شوشان ـ غلامرضا جعفری :
در اهواز هیچکس وظیفه ندارد، در نتیجه مسئولیت ندارد و در آخر شمای مخاطب لطفا پررو نبوده و در پی پاسخی نباشید.
در اهواز فقط عده ای هستند که اختیارات دارند،اختیارات و نه وظیفه! و در برابر این اختیارات چون وظیفه ندارند پس پاسخگویی موضوع بیهودهای است و *شاهد امر اینکه همه شماره تلفنهای ضروری در روزهای ضروری پاسخی ندارند و یا سراپا بوق اشغالند و یا در شکلی حداکثری پاسخگویی رایانهای نصیب مخاطب میشود! پاسخگویی زبان نفهم که فقط بلد است اعصاب نیمسوز شهروند گرفتار را به این طرف و آن طرف ارجاع دهد با نهگانه شمارهای که نقطه نهایی وصلشان قطع مجدد تماس است.
در اهواز اگر آب شرب به خانه تان میرسد از لطف سازمان مربوطه است، اگر چراغ خانهتان هنوز روشن است و یخچالتان خنک، به جان مسئولین وزارت نیرو تا شرکت توزیع برق و مدیران سدهای هیولایی و... دعا کنید، دعا کنید که لطفشان باعث شده نیازی به شمع و چراغ گازی نداشته باشید، هر چند برای روشن کردن همان چراغ گازی باید شکرگزار زحمات شرکت گاز باشید، شرکتی که گاز را از زیر پایتان بیرون میکشد،درست از وسط زمینهایی که نیاکان شما را در بغل دارند، نیاکانی که احتمالا پس از چند هزاره تبدیل به نفت و گازی شدهاند که از زیر دستتان در میرود تا شرکت غولپیکر نفت در انبوهی لوله مارپیچ آهنی به اطراف و اکناف عالم بفرستد! شرکتی سوپر محترم! و نامی به نفت و گاز و جنوبش؛که هر کجا عشقش کشید دیوار میکشد و مینویسد: اینجا مال ماست.
البته همین اطلاع رسانی از سر لطف مدیران عظیم نفتی است و گر نه در برابر شهروند ساده اهوازی که نیاکانش را به هیئت نفت و گاز میفروشند وظیفه ای ندارد، شرکتی که تمام وجودش مشتی اختیارات است با صفت قانونی، اختیارات قانونی!
در اهواز اگر زنده هستید، اگر نفس می کشید، اگر جامه ای بر تن دارید، اگر تایر خودروتان می چرخد و سوراخ نشده، اگر نانوای محل آرد دارد و آردش را با آبی که شرکت آبفا منت نهاده خمیر میکند، اگر معابر شهرتان سیاهپوش مشتی قیر و ماسهاند، و اگر هم نه؛ اینها همگی مجموعهای به هم تنیده از منتهای رسمی و غیر رسمی سازمانها و مدیران است، منتهایی که امکان زیستن و همزمان مردن را در اختیار شهروند میگذارد. و اختیار شهروند، تنها نوعی از اختیار است که پاسخگویی میطلبد.
اگر با خودروی خود در معبری و خیابانی بوق میزنید، بیمارستانها ناراحت میشوند، بیمارستانهایی که خود مصیبتی مضاعف برای شهروندان همسایهاند! اگر از این طرف شهر به آن طرف شهر میروید، عوارض این اختیار را باید بدهید، تازه شانس یارتان باشد و اضافه بر عوارض، جریمه نشوید که جریمه را خود حکایتی دیگر است!
شهروند اهوازی هر بامداد که از خواب برمیخیزد باید به آسمان نگاه کرده و تعداد ریزگردها را بشمارد و به تعداد ریزگردها بر پدر و مادر برخی! مدیران مختار رحمت بفرستد. رحمت بفرستد که ریزگرد چنان که فتد و دانی موجودی است از جمله همکاران ستاد بحران که اختیار تعطیل کردن همه را دارد حتی خود برخی مدیران را!
ریزگرد اگر تعطیل میکند، باران هم در اهواز چنین میکند، آب و فاضلاب هم تعطیل میکند، و حاکمان تعطیلات در اهواز چنان به فزونی فتاده که انتهای صفشان دیده نمیشود و یادش به خیر که حتی کرونا در محضرشان همکاری تکیده بود؛ خیل خوانین و شیوخ تعطیلات!
جخ امروزه باید از جمله مدیحه سرایان این برخی مدیران باشیم؛ خاصه که این دولتیان نوباوه! به قصد خدمت به مردمان خوز و اهواز انواع سرفه و سرطان را به عنوان حق؛ سهم شهروند اهوازی دانستهاند و در اثر زحمات فوق طاقت بشری که این مدیران نوسواره متحمل شدهاند عارضه آلایندگی را ترکیبی از حق مردن دیده اند در کنار حقوق نجومی و هزاری هزینه چند ستاره هتلینگ خواب و خور و سفر!
و البته شهروند اهوازی خوب میداند در برابر این همه تلاش وافر این برخی مدیران* مردن و سل و سرطان به یقین سهم اوست!
شهروند خوزی؛ خاصه از نوع اهوازی باید ممنون این برخیهای بزرگوار باشد که خانه و مسکن و راحت و خور و خواب خود رها کردهاند و برای تقسیم حق آلایندهها در انواع عارضههای مدرنش* به این دیار سوخته امده و هر نوبت عارضهها را در حلقوم سوخته شهروند گسیل کرده و در ادامه جمع عارضهها را به نوبه عوارض و امثالهم در ترکیب با انواع نهضتهای مدرن قیرریزی به خورد سایرین سالم از سرطان داد و ...
باید به این همه مدیر و سایر و برخی و ... سپاس گفت و گفت که ما شهروندان خوزی و اهوازی قدر این همه توزیع مرگ در انواع صورش را سپاس گوییم و قدرتان میدانیم! که هیچ کس چنین ندیده ترکیبی از مرگ و حق را در مادههای عقیم و آرایههای ریخته از آلایندهها را!