حمید رضا بی تقصیر
ماجرای عطر سیب حرم امام حسین (ع)
همه نوحه «بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا» را شنیده ایم. لابد با خود اندیشیده اید که بوی سیب چه ارتباطی با حرم امام حسین(ع) دارد؟ آیا درست است که می گویند از قتلگاه و ضریح مطهر امام حسین(ع) می شود عطر سیب استشمام کرد؟ نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید: در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین(ع) وارد شدند بر رسول خدا(ص)، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیهی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن میخوردند، به حال خود عود مینمود (بازمیگشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه (س) وفات نمود. حسین (ع) فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین (ع) شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب میشد، آن را بو میکردم، اندکی تشنگی من ساکن میشد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد (ع) میفرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام میشد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحهی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بیان کرده است. ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است
بیان جایگاه حضرت رقیه (س)
در سپاه امام حسین(ع) مرد و زن، پیر تا خردسال، اشراف و غلام همه با هم یافت میشوند. یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگزاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سهساله امام حسین (ع) است . بارگاه آن حضرت در شهر شام واقع شده است. بعد از شهادت امام حسن (ع) و بنا بر وصیت ایشان مبنی بر اینکه همسرشان «ام اسحاق» تنها و بیسرپرست نماند، امام حسین (ع) با اماسحاق ازدواج کرده و از ایشان صاحب فرزند دختری به نام «فاطمه صغیره» شدند؛ پس از یک سال اماسحاق بر اثر بیماری درگذشت و کفالت فرزند او را حضرت زینب (س) به عهده گرفت. فاطمه صغیره که سومین دختر امام حسین (ع) به شمار میآید، در دامان پر مهر حضرت زینب (س) پرورش یافت و بنا بر نقل تاریخ، در واقعه عاشورا سه ساله بود؛ وی به نام رقیه شهرت دارد که در خیل کاروان اسرا حضور داشته است. امام سجاد (ع) نقل کردند، کاروان قبل از رسیدن به شام در منطقهای بیابانی توقف کرد تا یزیدیان آذوقه و آب سپاه را از شهر خریداری کرده و به آنها ملحق شوند. در این منطقه از شدت گرما هر کس به زیر سایهای رفت و از آفتاب پناه گرفت، در این هنگام حضرت زینب (س) به علت اشتغال به پرستاری از امام سجاد (ع)، برای لحظاتی از فاطمه صغیره بیخبر ماند. به محض اینکه کاروان آماده حرکت شد، حضرت زینب (س) متوجه عدم حضور فاطمه صغیره شد و به جستوجوی او پرداخت؛ حضرت همچنان در حال جستوجو بود که متوجه شد ملعونی به نام «زجر» فاطمه صغیره را بشدت مورد ضرب و شتم قرار داده و در حالی که موهای رقیه را در چنگ داشت، دختر را به سمت کاروان میآورد. ملعون چنان کودک را مورد ضرب و شتم قرار داده بود که امام سجاد (ع) میفرمایند: دندانهای کودک در دهانش خرد شده بود کودک به محض دیدن زینب (س) خود را به آغوش آن حضرت افکند . اسراى خاندان عصمت و طهارت بود، وارد شهر شام، مقر حکومت یزید ملعون شد. به دستور یزید اسرا در خرابهای که در نزدیکی قصر بود سکنی داده شدند. حضرت رقیه (س) شبی بسیار گریست و بىتابى کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید و او در کمال قساوت قلب دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر رنجور و دلتنگ شد و در همان شب در خرابه شام (که محل موقت اقامت اسرا بود) جان داد و در همان محل به خاک سپرده شد. اینک حرمى بزرگ و با شکوه براى آن مخدره بزرگوار بنا شده که زیارتگاه دوستداران اهل بیت است.
