شوشان ـ علی ذکوی :
آنگاه که عباس بن علی دست در آب فرات میبرد تا بنوشد اما بدون هیچ دلیل منطقی آب نمیخورد صحنهی عارفانه و عاشقانهای فراتر از عقلِ حسابگرِ ما رخ میدهد. آنگاه که حسین بن علی چراغ را میکُشد و بیعتش را از یارانش بر میدارد تا در تاریکی شب و بی هیچ شرمندگی بروند اما همه می مانند و خانه، خانواده و دنیایشان را رها می کنند، آنجا که حُر در دوراهی منافع شخصی و وجدان و انسانیت، دومی را انتخاب میکند و میشود شاهدِ بر حق بودن جناح حسین، بی آنکه کسی از جبههی حسین به جبههی یزید بپیوندد در حالی که میتوانست در سپاه عمر سعد بماند، پیروز بشود، هورا بکشد، شادی کند، غنیمت بگیرد، زندگی کند و بهانه بیاورد. آنجا که عباس، امان نامهی دایی هایش، مِن جمله شمر را رد میکند و در کنار حسین میماند، آنجا که مادر وهب سرِ بریده فرزندش را بر می دارد و به سوی لشکر دشمن پرتاب میکند و می گوید ما چیزی که در راه اهل بیت دادیم را پس نمیگیریم همگی تابلویی از عالیترین صحنههای اخلاقی بشر را برای همهی قرون و اعصارِ پس از خود به نمایش میگذارد. این صفحات درخشان، فخرِ تاریخ بشریت است. تقلیل این حجم از جوانمردی، ایثار، ظلمناپذیری، عشق و ایمان به قتل یک عرب در۱۴۰۰پیش جفا به ساحت تربیتی انسانهاست. اینجا تقابل انسانیت و منافع طلبی است، تقابل حقیقت و واقعیت،ترسهای کوتاه مدت و جسارتهای بلند مدت. اینها، درسهایی است برای زندگی ماشینی امروز. آدمهای لشکر عمرسعد با منطق امروز همگی تصمیم درستی گرفتهاند چرا باید در یک لشکری باشند که شکستش محرز است و از پیش باخته است. آنها زن دارند بچه دارند خانه و زندگی دارند چرا باید همهرا فدای کوتاه نیامدن حسین کنند؟ مگر چه میشود حسین هم مثل همه با یزید بیعت کند و این همه برای همه دردسر درست نکند؟ اما آن سوی این قصه، روحی است به عظمت تمام ارزشهای انسانی و اخلاقیات لطیف، که پایههای آن به لرزه درآمده است و انتخابی است دشوار: مرگ با عزت یا زندگی با ذلت. عاشورا درس اخلاقمداری است و پایبندی به منتها درجهی وفادارای به آنچه که به درستیاش ایمان داریم.
چه شعار غلطی است که میگویند در نظام بینالملل فقط منافع ملی( بخوانید منافع اقتصادی)مهم است در حالی که در منطق عاشورا، این اخلاق است که منافع ملی را زیر پا میگذارد و حسین بی آنکه توطئه کند که بسیار خوب! "من بیعت میکنم" تا به این بهانه برای گردآوری لشکر زمان بخرد. راز ماندگاری و زیبایی این تابلو در همین است. بله ۱۴۰۰ سال پیش که هیچ، ۲۵۰۰ سال یا از ابتدای خلقت بشر که باشد متعلق به عرب ، مسیحی یا بومیان آفریقایی که باشد، وقتی پای فطرت در میان است زمان و مکان و قوم و قبیله رنگ می بازد.