اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
آخرین اخبار
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۹۴۸۷
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۲
شاعر : نزار قبانی / مترجم : غلامرضا جعفری

(1)
در انتظار قطار 
در انتظار مسافر پنهان
همچنان بزرگان،ایستاده ایم
از زیر چادر سالها بیرون می آید
از بدر- از یرموک،
از حطین ...
بیرون می آید...
از شمشیر صلاح الدین...
از سال بیست 
و ما فشرده می شویم 
در بارانداز تاریخ،مثل قوطی کنسرو...
خانمها و آقایان:
هیچ می دانید آزادی قوطی کنسرو یعنی چه؟
هنگام که مرد مضطرب است 
تا ناخوشایند بگوید: (آمین)
هنگام که زخم مضطرب است 
تا پذیرای خنجر شود...
خانمها و آقایان: از سال بیست 
وما چون مرغ ها در قفس 
ابلهانه به تماشا نشسته ایم 
خطوط راه آهن را 
زندگی ما افقی است 
مثل خطوط راه آهن 
تنگ ... تنگ 
مثل خطوط راه آهن
زمان ایستاده است 
نه او می آید ...نه نامه رسان
از سال بیست – تا هفتاد 
در انتظار چهره پادشاه نیکبخت می نشینیم 
تمامی مثل همند
و پادشاه پیشین،مثل پادشاه جدید است.

(2)
در انتظار قطار 
بر دوش می کشیم 
پرچمهای سرخ را و گل ها را
شبانه
بلندگوها ما را قرقره می کنند
و روز 
رادیوی دولتی ما را 
با اره تکثیر می کند
زنهار!
زنهار!
پنجاه روز - شاید - قطار دیر بیاید 
پنجاه سال - شاید - قطار دیر بیاید
پنجاه قرن - شاید - قطار دیر بیاید
کپل هایمان از نشستن 
زخم شده است
و اندیشه در سرهایمان 
زخم شده است
و گوشت پشتمان 
تکه خشکی از دیوار شد
هزاران بار ما را بردند 
در زوزه باد و باران 
وبرای بارمان
اتوبوس آوردند
و سرگردانی را تکرار کردند
و یادمان دادند ...
مثل سکوت در رقص 
و صدای ساز موسیقی 
گنگ باشیم و یادمان دادند 
مثل سگهای شکاری 
در برابر آنکه می آید 
-ساکن و ترسان و گرفته-
کرنش کنیم 
هنگامی که قطار می آید...

(3)
او را نخواهیم دید
اما هر آنکه او را 
در جام جهان نما ببیند 
شیشه ها را خواهد خورد
یا مثل مرتاض های هندی 
بر آتش راه خواهد رفت
و از جیبهای خویش خرگوش سفید در خواهد آورد
وزغال را طلا می کند
تاکید می کنند که او
از دوستان خداست 
و فروغ چهر ه اش 
چشمها را حیران می کند
و او گندم را به خانه ما می آورد و
وروغن و آرد را
کورها را بینا می کند 
مرده ها را زنده 
و او – در سالهای حکومتش 
ما را به بهشتی می برد
که در آن جا ریند رود ها
او را نخواهیم دید
و دستش را لمس نخو اهیم کرد
اما آنانکه به او تبرک شدند روزی
گفتند:
صدایش سنگها را می جنباند 
و او ...
و او ...
همان تنهای بزرگ چیره دست است

(4)
در انتظار قطار 
شکسته است - در پیش پایمان – ساعت زمان
و زمان ایستاده 
ثانیه ها حر کت نمی کنند
ما را می جوند 
ما را می خورند 
بلندگوها با دندانهای خویش
زنهار!
زنهار!
هیچ کس نمی تواند از اینجا برود
برای خرید روزنامه ای،آدامسی ...
و یا خرید شاخه ای صنوبر برای خدای خویش،
هیچ کس نمی تواند بگوید:
(خدایا) ...، هیچ کس نمی تواند ...
تا به گرداب فرو رود ...
برگرد گودو 
و ما را از سر کشان برهان
از ابو جهل،از ستم ابوسفیان
ما گوسپندان اسیر در بارانداز تاریخ را
که کودکانمان بر دوش مان خفته اند
و ریه هایمان ...
از زغال و دود
آلوده اند
و شکوایه های بر گرده مان 
در باره کمبود دوا 
و گرانی و ناکامی را،
سربازان پادشاه بردند
برگرد گودو
اشک های مان را پاک کن
و انسان را 
از گرگ خویش رها کن

(5)
برگرد گودو
که پایمان از انتظار 
چوب است 
و پوست چهره مان
تکه کهنه ای شده است
رودهایمان ابر شدند
کوه ها کوچ کردند 
دریاها خشکند 
و زندگی ما بدون آبادی است
برگرد گودو
چرا که زمین 
پذیرای مهمانی باران نیست
و نمی پذیرد که در خاک 
درختان بار بگیرند
برگرد... که زنان باردار نمی شوند 
ودر سینه شان شیری نیست
برای ما اگر نمی آیی برای هزار هزار کودک 
بیا
برای مردمان پاکی 
که در خواب ها یشان
سنگ می خورند 
وشعر
و روزنامه های قدیمی را 
و اخبار را ...
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۵
comment
comment
جو اد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۹
comment
0
0
comment قبان
comment
رحیم هلیلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۰۹
comment
0
0
comment عالی وپرمحتوا
comment
جو اد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۰
comment
0
0
comment قبان
comment
ناشناس
|
United States
|
۱۹:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۲
comment
0
0
comment جناب جعفری خیلی قشنگ ترجمه شده ولی این گودو را نفهمیدیم
comment
محمدعلوانی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۷
comment
0
0
comment بسیارشیوا، زیباوپرمحتواست وبسیارتأثیرگذار آقای جعفری.دستتون دردنکنه وخسته نباشیدجدأ
نام:
ایمیل:
* نظر:
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار