشته های ادبی،علمی،علوم اجتماعی،علوم تربیتی،ریاضیات،کتابداری

- پیدایش اصحاب دایره المعارف فارسی

- جامعه لیسانسیه ها و دفاع از استقلال آکادمیک

- نخستین پویش ها برای تحول نظام آموزش مردسالار در ایران

در همین بازه زمانی حدودا 20 ساله آموزش عالی ایران است که ده ها تن از برجسته ترین استادان تاریخ آموزش عالی ایران معاصر پا به عرصه نام آوری می گذارند:

- حسین گل گلاب(از پران آموزش عالی در ایران و عضو فرهنگستان)

- باروخ بروخیم(از مولفان کتاب های درسی و بنیانگذار موسسه فرهنگی آذر)

- امینه پاکروان(ازپیشروترین استادان زن دانشگاهی ایران)

- سلیم نیساری(نسخه شناس و حافظ پژوه برجسته)

- غلامحسین صدیقی(از پدران جامعه شناسی ایران)

- احسان نراقی(ازبنیانگذاران موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی)

- غلامحسین مصاحب (از برجسته ترین ریاضی دانان معاصر ایران)

- ایرج افشار (به باور بسیاری،بنیانگذار رشته کتابداری نوین در ایران معاصر)

- احسان یارشاطر (از بزرگترین سازماندگان فعالیت های متمرکز فرهنگی و بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا)

- جلال ال احمد (روشنفکر برجسته تاریخ معاصر ایران)

- منوچهر ستوده (از بزرگان تحقیقات ایرانشناسی کشور)

- عبدالحسین نوایی (مورخ و مصحح معروف متون خطی تاریخی)

- محمد خوانساری(استاد نامدار رشته های فلسفه و منطق)

- امیرحسین آریان پور (استادبرجسته جامعه شناسی)

- پرویز شهریاری (از بزرگترین مروجان علم ریاضی در ابران معاصر)

- علیمحمدکاردان (از استادان پیشگام علوم تربیتی در ایران)

- بهرام فره وشی (از فعالان برجسته حوزه ایرانشناسی)

- محمد درخشش (بنیانگذار قدیمی ترین تشکل صنفی معلمان)

- محمدابراهیم باستانی پاریزی(از مفاخربزرگ فرهنگی ایران معاصر)

- ابوالحسن نجفی(زبانشناس برجسته و مترجم نام آشنا)

- باقرپرهام(نویسنده،محقق،و مترجم تراز اول ایران)

- محمود روح الامینی (از بنیانگذاران مردم شناسی ایران)

- غلامعباس توسلی (محقق و استاد بزرگ حوزه علوم اجتماعی)

- مهرانگیز منوچهریان (از پیشگامان حقوق زنان در ایران)

- شمس اللوک مصاحب (از فعالین برجسته آموزش و پرورش)

- فرخ رو پارسا (نخستین زن ایرانی که در ایران نوین به مقام وزارت دست یافت)

فصل پنجم کتاب دارای این عنوان است: دوره سوم؛ بیست سال، از بحران تا بحران(1338-1357). در این دوره،در آغاز "دانشسرا" به رغم تاثیرات عمیق خود بر فضای گفتمان رنسانی فرهنگ جامعه دستخوش پاره ای مشکلات اداری و حتی خانه به دوشی و جابجایی های مداوم ساختمان اصلی می شود. اما،این ئها گذراست و دوباره دانشسرا نقش اثرگذار خود را باز می یابد. از ویژگی های بارز این دوره جدید "ماموریت گرایی و سفارش گرایی"(صص. 340- 347) می باشد:

1. موسسه تربیت دبیر و دوره های تحصیلات تکمیلی ماموریت گرا

2. دوره تربیت مدرس ریاضی برای دانشکده ها با تاکید برپژوهش

3. دوره فوق لیسانس روان سنجی برای ارتش

4. تربیت مدیر و راهنمایان تعلیماتی با تاکید برتجربه حرفه ای

5. عمومی سازی آموزش در روستاها؛ دوره تربیت راهنمایان تعلیماتی سپاه دانش

6. پژوهش های کاربردی معطوف به نیازهای جدید آموزش و پرورش مانند سنجش و ارزشیابی

نکته بعد،روایت نسبتا مفصل و مستند تبدیل "دانشسرای عالی" به "دانشگاه تربیت معلم" است .شایدیکی از جالب ترین دسته بندی ها و گونه شناسی های کتاب(به عنوان نماد عینی تنوع و تکثر گونه شناسی استادان دانشگاه های ایران پیشاانقلاب)تشریح دسته بندی 8 گانه ی زیرمی باشد(صص. 361-380):

1. تیپ آرمانی اول:استادان نهاد ساز

(ماننداستاد غلامحسین مصاحب،بنیانگذار دایره المعارف فرسی و موسسه ریاضیات؛ استادعبدالکریم قریب گرکانی،پدرعلم زمین شناسی ایران)

2. تیپ آرمانی دوم: استاد -فیلسوف شاگرد پرور

(مانند استاد محمود هومن،که افرادی مانند جلال آل احمد،باقرپرهام،عبدالعلی دست غیب،عبدالحسین نقیب زاده،واسماعیل خویی از شاگردان او بودند)

3. تیپ آرمانی سوم: استاد جامعه شناس چپ مردم مدار و اثرگذار

(مانند امیرحسین آریانپور و ...)

4. تیپ آرمانی چهارم:استادان محقق پراثر پربار

(مانندمحمدجواد مشکور،محمدجواد محجوب،سید ضیاءالدین سجادی،حسن انوری و...)

