شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۴۹۹
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۷:۱۵

 

آئین زمامداری

حمید سالم پور

از نهج البلاغه می توان درسهای بی شماری را گرفت وکسی می تواند ادعای تشیع نماید که به آن درسها معتقد و ملتزم باشد . از جمله مطالب مهم امام در باره راه و رسم زمامداری را می توان در نامه 53 نهج البلاغه یافت .

امام علی (ع) دراین نامه مالک اشتر را که یکی از بهترین کارگزاران خوب و مخلص خود است را مورد خطاب قرار می دهد و در واقع تمامی حکمرانان - کوچک و بزرگ - را به پیروی از این " دستورالعمل جامع " حکومتی توصیه می نماید .

اگر حکام و متولیان امور جامعه اسلامی آن " منشور اسلام ناب محمدی(ص) " و آن " رفتار حاکم با مردم " که امام (ع) تبیین نموده را سرلوحه اعمال خود قرار دهند و به بند بند آن عمل نمایند بی شک رو به سعادت نموده در غیر اینصورت راه شقاوت را در پیش گرفته اند .

امام در این نامه به زوایای مختلفی از حکومتداری و نوع تعامل حاکم با مردم می پردازد. در این مجال به چند نکته اشاره می کنم و در خصوص همه نکات ، خوانندگان عزیز را به اصل نامه ارجاع می دهم .

1- امام (ع ) با اینکه حکمران جهان اسلام بود در صدر نامه از خود بعنوان " بنده خدا " یاد می کند و با این لفظ هر نوع تفرعونی را که متأسفانه " بعضی از متولیان امور" به آن مبتلا شده اند ، از خود دور می کند .

2- مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز . چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ، زيرا آنان دو گروهند يا همكيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهايى عارضشان خواهد شد و بعمد يا خطا لغزشهايى كنند پس از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده همانگونه كه دوست دارى كه خداوند نيز از عفو و بخشايش خود ، تو را نصيب دهد .

3- هرگاه كسى را بخشودى ، از كرده خود پشيمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى ، از كرده خود شادمان مباش .

4- هرگز به خشمى كه از آن امكان رهايىت هست مشتاب و مگوى كه مرا بر شما امير ساخته‏اند و بايد فرمان من اطاعت شود . زيرا چنين پندارى سبب فساد دل و سستى دين و نزديك شدن دگرگونيها در نعمتهاست .

5- هيچ چيز چون ستمكارى ، نعمت خدا را دگرگون نكند و خشم خدا را برنينگيزد ، زيرا خدا دعاى ستمديدگان را مى‏شنود و در كمين ستمكاران است .

6- بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو كارهايى باشد كه با ميانه‏ روى سازگارتر باشد و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعيت را در پى داشته باشد زيرا خشم توده‏هاى مردم ، خشنودى نزديكان را زير پاى بسپرد و حال آنكه خشم نزديكان اگر توده‏هاى مردم از تو خشنود باشند ، ناچيز گردد .

7- خواص و نزديكان كسانى هستند كه به هنگام فراخى و آسايش بر دوش والى ، بارى گرانند و چون حادثه‏اى پيش آيد كمتر از هر كس به ياريش برخيزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود . اينان همه چيز را به اصرار از والى مى‏طلبند و اگر عطايى يابند ، كمتر از همه سپاس مى‏گويند و اگر به آنان ندهند ، ديرتر از ديگران پوزش مى‏پذيرند .

8- بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو ، كسى باشد كه بيش از ديگران عيبجوى مردم است . زيرا در مردم عيبهايى است و والى از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است . از عيبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه كه آشكار شود ، زيرا آنچه بر عهده توست ، پاكيزه ساختن چيزهايى است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است ، داورى كند . تا توانى عيبهاى ديگران را بپوشان ، تا خداوند عيبهاى تو را كه خواهى از رعيت مستور بماند ، بپوشاند . و از مردم گره هر كينه‏اى را بگشاى و از دل بيرون كن و رشته هرعداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشته‏اند ، به تغافل زن .

