بیشتر اوقات درتاریخ اسباب و لوازمات افراطی گری را تفریطیون فراهم می آورند. برای درک این مطلب بطور مثال شما میخوانید : در دوره ی قاجار هرج و مرج و حق خوری در روز روشن به وضوح دیده می شد . خرید و فروش منصب ها و پست ها ، امری مرسوم و معمول بود . فامیل گری و فامیل بازی اجحاف و زد و بند ، تبعیض و فساد بیداد می کرد . هرکس دولتی یا درباری می شد ، نسل اندرنسلش چاکرخانه زاد می گشت.
مشروطه که شد مردم بدنبال عدالتخانه بودند . اما روشنفکران constituational یعنی نظام مبتنی برقانون اساسی را پیشنهاد کردند که نهایتأ به تفکیک قوا ، دولت و پارلمان ختم می شد . تغییر حاکم بی قید و شرط به حاکم مقیده که به بند بند قانون کشیده می شد . البته ما از ۱۲۸۶ تا ۱۳۰۱ که رضاشاه سرکار می آید عملاً ۱۵سال درگیر و معطل تبعات ناشی از مشروطه و مشروطه گری بودیم . آری پانزده سال آزادی منفی برتاریخ ما گذشت . که بیش از ۳۱ دولت درعرض این ۱۵ سالی که گذشت ، عوض و بدل شدند و هیچ گره کوری ازمشکلات مردم گشوده نشد. حالا کاری به آن شانزده سالی که رضاشاه بر مسند قدرت بود نداریم ، و اگر ما نسبت به چرایی سرگذشت احوال دوره ها ، درجامعه ی ایرانی بی تفاوت بگذریم . نتیجه چه می شود !؟ همانی می شود که آن بزرگ فرمود : ما مشکل عدم توسعه یافته گی شخصیتی و معرفت اجتماعی داریم . یعنی سرجای خود درجا می زنیم ، یعنی مثل کش به عصر صفویه ، قاجار و پهلوی برگشت می کنیم.
به راستی چرا این روزها وقتی که بحث های دغدغه برانگیز فرهنگی مطرح می شود ، همه انگشت اتهام را بهم نشانه می روند و هر جناحی ، جناح دیگر را متهم می کند و انگار خودش در این کاستی ها بی نقش است و این چه موضوعیتی است که پایانی ندارد؟! و هر کدام انگار یک نفر یا یک جناح و یا یک تیپ خاص از دولت و یا یکی از ارکان نظام سیاسی را مسئول عقب مانده گی و عدم پیشرفت کشور تصور می کنند.
یکی ازدوستان گفت در یک عکسی که مربوط به کتیبه های باستانی عهداشکانی بود دیدم که افراد با انگشت اشاره همدیگر را نشانه می گیرند تعجب کردم ، گفتم لابد کارخرابی ها را گردن هم می اندازند!
تا این که چند وقت پیش داشتم نقد فیلم ” بی قانون ” ساخته جان هیلکات محصول ۲۰۱۲ که توسط آرش سیاوش درسایت تخصصی سینما تحت عنوان تولد آل کاپونیسم به تحریر درآمده بود را می خواندم (که مطالعه ی آن را نیز برای دست اندرکاران فرهنگ و هنرکشور توصیه می نمایم ) که چگونه یک جامعه فروپاشیده مثل جوامع قانون گریز در دستگاه هاضمه اش افراد سالم خود را استفراغ می کند و گروهی ازگنگسترهای بدخیم و خوش خیم را دربطن خود می پروراند.
"آلفونزو گابریل کاپون” معروف به "آل کاپون”، نماد قانون شکن ترین شهروند ایتالیایی تبار در آمریکا ورود به قرن بیستم بود ، که داستان خلاف کاری هایش شهرت جهانی دارد . مرکز تخلفات آل کاپون درشهرشیکاگو بود . آل کاپون کلیه ی خلافکاری های خود را در زمینه قمار ، مشروبات الکی، تقلب و تدلیس انجام می داد که مهمترین آن سیاسی گنگستریستی بود . تقلب در رأی گیری انتخابات مربوط به انتخاب شهردارCicero حومه ی شهرشیکاگو بود ، همانجایی که او درآنجا زندگی می کرد . اما از شانس بدش شهردار منتخب از او استفاده ی ابزاری کرد و او را دور زد و قصد اخراج او را از شیگاگو داشت که”آل کاپون” سریع به نیت او پی برد او را مضروب و با تهدید از شهرمتواری کرد و خودش جای شهردار نشست و تبدیل به یک رئیس بزرگ شد.”آل کاپون” یک تبهکار زیرک وآبزیرکاه بود . او یک شبکه ی بسیار بزرگ جاسوسی در شیکاگو تشکیل داد . باند گانگستری او از هر قانون شکنی ابایی نداشت . آنها حتی ملبس به اونیفورم پلیس نسبت به بازداشت سایر رقبای گنگستر خود اقدام و آنها را از بین می بردند . قتل عام معروف به روز والنتاین درسال ۱۹۲۹در شیکاگو کار باند او بود .”آل کاپونیسم”مدنظر در تاریخ سیاسی بدین معنی است با تصویب یک قانون درآمدی شفاف و مترقی در آمریکا در آن سالهای معروف بحرانی ، یعنی از سال ۱۹۲۷تاسال ۱۹۳۴سبب شد زمینه های گانگستریستی موسوم به آل کاپونی از بین رود.
ولی ما شاهد ظهور دوره ی دیگری از گانگستریسم شهری هستیم که بسیار پیچیده تر از اسلاف خود است . که در نظام سیاسی اجتماعی خود را باز تولید می کند . که دیگر مثل آل کاپونیسم عمل نمی کند . بلکه از اجتماع چند خانواده تشکیل می شود و یک باند بزرگ مافیایی را تدارک می بینند . که ”فرانسیس فوردکوپولا”در شاهکار سه گانه ی خود بنام”پدرخوانده” شمه ای از این گانگستریسم شهری چنبره زن را در جامعه آمریکایی به تصویر می کشاند.”دون ویتو کورلئونه”شخصیت اصلی داستان پدر خوانده ظاهری برعکس آل کاپون دارد او شخصیتی غیر جنجالی و بسیار هوشمندتر از نسخه ی غیرداستانی اش یعنی آل کاپون در اعمال جنایات آمیز خود عمل می کند.
به هرحال "آرش سیاوش” درنقد فیلم "بی قانون”می کوشد به شکلی مبنائی درون مایه ی فیلم را در مورد تولد پدیده ی آل کاپونیسم مبتنی بر زمینه های پیدایی آن توضیح دهد . که نهایتاً وی در این نقد به این مسأله در بخش پایانی می پردازد که به دیروزی که بی قانونی اش قانونمند و قانونش بی قانونی بود در برابر امروزی است که قانون در آن اسباب بی قانونی و هرج و مرج است و یا این که بارزترین مظاهر و عوامل بی قانونی خود واضع و کاتب خطوط قانونند.”
پیچیدگی های جهان پسامدرن "پارانویازده” کم کم دارد همه ی مقولات را از مفاهیم اصلی و قدیمشان تهی می کند . مانند تخلیه ی چشمی که فاقد بینایی است و عفونتش دردسرساز می شود . علت کانگستریسم جهان امروز ریشه در ابعاد مطالبات حداکثری افراد”پارانویایی”جوامع امروزی بشری است که شاخصه ی آن ریا کاری توأم با ناکارآمدی است و نظمی که آنان بنیان می گذارند کاملا قربانی گیر است و بی محابا دست به تخلف می زدند . عدم ترس از بی آبرویی راحت تن به تخلف و فحشادادن بی بند و باری مالی و اداری ، زایل شدن قبح ذاتی و بیگانه پنداری ارزشهاست به گونه ای که این روال قانقاریایی تمام عضوهای سالم جوامع مدنی را گند می زند . باشد که این مقاله مورد مطالعه دست اندرکاران دلسوز و مسئول جامعه ی اسلامی ایران قرار گیرد و جدی با این پدیده به عنوان یک آسیب مخرب بنگرند که اصول مترقی یک نظام اسلامی که ارزشمدار است را نشانه می گیرد و بترسیم که حکایت ما مثل معمای همان آدمهای موجود در آن تصویری نشود که در آن کتیبه عهد ساسانی از آن سخن راندیم .