شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۰۰۸
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۱ - ۰۵:۰۶

در پلاژ دزفول و پادگان كرخه و پدافندي فاو غذاي لشگر 7 وليعصر (ع) يك روز در ميان آبگوشت بود . البته نه مثل آبگوشت هاي امروزي !

بچه ها مي پرسيدند نهار چيست ؟ هوشنگ و محول و شهرام مي گفتند : آآآآآآآآآآآآآبب گوشت . چون بيشترش آب بود و نه خبري از گوشت بود و نه خبري از نخود و لوبيا !

كه در جبهه خبري از دسر و نوشابه و ميوه هم نبود !

من و حسن بسي خاسته عزيز كه معمولا براي مشكلات و كمبودهاي زيباي جبهه اشعار طنز مي سروديم (بخوانيد از خودمون در به كرديم ) بفكر چاره افتاديم و نوحه جالبي را سرويم و براي اولين صبحگاه گردان كربلا خوانديم و بچه ها هم كه دلشان پر از اين شوخي هاي طنز زيبا براي روحيه گرفتن و روحيه دادن ، بود محكم پا مي كوبيدند و فرياد مي زدند :

اين است زبان حال رزمنده دلاور برادران مسئول از نو غذاي كم داد تداركات لشگر

ضمنا از جاده تا پادگان كرخه راه طولاني لشگر سرويس نداشت و كمتر خودروئي همه تردد مي كرد لذا مي گفتيم :

اي لشگر ولي عصر تا پادگان رسيدن يك لندكروز ديگر

...

گشتيم مريض و بي حال از بس به خط شديم ما هنوز نماز نخوانده به دو روان شديم ما

در چادرهاي پلا‍ژ ديگر پوسيده ايم ما فرار از اين مصائب كي مي شود ميسر

...

لاو ژاكت هاي پاره پاروهاي شكسته نه بشقاب و نه قاشق نه كتري و نه كاسه

نه آبي و نه ريكا ظروف ما نشسته فرار از اين مصائب كي مي شود ميسر

تا خوب سرو صداهايمان را كرديم و گرد وخاكي بپا ساختيم و همه مي خنديديم و مي آمديم .

احمد پك زن كه مسئول تداركات گروهان قدس بود به شوشتري گفت : غلوم كتي وا سيم در چادر حج اسماعيل (شهيد حاج اسماعيل فرجواني فرمانده ارزشمند گردان كربلا) سر به سرش ونيم ؟

و تمام گروهان مثلا به طور اتفاقي در كنار چادر حاجي ايستاديم و پاكوبان نوحه را از اول خوانديم و گرد و خاكي بپاشد .

حاجي با لبخند زيباي هميشگي كه دل از همه بسيجي هاي عاشقش مي ربود از چادر بيرون آمد و من نوحه را قطع كردم و گفتم :

ا حاج آقا ... براي سلامتي فرماندهي صلوات ...

حاجي گفت : به به اينطوري مي خواهيد عمليات كنيد ؟ از حالا فكر كمبود هائيد ؟

احمد پك زن با زرنگي و شيطنت هميشگي فرياد زد :

كي خسته است ؟ همه فرياد زدند آمريكا

كي گشنه اس ؟ همه فرياد زدند آمريكا

كي اوگوشت خوره ؟ همه فرياد زدند آمريكا ... ! و سخت خنديدند و حاجي هم همينطور .

حاجي گفت : حالا شد . بسيجي آماده عمليات و شهادت كه از كمبود حرف نمي زنه . فقط به تكليف عمل مي كنه و ... نصايح زيباي هميشگي كه نشات گرفته از روح پاك و مطهر بسيجي واقعي داشت .

حسن بسي خاسته اشاره كرد نوحه بعدي رو بخونيم ؟ گفتم بخوونيم و شروع كرد :

لشگر ولي عصر آبگوشت بس است و ...

فرياد همه باز به شوخي بلند شد و پا كوبان از كنار حاجي گذشتيم ...

ياد لحظه لحظه ناب جبهه به خير ...

خدايا به بركت آن ايام ما را از راه امام و انقلاب و شهيدان غافل مساز ...


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار