امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
تا زمانی که کابینه جدید تشکیل نشود و وزیر جدید کشور معرفی نگردد، تمام اسامی درخصوص استاندار خوزستان در حد حدس و گمان و غیر واقعی است .
روزنامه فرهنگ جنوب در ستون ویژه های خود نوشت :
تنها استخر شنای رامهرمز بیش از دو سال است که در تعطیلی به سر می برد و همچنان بدون آب روزگار سپری می کند. خورشید گرم تابستان با شدت می تابد و بعضی وقت ها آنقدر گرم می شود که رویای شیرجه زدن در آبی خنک التهاب ذهن را کم می کند. فصل فصل شناست.مدرسه ها تعطیل شده اند و خیلی از دانش آموزان راهی کوچه و خیابان ها شده اند. شهر رامهرمز با جمعیتی 70 هزار نفری با امکانات ورزشی بسیار محدود سال هاست دست و پنجه نرم می کند و جوانانی که در سالن هایی گرم به برخی از رشته های ورزشی روی می آورند نیز بر اثر علاقه وافری است که به آن رشته دارند.
روزنامه ی نورخوزستان در ستون ویژه های خود نوشت :
حجت الاسلام سادات ابراهیمی در پاسخ به این سوال راوی که پرسید با توجه به شایعات و اسامی افرادی که درباره انتخاب استاندار خوزستان بر سر زبان هاست چه نظری دارید، گفت تا زمانی که کابینه جدید تشکیل نشود و وزیر جدید کشور معرفی نگردد، تمام اسامی در حد حدس و گمان و غیر واقعی است.
وی این را هم گفت که تلاش خواهد شد استاندار آینده خوزستان فردی با تجربه و آنطور که سیاست دولت آینده است، معتدل و آشنا به منطقه باشد.
روزنامه کارون در شماره امروز خود در مطلبی تحت عنوان "حکایت های تلخ واقعیت های اطراف ما "نوشت :
جمعه چهاردهم تيرماه قصد عزيمت به خانه (خرمشهر) با قطار را داشتم. گرما بيداد ميكرد و تهويه سالن انتظار ايستگاه تهران هم جواب نميداد. تابلو اعلام حركت قطارها در برابر نام خرمشهر نوشته بود انتظار بيش از يك ساعت و نيم تاخير بالاخره ساعت 35/1 دقيقه اعلام شد از سكوي چهار ميتوانيد سوار شويد. در حين سوار شدن به قطار گفتوگوي گنگي را شنيدم در هياهوي مسافراني كه سر و شكل لباسشان حاكي از آن بود كه ايراني نيستند، گم شد. توريست زيارتي احتمالا از مشهد آمدهاند به دشواري ميتوان از ميان سروصدا تشخيص داد كه چه صحبتهايي مابين مسافران رد و بدل ميشود؛ اما ميهماندار كه نزديك من است و در حال چك كردن بليط صداي او را به خوبي ميشنوم فردي فني كه نشان ميدهد تعميركار قطار است با صداي بلند گفت ميخواهي قطار را بخابونم. مهماندار در پاسخ او گفت: جون مادرت اين كار را بكن، چون از محتواي گفتوگوي قبلي آن دو چيزي متوجه نشدم به زحمت ساك را از راهرو بسته به دليل ازدحام وسايل عبور دادم و به كوپه رسيديم.
وارد سالن كه شديم بوي نامطبوعي تمام راهرو و كوپه را گرفته بود. تحمل آن اتاقك گرم و نامطبوع براي چند دقيقه هم دشوار بود. با گله از گرماي هوا خانمي كه سيماي اهالي لرستان را داشت با لهجه شیرین گفت: وقتي راه بيفتد كولرها را روشن ميكنند. شايد قدري اميد به خنكي در حركت قطار تحمل شرايط را آسانتر كرد. بالاخره با هر وسيلهاي بود خود را خنك كرديم تا قطار حركت كرد؛ ولي از كولر و خنكاي آن خبري نشد. گرماي هوا در اتاقك بسته به شدت آزاردهنده بود. مسافراني كه احتمالا از كشور عراق آمده بودند و با زبان عربي صحبت ميكردند از شدت گرما به ستوه آمده بوده و دائما شكايت ميكردند. حال 3 يا 4نفر از آنان به شدت وخيم شد. سروصدا و شكايت مسافران تمام سالن 3 قطار را پر كرده بود. بالاخره اعتراضات قطار را متوقف كرد. بياباني برهوت و خشك چارهاي نبود حداقل از اتاقكهاي بدبو و گرم قطار بهتر بود.
رئيس قطار ميگفت كه سيستم تهويه كولر قطار خراب است. چهار نفر از مسافران خارجي قطار به شدت گرمازده شده بودند مسافران دوباره سوار قطار شده و در يكي از روستاهاي نزديك دوباره توقف كرد. اكيپ اورژانس در محل حاضر بود؛ ولي بستگان مسافران خارجي رضايت ندادند در بيرون قطار مداوا شود. احتمالا نزديكي اراك بوديم ساعتها معطلي گرماي هوا و يك ساعت تاخير در ايستگاه مبدا تاب و توان و تحمل همه را گرفته بود. رئيس قطار براي مقابله با اين واكنشها برخي از شيشههاي سالن 3 را از جا كند، صحنه عجيبي بود. مواجهاي براي يك بيمبالاتي. تازه متوجه شدم گفتوگوي فرد فني در ايستگاه تهران با ميهمان كه ميگفت: ميخواهي قطار بخوابونم، چه مفهومي داشته است. او پيش از حركت قطار ميدانست كولرها كار نميكنند. اگر اين اهمال در هواپيما يعني بيتوجهي به نقص فني بروز كند قطعان جان مسافران با مشكلات بيشتري روبرو است. بروز نقص فني در سيستم تهويه كولر در فصل گرما همه ميتواند خطرناك و جان انسانهار ا تهديد كند به ويژه آنكه مسافر گردشگر خارجي باشند. سئوال اينجاست آيا با اين سطح خدمات و سرويسدهي ميخواهيم گردشگر جذب كنيم؟ جان انسانها، زمان و كار آنها براي ما اهميت دارد؟ آيا آمادگي و شايستگي ميزباني آنان را در يك مسافرت 14 تا 18 ساعته از تهران تا خرمشهر را داريم؟ با ديدن شيشههاي از جا درآمده قطار به يادت شعر سهراب افتادم كه: «چرخ گاري در حسرت واماندن اسب، اسب در حسرت واماندن مرد گاريچي، مرد گاريچي در حسرت مرگ!».