5. تیپ آرمانی پنجم: استاد منتقد منکوب،ولی ققنوس صفت

(مانند محمدرضا باطنی،زبانشناس چپگرای اخراج شده از دانشگاه هم در دوران شاه و هم در جمهوری اسلامی، و...)

6. تیپ آرمانی ششم: استاد منتخب برای ریاست دانشگاه

(مانند محمدمشایخی، رییس دانشسرای عالی و نیز رییس دانشگاه تربیت معلم؛جعفر شعار،اولین رییس انتخابی دانشگاه تربیت معلم در بعد از انقلاب اسلامی، و...)

7. تیپ آرمانی هفتم استاد منصوب به وزارت

(مانند علی شریعتمداری و غلامحسین شکوهی،هردو وزرای فرهنگ و آموزش عالی در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،و...)

8. تیپ آرمانی هشتم: استادان مدعو ممتاز

(مانند،محمدرضا شفیعی کدکنی)

نتیجه گیری پایانی کتاب این است که از سال 1298-1298 تا 1356-1357 در یک بازه زمانی شصت ساله، تحولات و فراز و فرودهای نهادپیشرو تاریخ آموزش عالی ایران با نام دارالمعلمین(بعدها دانشسرایعالی و بعدتر دانشگاه تربیت معلم)به عنوان نماد آموزش عالی مدرن ایران آن چنان جالب توجه و گسترده و عمیق بوده است که شایسته بررسی تاریخی مستند و بازگویی آن برای نسل های فعلی و آینده است. درواقع،"همین که نهادهای آکادمیک متعلق به دوره جنبش نوسازی قبل از سده 1300 در ایران،طی دهه های متمادی در طول این قرن همچنان در سرزمین ناپایداری ها دوام آورده است برای هیجان لازم جهت مطالعه و پی جویی آن کفایت می کند"(ص. 393). فراستخواه،با دقت به بررسی موشکافانه و مستند هدف پژوهش خود اقدام کرده و به خوبی کار را به پایان رسانده است.

اما به رغم این همه محاسن،در جای جای اثر کاستی هایی نیز به چشم می خورد که امید است در چاپ های بعدی کتاب اصلاح شوند و مورد بازبینی نویسنده و تحلیگر زبده و نخبه این کار قرار گیرند.

به عنوان مثال،در"فهرست مطالب" کتاب(که مفصل است و در 8 صفحه تنظیم شده)،بسیار بهتر می بود که برای تفکیک بخش های هرفصل و زیربخش های متعدد آن از اعداد یا حروف الفبا و یا هر نوع "نمایه تفکیک مطالب" استفاده می شد تا به خواننده کمک شود.همچنین،درهمین بخش فهرست مطالب و طبعا در سرتاسر کتاب، در نام گذاری زیربخش های کتاب یکدستی وجود ندارد؛در موارد بسیار پربسامدی،درهریک از فصل ها مواردی دیده می شود که یک زیربخش اسم است یا عبارت اسمی،بعدی جمله خبری،بعدی جمله پرسشی،بعدی عبارات تشریحی مفصل! در صورتی که ترجیحا عنوان های زیربخش ها بهتر است یکسان سازی شوند.نقش بسیارتاثیرگذار مدیران و معلمان اروپایی – آمریکایی در ایجاد این رنسانس ایرانی آنچنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است.البته،اشاراتی درجای جای کتاب به نام های معلمان اروپایی وجود دارد،اما از لحاظ استناد تاریخی و دقت نظر کارنامه بسیار پربار آن مدرسان انیرانی نیازمند فصلی است جداگانه و تفصیلی. ناگفته نماند که زندگی نامه استادان بزرگ ایرانی نامبرده در این کتاب نشانگر آن است که بخش اعظم آنان تحصیلات دانشگاهی سطح بالای(تحصیلات تکمیلی)خود را در جهان غرب گذرانده بوده اند و این نکته مهم نیازمند یادآوری و تاکید چراکه از رهگذر تعامل با جهان غرب بود که آنان به آن مکان های مکین دست یافتند و نه با انزواطلبی.همچنین،با توجه به نقش فوق العاده برجسته رضاشاه پهلوی در گسترش نظام آموزش عالی نوین ایران لازم بود فصلی مستقل (یا زیربخشی مستقل)به اثرگذاری وی نیز اختصاص می یافت.در پاره ای موارد،اشخاص معرفی شده جزء فرآورده های نظام آموزش عالی آن دوران(دارالمعلمین) نبوده اند،مانند بی بی خانم استرآبادی و طوبا آزموده.بااینکه کتاب ساختارتحقیق دانشگاهی کاملا مناسبی دارد،اما درمواردی نیز تعدد و ناهمگونی داده های ارایه شده در هر زمینه به گونه ای است که کل کار را شبیه به یک جنگ/کشکول می کند.

در یک مورد دیگرنیز که بحث استادان مدرسه ساز در ایران معاصرتشریح شده(صص. 228- 232)،از سه استاد در این زمینه به تفکیک نام برده شده(محسن هشترودی،گلچین گیلانی،و سید فخرالدین شادمان)،اما در توضیحات زندگینامه ای ارایه شده از آن سه استاد نشانی از مدرسه ساز بودن / مدرسه دار بودن آن ها به چشم نمی خورد.

در یک مورد نیز شهر خرمشهر به اشتباه واقع در "جنوب" ایران معرفی شده(ص.122) در صورتی که خرمشهر و کل استان خوزستان نه در جنوب بلکه در غرب ایران واقع شده اند،اما در ایران به غلط رسم است که ما خوزستانی ها را "جنوبی" می نامند. موارد جزیی این گون خطاها در بدنه کتاب کم نیست هرچند ین گونه موارد به هیچ وجه از ارزش کار پیشروانه کتاب کم نمی کند.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار