شوشان خرمشهر : فریادی از سر خشم و فریاد بسیاری از ما شاید ...
ابتذال چیزی به نام مرز نمیشناسد. ابتذال میتواند تا ته هر چیزی پیش برود و آن را از درون بپوساند. ابتذال ته ندارد وعطش سیریناپذیر دارد برای مبتذل کردن هرچیز.
ابتذال سویهی تاریک فرهنگ است و مخربتر از آن چیزی برای فرهنگ عمومی و برای هنر و ادبیات وجود ندارد.
ابتذال آنقدر تکثیر شده و در ما فرورفته که دیگر متوجه نمیشویم که مورد تجاوز قرار گرفتهایم. به هر سمت که بنگریم آثار این تجاوز آشکار است.
حالا اخبار فریبکارانه جای حقیقت را میگیرد، خبر ازدواج خانم سلبریتی میانمایه و بربادرفتن روسری مجری بیمایه که دانستن و ندانستنشان به یک اندازه بیاهمیتاند، دیگر رمقی برای رخدادهای حقیقی باقی نمیگذارد.
فضای مجازی همین جایی که من دارم مذبوحانه و با تلاشی از پیش شکست خورده میکوشم که شاید طنین دوری از حقیقت شود) به تسخیر لشکر ابتذال درآمده است
تئاتر در زیر سلطهی تهیهکنندگان نوکیسه با تلاشی حقیر میکوشد به "تئاتر آزاد" بدل شود و دیگر منطقی جز منطق سلبریتی و پول نمیشناسد؛ موسیقی و سینما از مدتی پیش به تسخیر این نوکیسگان در آمده؛ شبکههای ماهوارهای تلویزیون و حتی مجلات به ظاهر هنری و ادبی هم از ایلغار ابتذال و سلبریتیها در امان نمانده است. حتی جشنها و عزاداریها و خیرات هم به تسخیر ابتذال درآمده است.
کل فرهنگ تبدیل شده است به منطق هایپرمارکت: چه چیزی بیشترین بازدهی و بیشترین مصرف را دارد. بههمیندلیل امر مبتذل به سرعت کهنه میشود و به همان سرعت جایگزین پیدا میکند. این است که ما با لشکر مبتذلها مواجهایم که عین زامبیها نمیمیرند، بلکه از شکلی به شکل دیگر درمیآیند.
واقعیتش را بخواهید ما از لشکر ابتذال شکستخوردهایم: ما از اینستاگرام و شبکهی من و تو، ما از تئاتر آزاد و موسیقی لسآنجلسی، ما از برنامهی ماه عسل و خندوانه و دورهمی و بفرمایید شام، ما از احسان علیخانی و آزاده نامداری و فرزاد حسنی، ما از تتلو و مهران مدیری و بهاره رهنما شکست خوردهایم.
ابتذال ته ندارد و هر چیزی را مبتذل میکند و بنابراین پراکسیس حقیقی به کمپین تبدیل میشود. ابتذال نام دیگر فریب است: بنابراین هرگونه کمپینِ دفاع از هرچیزی جایگزین کنش حقیقی میشود و به ما توهم کنشگربودن میبخشد، حالآنکه جز کارخانهی سترونسازی نیست؛ تئاتر و سینمای فاخر به ما توهم افتخار میبخشد درحالیکه رویهی دیگر تحقیرِ سرمایه است.
استندآپ کمدینها و برنامههای کمدی هرگونه خندهی راستینی را به تمسخر میگیرند و به ما تصور خندیدن میدهد، حالآنکه جز قهقهههای بیشرمانه نیستند؛ ازدواجهای زرد توهینی بر مفهوم عشقاند که خود را در زیر پردهی عاشقی پنهان میکنند و اما چیزی جز همان "تجاوز" نیستند.
میدانم لحنم کمی عصبی و خشمگین است. مهم نیست آدم شکستخورده خشمگین است...
محمد رضایی راد