9- بايد كه برگزيده‏ترين وزيران تو كسانى باشند كه سخن حق بر زبان آرند ، هر چند ، حق تلخ باشد.

10- به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند ، سپس ، از آنان بخواه كه تو را فراوان نستايند و به باطلى كه مرتكب آن نشده‏اى ، شادمانت ندارند ، زيرا ستايش آميخته به تملق ، سبب خودپسندى شود و آدمى را به سركشى وادارد .

11- نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند ، زيرا اين كار سبب شود كه نيكوكاران را به نيكوكارى رغبتى نماند ، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بيفزايد .

12- بدان بهترين چيزى كه حسن ظن والى را نسبت به رعيتش سبب مى‏شود ، نيكى كردن والى است در حق رعيت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهايى كه بدان ملزم نيستند .

13- از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواه‏ ترين آنها به خدا و پيامبر او و امام توست ، به كار برگمار . اينان بايد پاكدامن‏ ترين و شكيبا ترين افراد سپاه باشند ، دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند ، آرامش يابند . به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگير باشند .

14- نبايد بدين بهانه ، كه به كارهاى بزرگ مى‏پردازى ، از كارهاى كوچكشان غافل مانى.

15- بايد برگزيده‏ترين سران سپاه تو در نزد تو كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان يارى رساند و از مال خويش چندان بهره‏ مندشان سازد كه هزينه خود و خانواده‏شان را كه بر جاى نهاده‏اند ، كفايت كند تا يكدل و يك رأى روى به جهاد دشمن آورند ، زيرا مهربانى تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد .

16- همواره در نظر دار كه هر يك در چه كارى تحمل رنجى كرده‏اند تا رنجى را كه يكى تحمل كرده به حساب ديگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده پاداشش مده .

17- شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى و فرودستى كسى تو را واندارد كه رنج بزرگش را خرد به حساب آورى .

18- در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان برگمار ، نه به سبب دوستى با آنها .

و بى‏مشورت ديگران به كارشان مگمار ، زيرا به رأى خود كار كردن و از ديگران مشورت نخواستن گونه‏اى از ستم و خيانت است .

كارگزاران شايسته را در ميان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها كه در اسلام سابقه‏اى ديرين دارند . اينان به اخلاق شايسته‏ترند و آبرويشان محفوظتر است و از طمعكارى بيشتر رويگردان‏اند و در عواقب كارها بيشتر مى‏نگرند .

در ارزاقشان بيفزاى زيرا فراوانى ارزاق آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند باز مى‏دارد . و نيز براى آنها حجت است اگر فرمانت را مخالفت كنند يا در امانتت خللى پديد آورند .

19- در كارهاي کارگزاران تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار .

زيرا مراقبت نهانى تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيت وامى‏دارد . و بنگر تا ياران كارگزارانت تو را به خيانت نيالايند .

هر گاه يكى از ايشان دست به خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند ، همين خبرها تو را بس بود . بايد به سبب خيانتى كه كرده تنش را به تنبيه بيازارى و از كارى كه كرده است ، بازخواست نمايى . سپس خوار و ذليلش سازى و مهر خيانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آويزى .

20- هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد مگر اندكى .

هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين ، چون در آب فرو رفتن آن يا بى‏آبى ، شكايت نزد تو آوردند ، از هزينه و رنجشان بكاه ، آنقدر كه اميد مى‏دارى كه كارشان را سامان دهد . و كاستن از خراج بر تو گران نيايد ، زيرا اندوخته‏اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد ، كه ستايش آنها را به خود جلب كرده‏اى و سبب شادمانى دل تو گردد.

21- اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه‏ وران بپذير و درباره آنها به كارگزارانت نيكو سفارش كن . خواه آنها كه بر يك جاى مقيم‏اند و خواه آنها كه با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند و با دسترنج خود زندگى نمايند . زيرا اين گروه ، خود مايه‏هاى منافع‏اند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوار و دور و خشكى و دريا و دشتها و كوهساران و جايهايى كه مردم در آن جايها گرد نيايند و جرأت رفتن به آن جايها ننمايند .

اينان مردمى مسالمت‏جوى‏اند كه نه از فتنه‏گريهايشان بيمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى . در كارشان نظر كن ، خواه در حضرت تو باشند يا در شهرهاى تو .

با اينهمه بدان كه بسيارى از ايشان را روشى ناشايسته است و حريص‏اند و بخيل . احتكار مى‏كنند و به ميل خود براى كالاى خود بها مى‏گذارند ، با اين كار به مردم زيان مى‏رسانند و براى واليان هم مايه ننگ و عيب هستند . پس از احتكار منع كن كه رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) از آن منع كرده است و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و بر موازين عدل ، به گونه‏اى كه در بها نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف شود .

پس از آنكه احتكار را ممنوع داشتى اگر كسى باز هم دست به احتكار كالا زد كيفرش ده و عقوبتش كن تا سبب عبرت ديگران گردد ولى كار به اسراف نكشد .

22- خدا را خدا را در باب طبقه پایین دست، كسانى كه بيچارگان‏اند از مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران . در اين طبقه مردمى هستند سائل و مردمى هستند ، كه در عين نياز روى سؤال ندارند . خداوند حقى براى ايشان مقرر داشته و از تو خواسته است كه آن را رعايت كنى . پس در نگهداشت آن بكوش . براى اينان در بيت المال خود حقى مقرر دار و نيز بخشى از غلات اراضى خالصه اسلام را ، در هر شهرى به آنان اختصاص ده . زيرا براى دورترينشان همان حقى است كه نزديكترينشان از آن برخوردارند .

و از تو خواسته‏اند كه حق همه را ، اعم از دور و نزديك ، نيكو رعايت كنى . سرمستى و غرور ، تو را از ايشان غافل نسازد زيرا اين بهانه كه كارهاى خرد را به سبب پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ از دست دادن ، هرگز پذيرفته نخواهد شد . پس همت خود را از پرداختن به نيازهايشان دريغ مدار.

و به تكبر بر آنان چهره درهم منماى و كارهاى كسانى را كه به تو دست نتوانند يافت خود تفقد و بازجست نماى . اينان مردمى هستند كه در نظر ديگران بي مقدارند و مورد تحقير رجال حكومت .

كسانى از امينان خود را كه خداى ترس و فروتن باشند براى نگريستن در كارهايشان برگمار تا نيازهايشان را به تو گزارش كنند .

با مردم چنان باش كه در روز حساب كه خدا را ديدار مى‏كنى عذرت پذيرفته آيد كه گروه ناتوانان و بينوايان به عدالت تو نيازمندتر از ديگران‏اند و چنان باش كه براى يك يك آنان در پيشگاه خداوندى در اداى حق ايشان ، عذرى توانى داشت .

23- براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى .

براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين ، مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند شد و براى خدايى كه آفريدگار توست در برابرشان فروتنى نمايى .

و بفرماى تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى‏هراس و بى‏لكنت زبان سخن خويش بگويد . كه من از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) بارها شنيدم كه مى‏گفت :

" پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت ، زيردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوى دست بستاند . "

پس تحمل نماى ، درشتگويى يا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد .

اگر چيزى مى‏بخشى چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و اگر منع مى‏كنى بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود .

24- چون با مردم نماز مى ‏گزارى ، چنان مكن كه آنان را رنجيده سازى يا نمازت را ضايع گردانى ، زيرا برخى از نمازگزاران بيمارند و برخى نيازمند . از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) هنگامى كه مرا به يمن مى ‏فرستاد ، پرسيدم كه چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود : به قدر توان ناتوانترين آنها و بر مؤمنان مهربان باش .

25- روى پوشيدنت از مردم به درازا نكشد ، زيرا روى پوشيدن واليان از رعيت خود ، گونه‏اى نامهربانى است به آنها و سبب مى‏شود كه از امور ملك آگاهى اندكى داشته باشند . اگر والى از مردم رخ بپوشد ، چگونه تواند از شوربختيها و رنجهاى آنان آگاه شود . آن وقت بسا امر بزرگ ، كه در نظر مردم خرد و کوچک آيد و بسا امرخرد و کوچک ، كه بزرگ جلوه كند و زيبا ، زشت و زشت ، زيبا نمايد و حق و باطل به هم بياميزند .

