شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۷۴۵۲۳
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۴
در قسمتی از کتابِ "نان و شراب" اثر "اینیاتسیو سیلونه" مکالمه ی جالبی بین دونفر از شخصیتهای داستان رخ میدهد که چنین است : 
دن: شنیدم در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمی فهمم! برای چی؟!
بونی: مادام که کوه فقیر است، از آن ماست، اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه.
دست دراز به همه جا می‌ رسد و برای گرفتن است،
و دست کوتاه برای دادن است، و فقط به کسانی می ‌رسد که خیلی نزدیکند..!

خوب که دقت کردم دیدم چقدر این ماجرا به شهر من آشناست . خوزستانم و خرمشهرم نیز خیلی متفاوت ازاین کوه نیست . خدانکند هنوز هم در خوزستانم ، نفت و آب و گاز و کشاورزی و نیشکر و بندرگاه و ثروتهای دیگر باشد . تا این ثروتهای خدادادی هست دست خیلی از مسئولان و غیرمسئولان برای غارتشان دراز است . آنچنان که این ثروت خدادادی را نه متعلق به ساکنان این سرزمین که حق مسلم خود میدانند . 
پیش از اینها فقط شاهد لوله های بزرگی بودیم که مایعی سیاه را از دل سرزمینمان میبلعید و صرف آبادی کل کشور میشد الا خوزستان . سهم ما از آن لوله ها فقط سیاه شدن روزگار فرزندانمان شد . سکوت و کردیم از باب تساهل و تسامح باز مسئولینی برگزیدیم که با همراهی لوله کشان ، زمینمان را زرد و روزگارمان را سیاه کردند . همین سکوت و انفعال ممتد ما بود که چشم طمعشان بعد از نفت به آبمان دوخته شد . استانهایی که بدون قطره ای نفت ، ابادی سرزمینشان از نفت ما بود ، برای اندک آبمان هم نقشه های پلید کشیدند . گویی خوزستان را چون معدن همان کوه میدیدند، بدون نگهبان که هروقت اراده کنند ، دستشان را دراز کنند و مشتی بردارند .

 دستشان موقع چپاول دراز و موقع نیاز ما کوتاه باشد . بیایید کمی بیندیشیم ، خودمان با سکوت و انفعالمان تمام نعمتهای خدادادیمان را تقدیم کردیم . اگر جای خدا بودیم با چنین قومی چه میکردیم ؟ قومی که نه از نفتش پاسداری کرد ، نه از آبش ، نه برای هوای خاکیش چاره ای کردند نه برای قطع آب و برقش . رودها و تالابهایش را خشکاندند و زراعتش را تعطیل . اشتغالش را به دیگران سپردند و فرزندانش را به کارگری هم نپذیرفتند . 
الحق که هر قومی شایسته ی همانی ست که خود برسر خود می آورد . چرا هشت سال برای دشمنِ تا بُنِ دندان مسلح ، لحظه ای خَم به اَبرویمان نیامد اما امروز برای ساده ترین و مُسَلَم ترین حقمان ، اَبرو که هیچ ، گردنمان هم کج و کمرمان خم است ؟ 
کارمان بجایی رسیده که بجای خوشحالی از کشف ثروتها و فرصتها ی سرزمینمان ، واهمه و ترس و نا امیدی وجودمان را فرا میگیرد . کارمان بجایی رسیده است که ساکنین اقصی نقاط ایران ازما بیشتر برای ثروت سرزمینمان خوشحالی میکنند و برنامه میریزند. کارمان بجایی رسیده است که هرکس را برای استیفای حقمان عَلَم میکنیم ، شریک دزد و رفیق قافله از آب در می آید .

 کارمان به خیلی جاهای دیگر رسیده است ، اما بارمان هرگز به جایی نرسیده . نه اینکه بارمان کج باشد ، نه ، راه بلدمان نابلد است .سالهاست کاروانمان را از چاه به چاه ، از چاله به چاله و گودال به گود میبرند و ما همچنان صبور و مظلوم و ساکت منتظر روزهای خوبیم . آنقدر درگیر بدبختیمان کرده اند که نجابت و سکوتمان راهی شد برای بیشتر فرو بردن دندانهای طمعشان در ته مانده ی رگهایمان . 

آری ، کاش در استانمان این همه نعمت و ثروت نبود شاید دستان دراز غارت کوتاه میشد و حداقل شیره جانمان را نمیمکیدند . کاری که اختلاسها و دست درازی ها به بیت المال و ثروتهای خوزستان با مردمم کرد ، شاید دشمن بعثی با ما نکرد. کاش دولتمردان همانقدر که دستشان برای بردن آب و نفت و هوایمان دراز بود ، برای اشتغال و محیط زیست و رفاه و اقتصاد و ورزش و آموزش و بهداشت و امنیت زیرساختهای شهرم هم دراز بود . اصلا این کاشها را چه کسی کاشته که درو کرده باشد . فقط یک کاش برایمان مانده . کاش خوزستانم هیچ چیز نداشت.
 

عباس مدحجی


پ ن : کتاب نان و شراب اولین بار در سال ۱۹۳۶ و به زبان آلمانی چاپ و در سوئیس منتشر شد و در همان سال ترجمهٔ انگلیسی آن در لندن نیز منتشر گردید. نسخه ایتالیایی کتاب تا سال ۱۹۳۷ ظاهر نشد. بعداز جنگ سیلونه نسخه کاملاً متفاوتی از کتاب به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۵ منتشر کرد.این کتاب اولین بار در سال ۱۳۴۵ و با ترجمه محمد قاضی به فارسی برگردانده شد و اولین اثری بود که از سیلونه به فارسی برگردانده شد.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار