ابراز همدردی نهاد ریاست جمهوری، وزارت صنایع، استاندار خوزستان، تقی زاده مدیرکل آموزش و پرورش استان، ستودنی و قابل احترام است
زن جوان از عمق حنجره فریاد برمیآورد، صدایش تا دوردستها شنیده میشود، هر از چندگاهی از حال میرود، دوباره به هوش میآید و ضجه زدن را از سر میگیرد ... در جایجای صورتش رد خراش دیده میشود ... کمی که آرامتر میشود چیزی مثل لالایی زیر لب زمزمه میکند ... فرزندانش را طلب میکند و دوباره بغضش میترکد... غم از چهره مرد میبارد اما برای دلداری به مادر فرزندان مرحومش سکوت را اختیار میکند ...
پدر و مادری رنجور و سختی کشیده، پاره جگرشان فرزند نازنین شان را از دست داده بودند ... آیا میتواند با این واقعه دردناک یا به عبارتی فاجعه، کنار بیاید؟ چگونه؟ به چه قیمتی؟
عکس پسر بچهای 9 ساله و خواهری آرام با 5 سال سن با لبخندی ملیح در قابی مشکی نشسته است ...
اهل محل و حاضرین گریه میکنند و سعی در آرام کردن و تسلی دادن به یکدیگر دارند ... بعضیها غمگین میشوند ... بعضی دیگر نگران یا حتی بعضیها به شدت میترسند ... شوکه میشوند ... گیجی و سردرگمی یا به هم ریختگی ذهنی ... اما خبر دردآور و ناراحت کننده و وتقعیت داشت ...
مرگ 2 کودک در خانه ؛ آن هم بی سابقه در شهرستان باغملک !
سه شنبه 24/10/92 در حالیکه استان خوزستان آماده میزبانی و استقبال از دکتر روحانی رییس جمهور خود بودند، در هوای سرد زمستان باغملک ساعت 9 صبح ناقوس مرگ به صدا در مي آید ؛ 2 کودک بدون فریاد رسی در میان دود شعله های سرکش آتش در اتاق خواب بدلیل احساس خفگی بیدار میشوند، مهزیار ایاران و فاطیما ایاران وحشت زده برای جلوگیری از سرایت آتش به اتاق خواب، درب اتاق را به روی آتش بستند بلکه در این فاصله فریاد رسی به کمک شان بیاید اما غافل از اینکه کسی صدایشان را نمیشنود ... تلاش مهزیار، کسی که قهرمان فاطیما در میان شعله و دود، فریاد و مظلومیت، اشک و آه سرد بود، راه به جایی نبرد ... نفس ها به شماره افتاد ... بی رمقی فاطیما را مهزیار با تلاش هایش در تقابل با آتش جواب میداد ... فشار بی حد به دندانها باعث شکستی فک مهزیار شد اما دست از کوشش برای نجات خواهرش برنداشت تا جاییکه از کتف نحیفش برای زور زدن به درب اتاق گذشت ... اما دریغا که فاطیما دعوت حق را لبیک گفت ... خفگی و گاز گرفتگی امانش را برید ... امید مهزیار نیز برای نجات نا امید شد ... مهزیار با کتف در رفته، فک شکسته، دستان و بدنی سوخته بر بالین بی جان خواهری مهربان که زنگ امان خواهی اش در گوش مهزیار هنوز می پیچید، حاضر شد اما کار از کار گذشت ... !!!
مهزیار نیز غزل رفتن سرود و لحظاتی بعد در کنار فاطیما آرام گرفت ... آرامشی که تا دم آخر نفس هایش نیز در کنار خواهرش ماند و تنهایش نگذاشت ...
دلشوره مادر در محل کار و جواب ندادن تلفن مهزیار، به تماس با بستگان انجامید برای خبر گرفتن از کودکانش ... مراجعت آنها به درب منزل جوابی نداشت ... پس از شکستن قفل درب منزل ... حاضرین به جز دود غلیظ دیدگانشان یارای دیدن چیزی را نداشت ... پس از مدتی پیکرهای پاک و نحیف مهزیار و فاطیما در کنار یکدیگر پیدا میشود ... همه مات و مبهوت ... خبر در شهر می پیچد و اندکی بعد در استان ... !
رییس دفتر ریاست جمهور و وزیر صنعت معدن و تجارت به محض شنیدن این خبر ناگوار بصورت تلفنی با پدرشان ابراز همدردی میکنند ... فامیل، بستگان، دوستان، آشنایان ابراز تاسف و همدردی میکنند ... در مراسم تشییع و تدفین تشخیص دادن صاحب عزا کاری بسی دشوار بود بگونه ای که همه با دیده ی گریان مهزیار و فاطیما را رهسپار سرای ابدی کردند و همه عزادارشان بودند ... اهل محل به رسم آئین پاک بختیاری با خانواده ها و بستگان این خواهر و برادر ابراز همدردی کردند ... مدرسه و کلاس سوم و همکلاسی های مهزیار در سوگش عزادار بودند ... میز مهزیار به دسته گل و عکسش مزین بود ... معلم توان درس دادن نداشت و امانش را گریه بریده بود...
البته از تلاشهای ریاست و پرسنل بیمارستان شهید طباطبایی باغملک، فرماندار و امام جمعه باغملک، شهرداری و اداره گاز شهرستان تشکر و قدردانی میگردد.
همچنین ابراز همدردی نهاد ریاست جمهوری، وزارت صنایع، دکتر مقتدایی استاندار خوزستان، تقی زاده مدیرکل آموزش و پرورش استان، کارخانه لوله سازی اهواز، شرکت ملی حفاری و همه هم استانی های محترم ستودنی و قابل احترام است.
روحشان قرین رحمت الهی
خدايا تورو به بزرگيت قسم ،تو رو به مهربونيت قسم كمكشون كن
واي من دارم منفجر ميشم. . .آخه يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با شنیدن خبر بسیار متاثر و متاسف شدیم ....
خدا صبر بده