26- بدان ، كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترى‏جويى و گردنكشى است و در معاملت با مردم رعايت انصاف نكنند . ريشه ايشان را با قطع موجبات آن صفات قطع كن . به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده .

مبادا به سبب نزديكى به تو پيمانى بندند كه صاحبان زمينهاى مجاورشان را در سهمى كه از آب دارند يا كارى كه بايد به اشتراك انجام دهند ، زيان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند . پس لذت و گوارايى ، نصيب ايشان شود و ننگ آن در دنيا و آخرت بهره تو گردد .

اجراى حق را درباره هر كه باشد ، چه خويشاوند و چه بيگانه ، لازم بدار و در اين كار شكيبايى به خرج ده كه خداوند پاداش شكيبايى تو را خواهد داد . هر چند در اجراى عدالت ، خويشاوندان و نزديكان تو را زيان رسد . پس چشم به عاقبت دار هر چند تحمل آن بر تو سنگين آيد كه عاقبتى نيك و پسنديده است .

27- اگر رعيت بر تو به ستمگرى گمان برد ، عذر خود را به آشكارا با آنان در ميانه نه و با اين كار از بدگمانيشان بكاه ، كه چون چنين كنى ، خود را به عدالت پروده‏اى و با رعيت مدارا نموده‏اى . عذرى كه مى‏آورى سبب مى‏شود كه تو به مقصود خود رسى و آنان نيز به حق راه يابند .

28- در برابر پيمانى كه بسته‏اى و امانى كه داده‏اى خود را سپر ساز . زيرا هيچ يك از واجبات خداوندى كه مردم با وجود اختلاف در آرا و عقايد ، در آن همداستان و همرأى هستند ، بزرگتر از وفاى به عهد و پيمان نيست . حتى مشركان هم وفاى به عهد را در ميان خود لازم مى‏شمردند ، زيرا عواقب ناگوار غدر و پيمان شكنى را دريافته بودند . پس در آنچه بر عهده گرفته‏اى خيانت مكن و پيمانت را مشكن و خصمت را به پيمان مفريب . زيرا تنها نادانان شقى در برابر خداى تعالى ، دليرى كنند .

29- پيمانى مبند كه در آن تأويل را راه یابد و پس از بستن و استوار كردن پيمان براى بر هم زدنش به عبارتهاى دو پهلو كه در آنها ايهامى باشد ، تكيه منماى . و مبادا كه سختى اجراى پيمانى كه بر گردن گرفته‏اى و بايد عهد خدا را در آن رعايت كنى تو را به شكستن و فسخ آن وادارد.

30- اگر به خطايى دچار گشتى و كسى را كشتى يا تازيانه‏ات ، يا شمشيرت ، يا دستت در عقوبت از حد درگذرانيد يا به مشت زدن و يا بالاتر از آن ، ناخواسته ، مرتكب قتلى شدى ، نبايد گردنكشى و غرور قدرت تو مانع آيد كه خونبهاى مقتول را به خانواده‏اش بپردازى .

31- از خودپسندى و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نيز از دلبستگى به ستايش و چرب‏زبانيهاى ديگران ، پرهيز كن . زيرا يكى از بهترين فرصتهاى شيطان است براى تاختن ، تا كردارهاى نيكوى نيكوكاران را نابود سازد .

32- زنهار از اينكه به احسان خود بر رعيت منت گذارى يا آنچه براى آنها كرده‏اى ، بزرگش شمارى يا وعده دهى و خلاف آن كنى . زيرا منت نهادن احسان را باطل كند و بزرگ شمردن كار ، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگيختن خشم خدا و مردم شود .

33- بپرهيز از اينكه به خود اختصاص دهى چيزى را كه همگان را در آن حقى است.

34- به هنگام خشم خويشتندار باش و از شدت تندى و تيزى خود بكاه و دست به روى كس بر مدار و سخن زشت بر زبان مياور.

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار