شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۷۷۸۵
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۵

نويد قائدي : داستان كوتاه ذيل را با تمام وجودم و خلوص كامل به مناسبت فرا رسيدن نيمه شعبان به دوستان گلم تقديم مي كنم، شك ندارم هر كس محياي ديدار حضرتش باشد ايشان مشتاق تر است.

به اميد ديدار حق و حقيقت

وقتي فكرش را مي كنم چگونه از دوران بچگي به كتاب و مطالعه علاقمند شدم به نتيجه اي نمي رسم،تنها چيزي كه از اون دور دست ها به ذهنم مي آيد اين است كه پدرم تعدادي كتاب توي كمد اتاقش داشت و هر وقت سركي به آنجا مي زدم و كتاب ها را مي ديدم كلي ذوق مي كردم،نمي دونم چرا؟شايد به خاطر طرح زيباي جلد ديوان خيام بود يا جلد سلفون توضيح المسائل آيت ا.. اراكي،اين حس عجيب باعث شد وقتي بزرگ تر شدم و توانستم مطالب را روانتر بخوانم به كتاب بيشتر علاقمند بشوم،خصوصاً زماني كه كلاس سوم ابتدايي در مسابقه كتاب خواني مدرسه نفر اول شدم و سر صف مورد تشويق قرار گرفتم،اسم كتاب مشهدي مصطفي بود،هنوز دارمش.بعدها در دوران راهنمايي آن كتاب ها عملاً مال من شده بودند،ميان آن ها،كتابي بود در قطع رقعي با جلد سياه كنفي و كم قطر،هيچ وقت داخلش رو نديده بودم،حتي اسم كتاب را نمي دانستم،يك شب اتفاقي صفحاتش را ورق زدم،چاپ سال 41 بود با صفحات مندرس و زرد،بنام:تجليات امام عصر(عج)،شرح حال تعدادي از بزرگان مانند ابن باويه قمي،شيخ مفيد،علامه مجلسي،مقدس اردبيلي و .... بود كه با حضرت ملاقات داشتند،در صفحه زير جلد با دست خط زيبايي نوشته شده بود"هر كس محياي ديدن ما باشد از ايشان دريغ نخواهيم داشت"منظور نگارنده نقل قول از حضرت ولي عصر ارواحناه فداه بود.كنجكاو شدم و شروع كردم به خواندن كتاب،ماجراهاش برايم خيلي جالب بود،شوكه شده بودم،اولين بار بود كه با چنين مطالبي برخورد مي كردم،تاثير زيادي در من داشت،باعث شد به افكار جديدي هدايت بشوم و محركي باشد كه تصميم بگيرم مطالعات بيشتري در زمينه غيبت،نشانه هاي ظهور،ياران حضرت،شرايط آخر زمان،وظيفه منتظران داشته باشم،سال ها گذشت،سال چهارم دبيرستان بودم،با اينكه صاحب كتاب هاي زيادي در زمينه غيبت و ظهور شده بودم ولي آن كتاب كوچك برايم ارزش ديگري داشت،چون آن را دليل هدايت خودم به اين موضوع خاص مي دانستم،يادم مي آيد ماه رمضان آن سال زمستان حوالي دي ماه بود،از چند روز جلوتر رفته بودم به پيشواز و از خودم خيلي راضي بودم،با اينكه سن زيادي نداشتم به اين نتيجه رسيده بودم كه بيشتر از حرف بايد اهل عمل بود،تصميمم بر اين بود تا بيشتر خودم را به خدا نزديك كنم،كمتر حرف بزنم و بيشتر اهل عمل باشم،شعارم اين بود:دو صد گفته چو نيم كردار نيست،به ياد گفته امام صادق(ع) كه فرموده بود:اگر مي خواهيد بدانيد نمازي كه مي خوانيد مورد قبول درگاه خداوند هست يا نه ببينيد خودتان آن را چقدر قبول داريد،درك قلبيم بر اين بود كه امسال اعمالم به خوبي مورد قبول حق تعالي قرار گرفته،احساس درونيم بهم مي گفت:صبورتر شدم،فهيم تر شدم،حركاتم،گفتارم،رفتارم و حتي راه رفتنم تغيير كرده است.روز بعد از مراسم احياء 23 رمضان،صبح براي خوردن سحري،خواندن دعا و نماز بلند شدم،مثل هميشه عادت داشتم بعد از نماز كمي بخوابم،آخه تايم ظهر دبيرستان مي رفتم،بعد از چند دقيقه كه توي تختم دراز كشيدم در عالم خواب و بيداري بطوريكه صداهاي بيرون خانه رو مي شنيدم و هواس جمعي داشتم خودم رو در صحرايي ديدم،ترس عجيبي بهم دست داد،چشمهام رو باز كردم ديدم توي تختم هستم،دوباره كه چشمهام رو بستم خودم را همانجا ديدم،اين موضوع چند بار تكرار شد،تمام بدنم مي لرزيد ولي جرات بلند شدن و حركت كردن نداشتم،در همين حال يك نفر را با لباس تيره مشكي كه هيبت و عظمت تمامي داشت جلويم ديدم،شبيه مالك اشتر در سريال امام علي ولي خيلي جوان تر با موها و محاسن سياه،كه جلويم حركت مي كرد فاصله بين ما خيلي كم بود برگشت و نگاهي به من كرد مي خواست حرفي بزند،ولي همين كه به صورت من نگاه كرد متوجه ترس،لرزه و عرق اندامم شد،حضرتش فهميده بود كه چه حالي دارم و با نگاهي كه سرشار از گفتني ها بود به من فهماند كه مي دانم چه حالي داري فقط جهت تائيد قبولي اعمالت آمده ام،تا چشمم را باز كردم ديگر كسي نبود،سر جايم نشستم و سير دلم گريه كردم و اولين چيزي را كه بخاط آوردم نوشته زير جلد كتاب تجليات امام عصر بود "هر كس محياي ديدن ما باشد از ايشان دريغ نخواهيم داشت"،اكنون كه سال ها از آن ماجرا مي گذرد در حسرت آن نگاهم،اي كاش مي شد با زباني فصيح تمامي حالات و اوصاف را توصيف نمود ولي افسوس.

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار