شوشان ـ محمد دورقی :
آنچه برای کارکنان نفت مطالباتی بدیهی،حقوقی مسلم و پرداخت هایی متناسب با استحقاق، و ما به ازاهایی طبیعی در قیاس با کارراهه ی پر فراز و نشیب محسوب می شود،برای بخش عمده ای از مردم و حتی نمایندگان آنها در مجلس شورای اسلامی،زیاده خواهی و نجومی بگیری به حساب می آید. جامعه، نفت را دنیای متفاوتی می بیند.دنیای رفاه و وفور، دنیای تنعم و تمایز و برخورداری های بدون قید و شرط و لایتناهی.دنیای کار کم و دریافتی های بی حساب. دریم لندی غبطه آور که در آن آرزوها با کمترین تلاش در دسترس هستند. و از آنجاییکه کلیشه ها و تصورات جزمی، راهبر ِ واجب الاطاعه ی اکثریت جامعه ماست،هیچکس کفش و کلاه مکاشفه نمی پوشد تا به قصد کشف حقیقت وارد این دنیا شود،چرا که قضاوت با حداقل دیتاها،زیربنای فرهنگ عامه ماست.کسی نمی داند و یا نمی خواهد بداند که در طی سالیان طولانی جنگ و تحریم،عملیاتی و سرپا نگه داشتن ماشین آلات و تجهیزات فرسوده ی قدیمیِ استخراج و ذخیره و انتقال نفت، در ازای چه مشقت ها و چه مجاهدت هایی حاصل شده است.هیچکس جزءنگرانه و میکرویی تامل نمی کند که چرا لیبی و عراق در اثر تحریم از هم می پاشند و شاکله و کیان سیاسی شان را از دست می دهند اما جمهوری اسلامی علیرغم تحریم شدیدتر و مضایقات و تنگناهای وسیع تر همچنان سراپا هست و عزتمندانه به راه خود ادامه می دهد. آیا جز این است که منابع انسانی متعهد و کارآمد و زحمتکش نفت در کنار منابع انسانی برخی دیگر از صنایع استراتژیک جانبی، سبب ساز این تمایز شده اند؟ آیا کارکنان نفت متناسب با این خلق ارزش متمایز و این تدابیر کارگشای ِمتضمن حیات و بقا،پرداختی های متمایزی دریافت کرده اند؟حقوق نفتی ها ظاهر شیرین و باطن تلخی دارد.کارکنان نفت، مخصوصا در گذشته، با سن کم و با پایه حقوق هایی ناچیز وارد این صنعت می شدند و به این خاطر است که بخش عمده ای از کارراهه ی طولانی خدمت خود را با دریافتی هایی در حد امرار معاش معمولی می گذرانند و تنها در انتهای مسیر کاری هست که پس از افزایش تدریجی و تجمیعی پایه حقوق شان، زحمات توام با رنج ومشقت این سنوات متمادی به بار می نشیند و آنها با دریافتی های نسبتا مکفی روبرو می شوند.در این سال های آخر که معمولا فرزندان بزرگ شده و خانواده ها یشان را با مخارج تحصیل و تاهل و تهیه مسکن و ... درگیر می کنند توقع می رود که این حقوق که به تازگی نسبتا مکفی و قابل ملاحظه شده است گرهی از کار فروبسته ی کارکنان بگشاید اما در کمال ناباوری، درست در این بزنگاه و عقبه ی سخت، عده ای قانونگزار اسیر کلیشه های متعارف،بشکل انتزاعی و بسیار دور از واقعیت های میدانی، دست به کار می شوند و محدودیت سقف حقوق را مصوب می کنند. در اینجا کارکنان دچار یک مهار دوگانه ی برگشت ناپذیر می شوند.در ابتدای کارراهه با پایه حقوق پایین مهار می شوند و در انتهای آن با سقف حقوق.حقوقی که به شکل کاملا قانونی و در طی سنوات متمادی رشد کرده و به تازگی در آستانه ی مطلوبیت قرار گرفته است،ناگاه، بشکل آمرانه از رشد باز می ایستد و کارکنان از زمان این توقف رشد مجبور می شوند با حقوق ثابت و تورم متغیر و روز افزون ادامه مسیر بدهند.توقف ٍ روند یک فرایند طبیعی و قانونی و دستکاری یک کارراهه ی شغلی که بشکل کاملا اداری و قانونی و بدون رانت و ویژه خواری طی شده است و حذف حقوق مسلم مترتب بر آن چه تفسیری دارد؟ آیا جامعه معترض به حقوق کارکنان نفت از این واقعیت های آزارنده ی نهانی باخبر هستند یا با ادراک انتخابی فقط ظواهر فریبنده ی دنیای نفت را می بینند؟
این فقط بخش کوچکی از واقعیت های تلخ و متعدد حوزه نفت است و از این قبیل تنگناها و مضایقات مثال های متعددی هست که در حوصله و گنجایش این یادداشت نمی گنجد.عدم اجرای ماده های قانونی برای تعدیل حقوق کارکنانی که علیرغم استخدام رسمی و تحصیلات بالا فقط اندکی بیشتر از آبدارچی های واحدهای کاری شان حقوق می گیرند هم دغدغه ی مستتر دیگری ست که سبکبالان ساحل ها و ناظران بیرونی از آن بی اطلاع هستند. کم کردن مالیات با درصد بالا و عدم بازگرداندن تعدیل های ناشی از کاهش این درصد، پرداخت ناقص سنوات بازنشستگی و... مطالبات دیگری ست که کارکنان نفت در پی تحقق آنها هستند. این کارکنان هرگز چیزی بیشتر از آنچه قانون برای آنها تصریح کرده است نخواسته اند و حق شان این نیست که از پشت کلیشه های غلو دار و ناصحیح قضاوت شوند .
نفت دنیای متفاوتی نیست.این سازمان، درد و نقصان و مطالبه ها ی بر زمین مانده ی زیادی هم دارد اما متعهد هست و شکیبایی به خرج می دهد.دنیای نفت دنیای نجیبانی ست که افشای درد نمی کنند و گرنه خود پایتخت جراحت اند. بهتر است دیگر حوزه های آسیب دار و متضرر، مانند حوزه ی آموزش وپرورش، فارغ از قیاس و دوگانه سازی، به پیگیری مطالبات بر حق خود اقدام کنند و تحقق آمال و آرمان های خود را در سرایت نارسایی ها و نواقص حوزه خود به دیگر حوزه ها نبینند چرا که بسط خرابی، هیچگاه حس آبادانی به خرابه نشینان نمی بخشد.