امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
چهارشنبه، 28 مرداد ماه سال 1332 خورشیدی برابر با 19 اوت 1953 میلادی، با بامدادی روشن و دلپذیر آغاز شد، اما غروبی تیره و سنگین را در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایرانیان رقم زد! تلاش های سه ساله برای ملی کردن صنعت نفت در ایران با فشار تحریم خارجی و کارشکنی دربار و اشتباهات دولتمردان نافرجام ماند و با کودتایی نظامی این تلاش آزادیخواهانه در نطفه خفه شد.
اسناد و مدارک منتشر شده طی سال های اخیر بر تاثیر قدرت های خارجی در سرنگونی دولت دکتر مصدق تاکید دارد و محلی برای تردید در "کودتا" بودن آن واقعه باقی نمی گذارد، اما گویی برخی بر "کودتا" بودن بیست و هشتم مرداد از آن روی تاکید و اصرار داشته و دارند تا اشتباهات، تصمیمات نادرست و عوامل داخلی تاثیر گذار در سرنگونی دولت ملی کننده صنعت نفت، کمتر دیده شود!
کتاب ها، مقالات، سخنرانی ها و میزگردهای متعدد در این راستا تاکنون منتشر و برگزار گردیده و در بین این همه، کتاب ها و آثاری وجود دارند که به واسطه نزدیکی زمانی و مکانی به واقعه، از ارزش بیشتری برخودارند. کتاب؛ "چند و چون فروریزی دولت دکتر مصدق و بررسی کنش حزب توده ایران" به قلم دکتر ماشاءاله ورقا، استاد پیشین اقتصاد دانشگاه پراگ و رئیس دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور در سال 1332 از جمله منابع قابل تامل برای بررسی نقادانه و به دور از شعارزدگی در خصوص واقعه 28مرداد است. اثری که البته مانند هر تالیف دیگر، نقدهایی نیز بدان وارد است.
شعبان جعفري (بي مخ) و جمعي از اوباش در مقابل خانه دكتر مصدق در روز 28 مرداد 1332
دکتر ماشاءالله ورقا، استاد بازنشسته دانشگاه علوم اقتصادی پراگ، از افسران تن به مهاجرت داده ای است که مرداد ۱۳۳۲ و نیز مدتی پس از آن در سمت ریاست دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور، پیوند نزدیک و همه روزه ای با گردانندگان ارشد اداره اطلاعات شهربانی و نیز مقام های عالیرتبه دولتی و درباری رژیم پهلوی داشت. نوشته او "بیان رویدادهایی است که نویسنده خود شاهد زنده آن بوده و گواه راستی و درستی آنها می باشد." (پیشگفتار کتاب)
کتاب"چند و چون فروریزی …"، زمستان 1396 توسط "نشر اشاره" به بازار کتاب عرضه شده، اما پیش از این نیز چند بار در داخل و خارج از کشور توسط ناشران مختلف به علاقمندان ارائه شده بود. کتاب در دهه هفتاد خورشیدی تالیف شده و بار اول در ایران، متن کوتاه شده آن در سال ۱۳۸۴ با عنوان "ناگفته هایی پیرامون فروریزی حکومت مصدق و نقش حزب توده ایران"به وسیله انتشارات "بازتاب نگار" منتشر شد. متنی به شدت سانسور شده که به نظر مولف، یادآور "شیر بی یال و دم" بود، اما با این حال خوانندگان و پژوهندگان پرشماری یافت و در همان سال، به چاپ دوم رسید. پس از آن انتشارات "روزبه" در سال 2013 در آلمان متن فارسی کتاب را منتشر نمود که نسخه کاملتر و واقعی تری از یادداشت های دکتر ورقا بود. مقایسه متن منتشر شده توسط نشر اشاره با متنی که انتشارات روزبه در آلمان منتشر نموده (و نسخه ای از آن در اختیار راقم این سطور است و پیشتر در کتاب"روایت نفت"بدان استناد شده)، نشان می دهد جز چند مورد حذفیات در حد"کلمه"، این متن با نسخه منتشر شده در سال 2013 قابل انطباق و اعتماد است.
علاوه بر سمت نظامی و انتظامی دکتر ورقا، عضویت وی در سازمان افسری حزب توده نیز بسیار حائز اهمیت است. او به سبب داشتن سمت بسیار حساس در شهربانی، مستقیما با خسرو روزبه مسئول سازمان نظامی حزب توده در ارتباط بوده و این گرایش سیاسی ضد رژیم در کنار پستی که در اداره اطلاعات شهربانی وقت داشته، او را در مقام مولفی قرار داده است که در پاسخ دادن به یکی از مبهم ترین فراز های تاریخ ایرن، یعنی کودتای 28مرداد می تواند راهگشا و مفید باشد.
دکتر ورقا در نگارش و تدوین کتاب خود، علاوه بر مشاهدات خود از منابع گوناگون دیگری نیز استفاده نموده است، از جمله از "خاطرات و تألمات مصدق" به قلم زنده یاد دکتر مصدق که به باور دکتر ورقا "با صلاحیت ترین شخص برای بیان حقایق بوده". مولف همچنین کوشش کرده است که به هنگام نگارش کتاب، زمان و مکان و شرایط و اوضاع و احوال اجتماع دوران مورد بررسی از نظر دور نماند و رویدادها در متن همان زمان و با توجه به روحیه حاکم بر جامعه مورد توجه قرار گیرد. در عین حال روایت وی از حوادث روز واقعه با بسیاری باورها در مورد سرنگونی دکتر مصدق تفاوت دارد. به همين دلیل است که دکتر ورقا در پیشگفتار می نویسد: "انسان،برده باورها و دانسته هایی است که آنها را حقیقت می پندارد. طبعا مطالب نوشته با اندیشه و عقاید سیاسی اجتماعی بخشی از خوانندگان تفاوت خواهد داشت. روشن است که ثمره نیک برخورد اصولی عقاید و اندیشه های گوناگون و آگاهی از نظریه دیگران این خواهد بود که به امر ارزیابی همه جانبه و قضاوت واقع گرایانه یاری خواهد رسانید." (ص 10 کتاب)
نکته مهم دیگر این است که نویسنده در سال هایی به نگارش خاطرات خود از آن ایام شوم پرداخته که دیگر تعلق باور چندانی به حزب توده و گرایشات سیاسی پیشین نیز ندارد و از همین روی تاکید می کند که: "نویسنده از آغاز تا پایان نگارش، هدفی جز بیان آنچه را که حقیقت می پندارد نداشته و به خاطر رضایت افراد یا خشنودی دستجات و احزاب به کار نوشتن نپرداخته است." (همان)
وی در عین پذیرش تاثیر اقدامات دولت های خارجی در واقعه 28 مرداد می نویسد: "عامل شکست دولت مصدق تنها دخالت خارجی و توطئه مخالفان حکومت ملی نبود. بلکه سیاست ناپیگیر و روش های نا استوار خود دولت در روزهای آخر دوران حکومت در فروریزی آن سهم بزرگی داشته است. بدین روی بر این نوشته نام فروریزی حکومت مصدق گذاشته شده است." (ص 12 کتاب)
البته نگاه مولف به نقش قدرت های خارجی نیز نگاهی واقع بینانه و مستند است زیرا همچنان که می دانیم در آن مقطع زمانی و متاثر از ایام جنگ سرد، یکی از دستاویز های آمریکا برای دخالت در سیاست داخلی ایران، خطر نفوذ کمونیسم در جهان بود. مادامی که دموکرات ها به رهبری "ترومن" در آمریکا قدرت را در دست داشتند، سیاست خارجی آمریکا کمک به نهضت های ملی کشورهای مختلف برای جلوگیری از سیطره کمونیسم بود و مصدق علاوه بر باور و اعتقاد استقلال طلبانه و ملی، با هوشمندی از این فرصت بهره برد و نفت را ملی کرد.
اما وقتی در انتخابات بعدی جمهوری خواهان به رهبری "آیزنهاور" قدرت را احراز کردند، زیر فشارهای مداوم دولت انگلیس به ریاست "چرچیل"، آمریکایی ها راه دیگری را برای مبارزه با کمونیسم در ایران اتخاذ کردند و آن برداشتن محمد مصدق به بهانه قدرت گیری هواداران کمونیسم و حزب توده در روزگار دولت او بود!
ورقا توضیح می دهد که اداره اطلاعات (کارآگاهی) روزانه بولتن یا گزارشی کوتاه در دو تا سه صفحه، از مهم ترین اخبار و رویدادهای سیاسی و امنیتی کشور تهیه می کرد که نسخه های آن به دربار، نخست وزیری، وزارت کشور، ستاد ارتش و طبعا برای رئیس شهربانی فرستاده می شد. این خبرنامه سری با پیک مخصوص بین ساعت 10 و حداکثر 11 صبح به دریافت کنندگان می رسید و لذا در وصول قطعی آن هیچ گونه تردیدی وجود نداشت. البته در آخرین ماه های حکومت مصدق نسخه دربار فرستاده نمی شد. صبح روز 27 مرداد به اتاق سروان ضرابی رفتم. وی مسئول خبرنامه سیاسی روزانه بود. بدون ذکر جریان و چگونگی کسب اطلاع، خبر امکان تکرار کودتا را به او گفتم. حرف من برای او حجت بود. زیرا پاسخ داد: خبر را خودت تنظیم کن و بده تا در گزارش امروز بگذاریم. (ص،158)
ورقا می نویسد: هرچند از آن زمان حدود 50 سال می گذرد، اما به علت اهمیت موضوع و از آن جهت که از آن زمان تا به حال متن خبر بارها در ذهن نویسنده تکرار شده، لذا به خوبی به یاد دارد که متن آن بدین قرار بود: طبق خبر موثق به دست آمده از منابع آمریکایی، طرح کودتای جدیدی تهیه شده و به زودی به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد. (ص160)
چنان که دیده می شود، ورقا به اطلاعاتی دسترسی داشته که کمتر محقق و پژوهشگری از وجود آن ها مطلع است. او حتی اذعان می کند که برخی از این اسناد می تواند در بایگانی شهربانی موجود باشد. نمونه دیگری از این اطلاعات دست اول، اشاره به نقش تیمسار دفتری در روز کودتا است. "دفتری" که با مصدق نسبت خویشاوندی داشت، توان واحدهای نظامی دولت را در اختیار کودتاچیان گذاشت!
ورقا نقل می کند که روز 28 مرداد سرتیپ دفتری بالای تانکی که از قبل در محوطه شهربانی مستقر بود رفت و اعلام کرد که او ریاست شهربانی را به عهده دارد. سرتیپ دفتری به نحوه دوگانه و غیر مشخصی اظهار امیدواری کرد که وضع روشن و کارها درست خواهد شد. در این زمان پنجره یکی از اتاق هایی که در اختیار فرمانداری نظامی بود باز شد و سروان فضل الله مقدم که از ارتش به شهربانی منتقل شده بود و رشوه بگیر قهار و بند و بست چی ماهری بود و علنا خود را وابسته به سرلشکر ارفع معرفی می کرد که شهرت وابستگی به جناح انگلیسی در ارتش را داشت، تا نیمه بدن خود را از پنجره بیرون کشید و با صدای رسا خطاب به سرتیپ دفتری گفت: تیمسار اول بفرمایید شما رئیس شهربانی مصدق هستید یا سرلشکر زاهدی؟ دفتری مانند این که چیزی نشنیده باشد هیچ گونه پاسخی به این پرسش که مقدم باز آن را تکرار کرد نداد... (صص 27و۲۸)
وی همچنین دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دولت مصدق را شخصیتی بی سیاست، محافظه کار و نرمش پذیر برشمرده که کارنابلدی اش در کسوت وزیر کشور در موضوعات مختلف ایام کودتا از جمله اشغال رادیو توسط کودتاچیان بسیار به دولت ملی ضربه زد.
یکی دیگر از نقاط قابل تامل کتاب دکتر ورقا ریشه یابی شکل گیری کودتای 28 مرداد از قیام 30 تیر سال 1331 است! وی در ین زمینه می نویسد: "رستاخیز سی تیر کوره تجربه دیگری برای ارزیابی نیروی ملت و پشتیبان قابل اعتمادی برای مصدق در راه پیروزی نهایی مبارزه بر سر نفت بود، اما مخالفان حکومت اندیشه براندازی آن را به رغم شکست و عقب نشینی از سر بیرون نکردند و منتظر شرایط مناسب تری برای هجوم دوباره نشستند. پس از رستاخیز سی تیر، سرلشگر زاهدی، سرلشگر حجازی و سرتیپ ارفع با همکاری تعدادی از امرا و افسران شاغل و بازنشسته و همراهی برادران رشیدیان که با سازمان اطلاعات انگلستان ارتباط داشتند یک کمیته سری بنام "کمیته نجات وطن" تشکیل دادند که پنهانی برای براندازی دولت تلاش گسترده ای داشت. این کمیته بعدها شبکه خود را وسعت بیشتری داد و با تعدادی از سناتورها و نمایندگان مجلس از جمله مظفر بقایی که از مصدق روبرگردانیده بود و روزنامه نگارانی چون میراشرافی و عمیدی نوری و غیره همکاری نزدیک و مخفیانه داشت." (ص 143و 144)
اطلاع قبلی دکتر مصدق از وقوع کودتا نیز از دیگر نکاتی است که در خاطرات دکتر ورقا از آن رمزگشایی می شود. زنده یاد دکتر مصدق خود در "خاطرات و تالمات" اشاره می کند که شنبه 24 مرداد بین ساعت 6و 7 شخص ناشناسی وی را تلفنی از وقوع کودتا مطلع نموده بود! دکتر ورقا در کتاب خود اشاره می کند که این شخص ناشناس، دکتر نورالدین کیانوری، عضو هیئت اجرائیه کمیته مرکزی حزب توده بود. وی به نقل از خاطرات کیانوری می نویسد: "روز بیست و سوم بعدازظهر باز هم سرهنگ مبشری به منزل من آمد (منزل کیانوری) و خبر آورد که برای شب قرار قطعی حمله لشگر گارد گذاشته شده و ضمنا اسامی برخی از افسران بالا رتبه ای را که گردانندگان کودتا بودند با خود آورد... من از اندرونی با دکتر مصدق ارتباط گرفتم و به او گفتم آقای دکتر توطئه کودتا قطعی است. نام کودتاچیان چنین است. سرتیپ دفتری که شما به او اعتماد دارید با آنان ارتباط دارد... مصدق در پاسخ سپاس گذاری کرد ولی گفت که نگرانی شما بیش از اندازه است. آنها کاری از پیش نخواهند برد. من به سرتیپ دفتری اعتماد کامل دارم. او به من خیانت نخواهد کرد." (ص 167)
هرچند مهار موج اول کودتا در 25 مرداد نشان می دهد که دکتر مصدق هشدار کیانوری را جدی گرفته، اما در یک فاصله سه روزه بی توجهی و کم کاری دولت باعث گردید کودتاچیان با توسل به نیروهای چماق دار به ریاست شعبان جعفری و فواحش شهرنو، موجی جعلی از مخالفت عمومی با دولت دکتر مصدق را ایجاد نمایند. موجی که بدون شک تند روی های برخی روزنامه های نزدیک به دولت در حمله به ارکان سلطنت، به امید استقرار نظام جمهوری و پایین کشیدن مجسمه های رضاشاه از میادین، در ایجاد تردید برای عامه مردم تاثیر فراوان داشت و دکتر ورقا در چند جای کتاب خود به این اشتباهات دولت اشاره می نماید.
"قیام ملی" نامیدن رویداد 28 مرداد از جانب طرفداران دربار و ساختار سلطنت از سال 32 تا 1357 (و حتی تا امروز از سوی اپوزسیون سلطنت طلب) تاییدی است بر درستی نقد دکتر ورقا به این رویکرد. شاهد این موضوع اینکه پس از رویداد شوم 28 مرداد و طی سال های پس از آن، بسیاری از افراد، شخصیت ها و شرکت ها و موسسات در مراسم سالیانه به این مناسبت شرکت و پیام های تبریک و شادباش در مطبوعات مختلف آگهی نموده و در عین حال با نظام سلطنت تجدید بیعت می کردند.
این امر تا آخرین روزهای سلطنت پهلوی نیز ادامه داشت. روزنامه اطلاعات در تاریخ 21 مرداد 1357 صفحه 10، در مطلبی به همین مناسبت به قلم جمشید آموزگار آورده است: "28 مرداد تنها یک قیام ملی نبود بلکه روز تجلی پیوند ناگسستنی و ایمان راسخ ملت ایران به نظام شاهنشاهی خویش بوده است... قیامی که در 28 مرداد روی داد قیام تمامی قشرهای وسیع جامعه ایران بود. قیامی که از اعماق دل و ژرفای جان ما با انگیزه پاسداری از نظام شاهنشاهی و بسائقه آگاهی ملی مایه و الهام می گرفت. آگاهی و ایمانی که در طول قرن های متمادی در مردم ما به گاه بروز خطر به خودی خود تجلی یافته و همه را به صورت یکپارچه و مصمم بسیج کرده است."
در صفحه 17 همان شماره از روزنامه اطلاعات نیز خاطره ای از اردشیر زاهدی با عنوان "روزی که پدرم نخست وزیر ایران شد" منتشر گردیده که بخش هایی از آن خواندنی است: "...در خیابان ناصرخسرو به جمعیتی برخوردیم در حدود سیصد چهارصد نفر که نشان می داد از کسبه و اصناف بازار و طبقه غیر کارمند دولت هستند. یکی دو نفر از سخنرانان ورزیده در میان آنها بود که با حرارت فوق العاده ای نظق می کردند و مردم را علیه اقدامات ضد ملی تهییج می کردند." دکتر ورقا در کتاب خود به خیل افرادی همچون کارگران روزمزد میدان حسن آباد اشاره می کند که روز 28 مرداد چندین برابر دستمزد یک روز خود را گرفته بودند تا در خیابان به نفع شاه شعار بدهند!
نویسنده همچنین در بخش هایی از کتاب با عناوین "نیرو و توان حزب"، "سازمان نظامی حزب توده"، "خصلت و رسالت سازمان افسران" و ... به کنش حزب توده در قبال سرنگونی دولت دکتر مصدق نیز پرداخته که خواندنی و قابل تامل هستند.
کتاب "چند و چون فروریزی دولت دکتر مصدق و ... "در قطع رقعی و 449 صفحه منتشر گردیده و خواندن آن از زبان یک شاهد عینی، مصداق همان رباعی از فخرالدین اسعد گرگانی است که در مطلع کتاب آمده؛
؛؛مرا آن گوی کان را دیده باشی
نه آن کز دیگری بشنیده باشی
خبر هرگز نه مانند عیانست
یقینِ دل نه همتای گمانست؛