امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
آئین زمامداری
حمید سالم پور
از نهج البلاغه می توان درسهای بی شماری را گرفت وکسی می تواند ادعای تشیع نماید که به آن درسها معتقد و ملتزم باشد . از جمله مطالب مهم امام در باره راه و رسم زمامداری را می توان در نامه 53 نهج البلاغه یافت .
امام علی (ع) دراین نامه مالک اشتر را که یکی از بهترین کارگزاران خوب و مخلص خود است را مورد خطاب قرار می دهد و در واقع تمامی حکمرانان - کوچک و بزرگ - را به پیروی از این " دستورالعمل جامع " حکومتی توصیه می نماید .
اگر حکام و متولیان امور جامعه اسلامی آن " منشور اسلام ناب محمدی(ص) " و آن " رفتار حاکم با مردم " که امام (ع) تبیین نموده را سرلوحه اعمال خود قرار دهند و به بند بند آن عمل نمایند بی شک رو به سعادت نموده در غیر اینصورت راه شقاوت را در پیش گرفته اند .
امام در این نامه به زوایای مختلفی از حکومتداری و نوع تعامل حاکم با مردم می پردازد. در این مجال به چند نکته اشاره می کنم و در خصوص همه نکات ، خوانندگان عزیز را به اصل نامه ارجاع می دهم .
1- امام (ع ) با اینکه حکمران جهان اسلام بود در صدر نامه از خود بعنوان " بنده خدا " یاد می کند و با این لفظ هر نوع تفرعونی را که متأسفانه " بعضی از متولیان امور" به آن مبتلا شده اند ، از خود دور می کند .
2- مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز . چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ، زيرا آنان دو گروهند يا همكيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهايى عارضشان خواهد شد و بعمد يا خطا لغزشهايى كنند پس از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده همانگونه كه دوست دارى كه خداوند نيز از عفو و بخشايش خود ، تو را نصيب دهد .
3- هرگاه كسى را بخشودى ، از كرده خود پشيمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى ، از كرده خود شادمان مباش .
4- هرگز به خشمى كه از آن امكان رهايىت هست مشتاب و مگوى كه مرا بر شما امير ساختهاند و بايد فرمان من اطاعت شود . زيرا چنين پندارى سبب فساد دل و سستى دين و نزديك شدن دگرگونيها در نعمتهاست .
5- هيچ چيز چون ستمكارى ، نعمت خدا را دگرگون نكند و خشم خدا را برنينگيزد ، زيرا خدا دعاى ستمديدگان را مىشنود و در كمين ستمكاران است .
6- بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو كارهايى باشد كه با ميانه روى سازگارتر باشد و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعيت را در پى داشته باشد زيرا خشم تودههاى مردم ، خشنودى نزديكان را زير پاى بسپرد و حال آنكه خشم نزديكان اگر تودههاى مردم از تو خشنود باشند ، ناچيز گردد .
7- خواص و نزديكان كسانى هستند كه به هنگام فراخى و آسايش بر دوش والى ، بارى گرانند و چون حادثهاى پيش آيد كمتر از هر كس به ياريش برخيزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود . اينان همه چيز را به اصرار از والى مىطلبند و اگر عطايى يابند ، كمتر از همه سپاس مىگويند و اگر به آنان ندهند ، ديرتر از ديگران پوزش مىپذيرند .
8- بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو ، كسى باشد كه بيش از ديگران عيبجوى مردم است . زيرا در مردم عيبهايى است و والى از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است . از عيبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه كه آشكار شود ، زيرا آنچه بر عهده توست ، پاكيزه ساختن چيزهايى است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است ، داورى كند . تا توانى عيبهاى ديگران را بپوشان ، تا خداوند عيبهاى تو را كه خواهى از رعيت مستور بماند ، بپوشاند . و از مردم گره هر كينهاى را بگشاى و از دل بيرون كن و رشته هرعداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشتهاند ، به تغافل زن .
9- بايد كه برگزيدهترين وزيران تو كسانى باشند كه سخن حق بر زبان آرند ، هر چند ، حق تلخ باشد.
10- به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند ، سپس ، از آنان بخواه كه تو را فراوان نستايند و به باطلى كه مرتكب آن نشدهاى ، شادمانت ندارند ، زيرا ستايش آميخته به تملق ، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سركشى وادارد .
11- نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند ، زيرا اين كار سبب شود كه نيكوكاران را به نيكوكارى رغبتى نماند ، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بيفزايد .
12- بدان بهترين چيزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعيتش سبب مىشود ، نيكى كردن والى است در حق رعيت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهايى كه بدان ملزم نيستند .
13- از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواه ترين آنها به خدا و پيامبر او و امام توست ، به كار برگمار . اينان بايد پاكدامن ترين و شكيبا ترين افراد سپاه باشند ، دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند ، آرامش يابند . به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگير باشند .
14- نبايد بدين بهانه ، كه به كارهاى بزرگ مىپردازى ، از كارهاى كوچكشان غافل مانى.
15- بايد برگزيدهترين سران سپاه تو در نزد تو كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان يارى رساند و از مال خويش چندان بهره مندشان سازد كه هزينه خود و خانوادهشان را كه بر جاى نهادهاند ، كفايت كند تا يكدل و يك رأى روى به جهاد دشمن آورند ، زيرا مهربانى تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد .
16- همواره در نظر دار كه هر يك در چه كارى تحمل رنجى كردهاند تا رنجى را كه يكى تحمل كرده به حساب ديگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده پاداشش مده .
17- شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى و فرودستى كسى تو را واندارد كه رنج بزرگش را خرد به حساب آورى .
18- در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان برگمار ، نه به سبب دوستى با آنها .
و بىمشورت ديگران به كارشان مگمار ، زيرا به رأى خود كار كردن و از ديگران مشورت نخواستن گونهاى از ستم و خيانت است .
كارگزاران شايسته را در ميان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها كه در اسلام سابقهاى ديرين دارند . اينان به اخلاق شايستهترند و آبرويشان محفوظتر است و از طمعكارى بيشتر رويگرداناند و در عواقب كارها بيشتر مىنگرند .
در ارزاقشان بيفزاى زيرا فراوانى ارزاق آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند باز مىدارد . و نيز براى آنها حجت است اگر فرمانت را مخالفت كنند يا در امانتت خللى پديد آورند .
19- در كارهاي کارگزاران تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار .
زيرا مراقبت نهانى تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيت وامىدارد . و بنگر تا ياران كارگزارانت تو را به خيانت نيالايند .
هر گاه يكى از ايشان دست به خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند ، همين خبرها تو را بس بود . بايد به سبب خيانتى كه كرده تنش را به تنبيه بيازارى و از كارى كه كرده است ، بازخواست نمايى . سپس خوار و ذليلش سازى و مهر خيانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آويزى .
20- هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد مگر اندكى .
هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين ، چون در آب فرو رفتن آن يا بىآبى ، شكايت نزد تو آوردند ، از هزينه و رنجشان بكاه ، آنقدر كه اميد مىدارى كه كارشان را سامان دهد . و كاستن از خراج بر تو گران نيايد ، زيرا اندوختهاى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد ، كه ستايش آنها را به خود جلب كردهاى و سبب شادمانى دل تو گردد.
21- اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه وران بپذير و درباره آنها به كارگزارانت نيكو سفارش كن . خواه آنها كه بر يك جاى مقيماند و خواه آنها كه با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند و با دسترنج خود زندگى نمايند . زيرا اين گروه ، خود مايههاى منافعاند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوار و دور و خشكى و دريا و دشتها و كوهساران و جايهايى كه مردم در آن جايها گرد نيايند و جرأت رفتن به آن جايها ننمايند .
اينان مردمى مسالمتجوىاند كه نه از فتنهگريهايشان بيمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى . در كارشان نظر كن ، خواه در حضرت تو باشند يا در شهرهاى تو .
با اينهمه بدان كه بسيارى از ايشان را روشى ناشايسته است و حريصاند و بخيل . احتكار مىكنند و به ميل خود براى كالاى خود بها مىگذارند ، با اين كار به مردم زيان مىرسانند و براى واليان هم مايه ننگ و عيب هستند . پس از احتكار منع كن كه رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) از آن منع كرده است و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل ، به گونهاى كه در بها نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود .
پس از آنكه احتكار را ممنوع داشتى اگر كسى باز هم دست به احتكار كالا زد كيفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت ديگران گردد ولى كار به اسراف نكشد .
22- خدا را خدا را در باب طبقه پایین دست، كسانى كه بيچارگاناند از مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران . در اين طبقه مردمى هستند سائل و مردمى هستند ، كه در عين نياز روى سؤال ندارند . خداوند حقى براى ايشان مقرر داشته و از تو خواسته است كه آن را رعايت كنى . پس در نگهداشت آن بكوش . براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را ، در هر شهرى به آنان اختصاص ده . زيرا براى دورترينشان همان حقى است كه نزديكترينشان از آن برخوردارند .
و از تو خواستهاند كه حق همه را ، اعم از دور و نزديك ، نيكو رعايت كنى . سرمستى و غرور ، تو را از ايشان غافل نسازد زيرا اين بهانه كه كارهاى خرد را به سبب پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ از دست دادن ، هرگز پذيرفته نخواهد شد . پس همت خود را از پرداختن به نيازهايشان دريغ مدار.
و به تكبر بر آنان چهره درهم منماى و كارهاى كسانى را كه به تو دست نتوانند يافت خود تفقد و بازجست نماى . اينان مردمى هستند كه در نظر ديگران بي مقدارند و مورد تحقير رجال حكومت .
كسانى از امينان خود را كه خداى ترس و فروتن باشند براى نگريستن در كارهايشان برگمار تا نيازهايشان را به تو گزارش كنند .
با مردم چنان باش كه در روز حساب كه خدا را ديدار مىكنى عذرت پذيرفته آيد كه گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگراناند و چنان باش كه براى يك يك آنان در پيشگاه خداوندى در اداى حق ايشان ، عذرى توانى داشت .
23- براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى .
براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين ، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و براى خدايى كه آفريدگار توست در برابرشان فروتنى نمايى .
و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بىهراس و بىلكنت زبان سخن خويش بگويد . كه من از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) بارها شنيدم كه مىگفت :
" پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت ، زيردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند . "
پس تحمل نماى ، درشتگويى يا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد .
اگر چيزى مىبخشى چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مىكنى بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود .
24- چون با مردم نماز مى گزارى ، چنان مكن كه آنان را رنجيده سازى يا نمازت را ضايع گردانى ، زيرا برخى از نمازگزاران بيمارند و برخى نيازمند . از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) هنگامى كه مرا به يمن مى فرستاد ، پرسيدم كه چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود : به قدر توان ناتوانترين آنها و بر مؤمنان مهربان باش .
25- روى پوشيدنت از مردم به درازا نكشد ، زيرا روى پوشيدن واليان از رعيت خود ، گونهاى نامهربانى است به آنها و سبب مىشود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند . اگر والى از مردم رخ بپوشد ، چگونه تواند از شوربختيها و رنجهاى آنان آگاه شود . آن وقت بسا امر بزرگ ، كه در نظر مردم خرد و کوچک آيد و بسا امرخرد و کوچک ، كه بزرگ جلوه كند و زيبا ، زشت و زشت ، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند .
26- بدان ، كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترىجويى و گردنكشى است و در معاملت با مردم رعايت انصاف نكنند . ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن . به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده .
مبادا به سبب نزديكى به تو پيمانى بندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند ، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند . پس لذت و گوارايى ، نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد .
اجراى حق را درباره هر كه باشد ، چه خويشاوند و چه بيگانه ، لازم بدار و در اين كار شكيبايى به خرج ده كه خداوند پاداش شكيبايى تو را خواهد داد . هر چند در اجراى عدالت ، خويشاوندان و نزديكان تو را زيان رسد . پس چشم به عاقبت دار هر چند تحمل آن بر تو سنگين آيد كه عاقبتى نيك و پسنديده است .
27- اگر رعيت بر تو به ستمگرى گمان برد ، عذر خود را به آشكارا با آنان در ميانه نه و با اين كار از بدگمانيشان بكاه ، كه چون چنين كنى ، خود را به عدالت پرودهاى و با رعيت مدارا نمودهاى . عذرى كه مىآورى سبب مىشود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نيز به حق راه يابند .
28- در برابر پيمانى كه بستهاى و امانى كه دادهاى خود را سپر ساز . زيرا هيچ يك از واجبات خداوندى كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقايد ، در آن همداستان و همرأى هستند ، بزرگتر از وفاى به عهد و پيمان نيست . حتى مشركان هم وفاى به عهد را در ميان خود لازم مىشمردند ، زيرا عواقب ناگوار غدر و پيمان شكنى را دريافته بودند . پس در آنچه بر عهده گرفتهاى خيانت مكن و پيمانت را مشكن و خصمت را به پيمان مفريب . زيرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى ، دليرى كنند .
29- پيمانى مبند كه در آن تأويل را راه یابد و پس از بستن و استوار كردن پيمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو كه در آنها ايهامى باشد ، تكيه منماى . و مبادا كه سختى اجراى پيمانى كه بر گردن گرفتهاى و بايد عهد خدا را در آن رعايت كنى تو را به شكستن و فسخ آن وادارد.
30- اگر به خطايى دچار گشتى و كسى را كشتى يا تازيانهات ، يا شمشيرت ، يا دستت در عقوبت از حد درگذرانيد يا به مشت زدن و يا بالاتر از آن ، ناخواسته ، مرتكب قتلى شدى ، نبايد گردنكشى و غرور قدرت تو مانع آيد كه خونبهاى مقتول را به خانوادهاش بپردازى .
31- از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نيز از دلبستگى به ستايش و چربزبانيهاى ديگران ، پرهيز كن . زيرا يكى از بهترين فرصتهاى شيطان است براى تاختن ، تا كردارهاى نيكوى نيكوكاران را نابود سازد .
32- زنهار از اينكه به احسان خود بر رعيت منت گذارى يا آنچه براى آنها كردهاى ، بزرگش شمارى يا وعده دهى و خلاف آن كنى . زيرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار ، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگيختن خشم خدا و مردم شود .
33- بپرهيز از اينكه به خود اختصاص دهى چيزى را كه همگان را در آن حقى است.
34- به هنگام خشم خويشتندار باش و از شدت تندى و تيزى خود بكاه و دست به روى كس بر مدار و سخن زشت بر زبان مياور.