راز شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام (ع) آنان را زیارت میکنند و علی بن الحسین (ع) (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفتهاند: محل دفن علی اکبر(ع) نسبت به قبر امام حسین (ع) ـ نزدیکترین محل است.» در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد (ع) (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین (ع) از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس (ع) ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنیاسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنیهاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیکترین شهیدان به امام حسین (ع) فرزندش علی اکبر (ع) است؛ امام صادق (ع) در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین (ع) را غریبانه کشتند، بر او میگرید کسی که او را زیارت کند غمگین میشود و کسی که نمیتواند او را زیارت کند دلش میسوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند. بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.
فضیلت استشفاء به تربت کربلا
امام صادق(ع) فرمود: « خوردن هر خاکی بر فرزندان آدم حرام است، مگر تربت قبر امام حسین(ع) که اگر کسی آن را به جهت استشفا تناول کند خدای عزوجل او را شفا عنایت نماید.» و فرمود: « خاک قبر امام حسین(ع) شفای هر دردی است آن تربت(بهترین و) بالاترین داروهاست.» یکی از اصحاب آن حضرت خدمت ایشان عرض کرد: من ناراحتی و بیماری بسیار دارم. هیچ دارویی نبوده مگر اینکه از آن استفاده کرده ام( ولی نتیجه نگرفته ام). حضرت فرمود: « چرا از تربت استفاده نمی کنی که شفای هر دردی و باعث امان از هر ترسی است.» در یکی از زیارت های حضرت سیدالشهداء(ع) که از ناحیه مقدسه امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شده، چنین می گوییم: « السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته؛ سلام بر آن بزرگواری که خدای عزوجل شفا را در خاک قبرش قرار داده است. »در روایتهای بسیاری آمده است: خدای تعالی در مقابل شهادت امام حسین(ع)، عطیه هایی به ایشان عنایت فرموده است:«اجابت دعا تحت قبه آن گرامی.شفا در تربت قبر ایشان.ائمه علیهم السلام از فرزندان اویند.» در پاره ای از روایات به جای اجابت دعا آمده است: « رستگاری با اوست پس از رجعت و بازگشت او به دنیا.» و در بعضی روایات اضافه شده: « زوار حضرتش از هنگامی که به قصد زیارت حرکت کنند، تا زمانی که برگردند، از عمرشان محسوب نمی شود.» امام صادق (ع) فرمود: « نزد سر امام حسین(ع) تربت سرخی است که شفای هر دردی است، مگر مرگ.» در روایت مفصلی آمده است: محمد بن مسلم به مدینه رفت و بیمار شد. خبر آن به امام باقر(ع) رسید. حضرت برای او شربتی فرستاد که به مجرد نوشیدن حال او عوض شد. خدمت حضرت رسید و حضرت به او فرمود: « در این شربت تربت قبر امام حسین(ع) بود که بهترین و برترین چیزی است که به آن استشفا می شود و هیچ چیزی مانند آن نیست. ما به خردسالان و زنهایمان می دهیم( و از آن نتیجه می گیریم) و تمام خیر و برکت در آن است.» در بسیاری از روایت ها و دعاها آمده است: « تربت امام حسین(ع) شفای هر دردی است.» با دقت در شرایط گذشته به خوبی روشن می شود که این امتیاز مخصوص خاک کربلاست، که در حقیقت از خاک بهشت است، و از هیچ خاک دیگری نمی توان به عنوان استشفا استفاده کرد.
آرامگاه سرهای یاران اباعبدالله (ع)
بابالصغیر به معنای «درب کوچک» ، مقبرهای است در دمشق که گویند سر مطهر حضرت «ابا الفضل العباس» و «علی اکبر» علیهما السلام و «حبیب بن مظاهر» از یاران باوفای امام حسین (ع) در آنجا مدفون است.طبق برخی روایات بعضی هم گفتهاند که مدفن 17 سر از سرهای شهدای کربلاست. ضریحی بر آن ساختهاند و نام تعدادی از شهدای کربلا بر آن نقش بسته است. برخی نیز قبر «عبدالله بن جعفر» همسر حضرت زینب کبری(س) را هم آنجا میدانند.«سید محسن امین» در صفحه 627 از جلد یک کتاب «اعیان الشیعه»، صفحه دفن سرهای آن سه بزرگوار را در آن محل پذیرفتنی میداند و میگوید: چون سرها را به شام برده، این طرف و آن طرف گرداندند و هدف یزید که اظهار پیروزی و نیز خوار کردن صاحبان آنها بود، چون این کار انجام شد، طبیعی است که همان جا دفن شده باشد و محلش محافظت شود. در این مقبره همچنین ضریحی به نام «جنة الغرباء» وجود دارد که در آن نیز سر تعدادی از شهدایی که در روز عاشورا با امام حسین (ع) شهید شدهاند، مدفون شده است.
روضه شهادت عبدالله بن حسن (ع)
شهید مطهری می نویسد:« نوشته اند حسن بن على (ع) چند پسر داشت که اینها همراه ابا عبد الله آمده بودند.یکى از آنها جناب قاسم بود. امام حسن (ع) پسر ده سالهاى دارد که آخرین پسر ایشان است، این بچه شاید از پدرش یادش نمىآمد چون وقتى که پدرش از دنیا رفت گویا چند ماهه بوده است،در خانه حسین (ع) بزرگ شد. ابا عبد الله (ع) به فرزندان امام حسن(ع) خیلى مهربانى مىکرد،شاید بیش از آن اندازه که به پسران خودش مهربانى مىکرد چون آنها یتیم بودند و پدر نداشتند.این پسر اسمش عبد الله و خیلى به آقا علاقهمند است، آقا به زینب (س)سپرده است که تو مواظب بچهها باش، زینب (س) دائما مراقب آنهاست.یک دفعه زینب(س) متوجه شد که عبد الله از خیمه بیرون آمده است و مىخواهد برود پیش عمویش حسین بن على (ع).زینب (س) دوید او را بگیرد، او فریاد کرد:«و الله لا افارق عمى»به خدا قسم که من هرگز از عمویم جدا نمىشوم.آن طفل مىدود،زینب (س) مىدود( السلام علیک یا ابا عبد الله!اشهد انک قد امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فى الله حق جهاده). آنقدر زینب(س) دوید که به ابا عبد الله (ع)نزدیک شد. آقا فرمود:نه،تو برگرد،بگذار این بچه پیش خودم باشد. خودش را انداخت به دامان حسین (ع)(حسین است،او خودش عالمى دارد).در همین حال، یکى از دشمنان آمد براى اینکه ضربتى به ابا عبد الله بزند. تا شمشیرش را بالا برد، این طفل فریاد کرد:«یابن الزانیة!اترید ان تقتل عمى»؟زنازاده!تو مىخواهى عموى مرا بکشى؟تا او شمشیرش را حواله کرد، این طفل دستخود را جلو آورد و دستش بریده شد. فریاد کرد:یا عماه!عموجان ببین با من چه کردند!«اشهد انک قد امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فى الله حق جهاده حتى اتیک الیقین.»و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم،و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.(مجموعه آثار ج 17 از ص 297 )
یزید؛ ملحدی سرکش
یزید بن معاویه، خلیفه جنایت کار اموی است که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد. وی در سال 25هجری تولد یافت. معاویه، فرزند ابوسفیان، یکی از دشمنان سرسخت پیامبر و پسر هند جگرخوار است. یزید از میمون، دختر بَجْدَل کَلْبی است. یزید، جوانی می گسار، سگ باز و اهل بوزینه بازی و عیاشی بود. پس از مرگ معاویه، مردم با او به عنوان خلیفه، بیعت کردند؛ زیرا معاویه پیش از مرگش از بسیاری از مردم برای ولی عهدی او بیعت گرفته بود. یزید اندیشه های الحادی داشت و به مبدأ و معاد بی عقیده بود. بی بند و بار و اهل عیش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازه خوانی در مکه و مدینه آشکار شد و مردم به آشکارا به شراب خواری پرداختند. عباس عقاد نویسنده مصری می گوید : یزید جوان بدخویی بود که شب و روزش را در میگساری و سازنوازی می گذرانید و از مجلس خواننده ها برنمی خواست مگر برای شکار . امام احمد بن حنبل براساس آیه 24 سوره محمد که قطع کنندگان رحم و مفسدین فی الارض را لعن می کند شایسته لعن می داند چون هم قطع رحم کرد و هم با قتل حسین( ع )فساد بپا نمود .سیدالشهدا (ع) وقتی با اصرار ولید و مروان برای بیعت با یزید روبه رو شد، به فسق او شهادت داد و فرمود: «یزید، مردی فاسق، شراب خوار و آدم کش است که آشکارا گناه می کند و کسی همچون من با کسی مثل او بیعت نخواهد کرد». یزید همچون پدرش به حیف و میل بیت المال و کشتن انسان های باایمان و ایجاد فساد در دستگاه حکومت پرداخت. وی به والی مدینه نوشت که به زور از سیدالشهدا بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت، گردن او را بزند. وی برای سرکوبی هواداران امام حسین علیه السلام که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند «ابن زیاد» را به ولایت کوفه گماشت و دستور کشتن امام را داد. یزید سه سال حکومت کرد. در سال اول، امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند. در سال دوم فرمانده نظامی اش به دستور او به مسجد النبی و قبر پیامبر حمله کرد و مردم را در کنار حرم پیامبر سر برید. لشکریان او در مدینه ده هزار نفر را کشتند و به زنان و دختران مدینه تجاوز کردند. در سال سوم نیز به دستور او، خانه خدا را با منجنیق سنگ باران کردند و ویران ساختند.
عبیداللّه بن زیاد ؛حرامزاده ای خبیث
ابوحفص (ابواحمد) عبیداللّه بن زیاد بن ابیه در سال 33 ه .ق در عراق متولد شد. پدرش، زیاد، حرام زاده ای بود که از پدری نامعلوم به دنیا آمده بود و شماری از مردان، ادعای پدری او را داشتند. ازاین رو، گاه وی را بدون آوردن نام پدرش به پدر نسبت می دهند و می گویند: زیاد بن ابیه و گاه به مادرش منتسب می کنند و می گویند: زیاد بن سمیه. پدر عبیداللّه از دشمنان سرسخت علی بن ابی طالب (ع) و شیعیان وی به شمار می رود، به گونه ای که بسیاری از یاران و تابعین علی علیه السلام به شهادت رسانده است. وی بسیاری از آنان را کور کرد و دست و پای برخی دیگر را برید. بسیاری را به زندان افکند و تا آنجا در پلیدکاری پیش رفت که شیعیان را زنده به گور می کرد. وی نخستین کسی بود که سبّ علی علیه السلام را در عراق (بصره و کوفه) رواج داد.عبیداللّه ، بسیار زیرک و سیاست مدار و در عین حال ترسو بود و در بسیاری از موارد با وحشت افکنی و زور شمشیر حکومت می کرد. وی در زمان معاویه، حاکم بصره شد و در زمان یزید، حکومت کوفه نیز به وی سپرده شد. به دستور وی مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به شهادت رساندند. نقش عبیداللّه در واقعه عاشورا چنان چشمگیر و اساسی است که حتی شماری از هواداران یزید خواسته اند ابن زیاد را مقصر اصلی بدانند. ابن زیاد ابتدا سپاه حر را فرستاد تا کاروان حسین (ع) را از حرکت باز دارد. سپس سپاه عمر سعد و پس از آن لشکرهای دیگری را به فرماندهی سران کوفه همچون شبث بن ربعی، حصین بن نمیر و... به کربلا فرستاد. به دستور وی آب را بر سپاه حسین علیه السلام بستند و عمر سعد و شمر بن ذی الجوشن را مأمور کشتن امام (ع)ساخت. یاران مختار، سر عبیداللّه را از بدن جدا کردند. هنگامی که سرش را نزد مختار آوردند، با دیدن سر، درحالی که سرگرم خوردن غذا بود، خدا را سپاس گفت و برخاست و با کفش هایش روی صورت او ایستاد و آن را لگدمال کرد.
عمر بن سعد بن ابی وقاص ؛طماع و جاه طلب
عمر بن سعد، رهبری سپاه کوفه در روز عاشورا به عهده داشت. تاریخ تولد وی به طور دقیق مشخص نیست. پدر عمر، سعد بن ابی وقاص از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام بود و نزد صحابی و تابعین جایگاه ویژه ای داشت. سعد در زمان خلافت علی علیه السلام با او بیعت نکرد. قدرت دوستی، جاه طلبی و خود بزرگ بینی از ویژگی های عمربن سعد بود. فرمان حکومت ری که ابن زیاد برای او صادر کرده بود، با شهادت حضرت مسلم و آمدن حسین (ع) به سوی کوفه هم زمان شد. به همین دلیل، ابن زیاد به او دستور داد تا ابتدا به جنگ با حسین (ع) برود و سپس برای فرمانداری ری به ایران حرکت کند. او ابتدا از این مسئولیت شانه خالی کرد، ولی با اصرار ابن زیاد بر سر دو راهی انتخاب فرمانداری ری و جنگیدن با حسین (ع) ماند. شوق حکومت و لذت قدرت، او را واداشت تا به جنگ حسین (ع) برود. او در روز عاشورا، عده ای را برای بستن آب به روی سپاه حسین (ع) گماشت و دستور کشتن سیدالشهدا (ع) را صادر کرد. فجیع ترین کار وی در کربلا، تخریب و سوزاندن خیمه گاه امام حسین (ع) و صدور دستور اسب تاختن بر جسد بی جان حسین بن علی (ع) بود. شک در قیامت، جزا و پاداش، برداشت غلط از معارف دینی و پنداشتن اینکه می تواند پس از بازگشت از کربلا توبه کند و جنایات خود را جبران کند، شیفتگی بیش از حد به مقام دنیوی و موقعیت اجتماعی، ترس از دست دادن مال دنیا و جایگاه اجتماعی خود نزد امویان، پستی طبع و نداشتن بصیرت سیاسی، دست به دست هم داد و عمر بن سعد را به عذاب الهی و ننگ ابدی گرفتار ساخت.
روضه ای به سفارش حضرت زهرا(س)
عقیق: مرحوم آیت الله سیبویه که از عالمان ربانی و از عاشقان و دلسوختگان ائمه علیهم السلام بودند، نقل می کردند: « در خانه مان هر هفته، جلسه روضه خوانی برقرار بود و افراد بزرگواری، جهت ذکر توسل و منبر تشریف می آوردند. یک هفته، جناب آقای حاج عبدالزهراء و آیت الله سید محمد کاظم قزوینی در جلسه حضور پیدا کردند. هردو برای رفتن به منبر، به یکدیگر تعارف می کردند. در نهایت، آیت الله قزوینی، خطاب به آقای حاج عبدالزهراء فرمودند: « مگر دیشب مادرم زهرا(س) شما را به منبر نفرستادند؟!» بعد از اینکه از ایشان سؤال کردیم، معلوم شد که هر دو این عزیزان شب قبل، خواب دیده بودند که حضرت فاطمه(س)، در جلسه روضه حضور دارند و مرحوم آقای عبدالزهراء را، حضرت به منبر فرستاده اند. آنها می گفتند که روضه خوان و مداح جلسه را، خود اهل بیت (ع) تعیین می کنند.
