شوشان _ آرش قلعه گلاب :
حال که در سال 1420 شمسی به سر میبریم، جای بسی خوشحالی ست که سه معضل اساسی خوزستان، گردوغبار، سربالایی رفتن آب کارون و بیکاری روزافزون به اضافهی دویست واندی هزار معضل دیگری که ساکنانش از آن رنج میبرند، دیگر در هیچ سایت و روی هیچ کاغذی جا ندارد و به حافظهی جمعی ساکنان خوزستان پیوسته است.
به حتم شما نیز همچون همهی ساکنان خوزستان، یادتان هست که آن سالها، چگونه مطبوعات و رسانههای خوزستان از بام تا شام، دربارهی هجوم گردوخاک، سد گتوند، تونل بهشتآباد و بیکاری سرسام آور و لجام گسیخته صحبت میکردند و مطلب مینوشتند.
اما گردوغبار سالهاست که دیگر هی نمیآید و برود؛ همان اول سال که آمد تشکش را پهن کرد وسط نادری، تا آخر سال کسی جرأت ندارد از جایش تکانش دهد. بیکاری در خوزستان چند سالی میشود که دیگر افسارش گسیخته نیست، اصلن لجامش گم وگور شده است و مدام به جای دادوبیداد، روبهروی استانداری مینشیند و زُل میزند به دفتر کار استاندار.
کارون دیگر رودخانه نیست؛ نهریست خوش بو به رنگ لجنی سیر که میتوانید در یک بعدازظهر کاملا شکلاتی؛ زیر پل کابلی اهواز با آن عکس یادگاری بگیرید.
با گذشت این همه سال و آمدن یکسرهی گردوغبار و بیداد مدام بیکاری و برکه شدن ابدی کارون؛ دیگر هیچ مطبوعه و رسانهیی در استان خوزستان علاقهیی به بیان این سه معضل و دویست واندی هزار مشکل دیگر ندارد و خوزیان، هرصبح که از خواب بیدار میشوند، حافظه شان این معضلات را خودکار آپدیت یا همان بروزرسانی میکند و اگر در این میان مطبوعهیی تازه کار و سایت تازه تأسیسی بخواهد دربارهی این مثلث برمودا جولان خبری دهد، خود به خود و خیلی تند و سریع، رتبهی آلکسایش به زیر ده میرسد و از منظر و نظر اهالی خوز دیلیت میشود و به قول بچههای محل قبر خودش را کنده است.
همین چند روز پیش، سایت تازه تأسیسی که سرمقالهاش را به معضل گردوخاک در اهواز اختصاص داده بود؛ مخاطبانش حسابی از خجالتش درآمدند و کلی پیام برایش فرستادند که مگر ما خودمان نمیتوانیم ساختار ذهنمان را بروز کنیم، نکند ما را گاگول فرض کردهاید.
همان روز مدیر مسئول آن سایت مجبور شد ضمن عذرخواهی از مردم شریف خوزستان اشاره کند که این مقاله صرفن یک مقالهی نوستالژیک بوده و متعلق به یکی از نویسندگانی ست که در سال نودوهفت شمسی نوشته شده است.
در خصوص معضلاتی که حال دیگر به حافظهی جمعی مردم خوزستان پیوسته و برای همیشه به خانهی خالهاش اسباب کشی کرده باید گفت؛ کمکم این حافظهی جمعی نیز در همان خانهی خالهاش دچار زوال شده و آلزایمر گرفته است و هیچ بعید نیست تا یکی دو سال دیگر، اگر از یکی از اهالی خوزستان بپرسید که نظرت دربارهی این سه معضل چیست، صاف توی چشم تان نگاه کند و به شما بگوید، کدام بیکاری را میگویید؟ همانی که اسمش کار بود؟ به این آسمان شکلاتی میگویی غبارآلود؟ مگر خوزستان هم رودخانه داشت؟