عظمت یک روضه
مرحوم حاج عبدالزهراء کعبی، از علما و خطبای به نام کربلا نقل می کند: یک روز صبح کنار حرم سیدالشهداء (ع) کتاب فروشی را دیدم که تعدادی کتاب نزدیک در گذاشته و می فروخت. نزدیک رفتم و کتاب ها را نگاه کردم. کتابی را که به آن نیاز داشتم را پیدا نمی کردم، لابه لای کتاب ها آن را دیدم و برداشتم و قیمتش را پرسیدم. گفت: « حاج عبدازهراء این کتاب را به شما می دهم به شرط آنکه این قصیده را برایم بخوانی.» کاغذ را گرفتم، دیدم قصیده ابن عرندس شاعر معروف اهل بیت(ع) است. گفتم: « مانعی ندارد، می خوانم.» گفت: همین الان می خوانی؟» گفتم: « بله، الان وقت دارم و می خوانم.» آن مرد کتاب هایش را جمع کرد و همراه من داخل صحن مطهر امام حسین(ع) شد. وسط صحن، روبروی ایوان طلا نشستم و شروع کردم به خواندن قصیده ابن عرندس، به همان سبکی که درمنبرها می خواندم. هنوز چند سطری نخوانده بودم که دیدم سیدی جلیل القدر و با عظمت، در لباس اهل علم، کنار ما نشست و به خواندن من گوش داد واشک ریخت. ما از گریه او منقلب شده، و بی اختیار اشک می ریختیم. با حضور آن سید، مجلس ما معنویت و روحانیت خاصی پیدا کرد. هر گاه یادم می آید، منقلب می شوم. تا آخر قصیده صد بیتی را گوش دادند و اشک ریختند. زمانی که قصیده را تمام کردم، متوجه حضرتش شدم، تا آمدم جویای احوالات او شوم، کسی را ندیدم. به آن شخص کتاب فروش گفتم: « این سید که اینجا نشسته بودند کجا رفتند؟» گفت: « من دیدم سید جلیل القدری آمد و بسیار اشک ریخت؛ به حدی که از گریه او گریه می کردم، ولی وقتی شما قصیده را تمام کردید، ناگهان ناپدید شد و دیگر من آن آقا را ندیدم.» گفتم: « آیا دانستی آن آقا چه کسی بود.» گفت: « آن آقا یوسف فاطمه(س)، منتقم خون سیدالشهداء (ع) امام زمان _ ارواحنافداه _بود.» همان جا نشستیم، در فراق حضرتش اشک ریختیم و تشکر کردیم که به ما لطف فرموده اند.
فضیلت گریه بر مصایب امام حسین(ع)
درخصوص فضایل وبرکات گریستن برمصائب ائمه وبه خصوص امام حسین (ع) بزرگان و ائمه هدی توصیه ها وسفارشات ارزنده ای را به شیعیان کرده اند که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود.امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) در مورد گریستن برمصیبت اهل بیت (ع) و به ویژه امام حسین (ع) فرمودند: « ماه محرم ماهی است که مردم عصر جاهلیت حرمت آن را حفظ میکردند ودر آن جنگ وکشتار نمیکردند. ولی در این ماه خون ریخته شد وحرمت مارا شکستند. بچه ها وزنان ما را به اسارت بردند وخانه هایشان را آتش زدند. بدانید که هرکس ذکر مصائب ما را بنماید و به آنچه به ما وارد شده اشک بریزد روز قیامت در رتبه ما خواهد بود وهر کس مصائب ما را متذکر شود وبگرید و بگریاند در روزی که همه چشم ها گریان است دیدگانش گریان نخواهد بود. هر کس در مجلسی از مجالسی که امر ما اهل بیت وامامان احیاء می شود بنشیند دلش زنده وجاوید خواهد بود روزی که همه قلب ها مرده است. هرکس روز عاشورا دست از کار و زندگی بکشد وبه دنبال حوائج دنیایی نرود خداوند تبارک وتعالی حوایج دنیا وآخرتش را برآورده خواهد کرد وهر کس روز عاشورا را روزمصیبت وحزن واشک قرار دهد خداوند روز قیامت را روز فرح وشادی او قرار خواهد داد.هر کس روز عاشورا به دنبال شادی وسرور باشد وبه کسب وتجارت بپردازد برایش مبارک نخواهد شد و در روز قیامت با یزید وعبیدالله بن زیاد وعمر بن سعد لعنهم الله در اسفل دوزخ محشور خواهد شد.»امام مهدی (عج) نیز در خصوص عزاداری برای امام حسین (ع) در زیارت ناحیه چنین فرموده اند: «اگر روزگار و زمانه مرا به تأخیر انداخته ونبودم که یاریت کنم وبا دشمنانت ستیز نمایم وآنها را سرکوب کنم اما شب وروز بر مصائب تو اشک میریزم وگریه میکنم واگر روزی اشک چشمم تمام شود خون گریه میکنم و تا جایی که سزاوار است برغم واندوه تو ومصیبتت عجز وناله میکنم.آسمانیان وکوهها وخزائن آنها، دریا ها وماهیها وحیوانات آنها، مکه وبیت و مقام و مشعرالحرام وحل و احرام همه وهمه بر مصیبت تو میگریند.»
شمر بن ذی الجوشن ؛ قاتلی بالفطره
شمر بن ذی الجوشن از جمله کسانی است که در واقعه عاشورا، جنایت های ننگینی انجام داد. پدرش، ذی الجوشن، صحابی بزرگ پیامبر بود. زندگی شمر گویای روحیه پرتلاطم همراه با شجاعت، جنگ جویی و فرصت طلبی اوست. زمانی او در صف یاران امام علی (ع) قرار می گیرد و هنگامی که درمی یابد از قِبَل حکومت علی (ع) ، چیزی به دست نمی آورد، به خوارج گرایش پیدا می کند و با حفظ جایگاه خود در میان آنان به دربار معاویه راه پیدا می کند و در زمان یزید، نوکری او برای بنی امیه به اوج خود می رسد. شمر بن ذی الجوشن روز نهم محرم وارد کربلا شد و حوادث هولناکی را در کربلا پدید آورد که کسی در طول تاریخ ندیده است. توهین به امام حسین علیه السلام ، رد فضایل امام حسین (ع) ، دستور قتل همسر وهب، حمله به لشکر امام، کشتن نافع بن هلال، حمله به خیمه گاه اهل بیت، صدور فرمان آتش زدن خیمه گاه، محاصره امام حسین (ع) ، بریدن سر مبارک حضرت، غارت و چپاول اموال اهل بیت، بردن اهل بیت به شام و... از جمله اقدامات وحشیانه شمر در واقعه کربلا و پس از آن بود. ابوعمره، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگی پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد محمد بن حنفیه فرستادند تا تسکینی بر دل زخم دار وی باشد.
فرجام غارتگران پیکر امام حسین (ع)
نقل است هنگامی که امام حسین (ع) به شهادت رسید، سپاهیان یزید برای غارت غنایم به سوی پیکر حضرت هجوم آوردند. پیراهن حضرت را اسحاق بن حُوبه حَضْرَمی برد، ولی همین که پوشید، دچار پیسی شد و موهایش ریخت. شلوار امام حسین (ع) را بحربن کَعب تمیمی برد و وقتی آن را پوشید، زمین گیر شد و پاهایش از کار افتاد. عمامه و دستار امام حسین (ع) را اَخْنَس بن مُرْشِد بن عَلْقَمه حَضْرمی یا به قولی جابربن یزید اودی برد، ولی همین که بر سر بست، عقلش زایل گردید و دیوانه شد. بَجْدَل بن سلیم کَلْبی برای بردن انگشتر حضرت، انگشت حسین (ع) را قطع کرد. وقتی مختار به او دست یافت، دست و پاهایش را برید و رهایش کرد تا با همان حال در خون خود بغلتد و جان دهد.