شوشان - اسماعیل طرفی:
خبر ممنوع الکاری مهدی یراحی و سپس تکذیب آن دقیقا همان مسیری را رفت که در تابستان گذشته دیگر خواننده محبوب خوزستانی رفته بود.
یراحی و چاووشی هر دو جرم مشترک داشتند؛ حمایت از مردم خوزستان و به تصویر کشیدن و فریاد زدن محرومیت های استانی فقیر اما ثروتمند...
چاووشی در آهنگ خوزستان با بهرهگیری از نمادهای جنگ مثل شعر "ممد نبودی" و نارنجک و بمباران از قاضی، آبادی و آزادی را طلب کرد و از رنگینی دست شب گفت، محسن از رد باران و آب و نفت گفت، محسن از بی پولی و فقر و زالوهایی که در جیب مردم میلولن گفت و سنگینی جرم شب؛ جانآرا را صدا زد و از اشک مردمی گفت که بی یار و مظلوم و تنهایند!
مهدی در پاره سنگ که گویا تکهی گمشدهی پازل فریاد محرومیت خوزستان بود باز هم آباد نشدن پس از جنگ را فریاد زد و از نمادهای جنگ و شهدا بهره گرفت و به قبیله ای که آب و نان ندارند رسید؛ مهدی در ویدئوی خود مردم بشکه به دستی را به تصویر کشید که هنوز تقاص جنگ را میدهند و گویی همه زندگان شهیدند. مهدی خود را آخرین شهید قبیله ای دانست که نمیدانند کجای کارند و زندگی ندارند!
بی شک هنر و فریاد فرزندان خوزستان به هزاران قلم ارزید که اینگونه همه توجهات را به خود جلب کرد، فریادی که صدای همه مردمی بود که گویا سالهاست صدای آنان از زیر غبار و محرومیت شنیده نشده، مردمی که در بیهوایی، هوا داشتند و بیهوادار ماندند.
جالب و آموزنده بود؛ واکنشهای مردم به تلاش برای حذف فرزندان خوزستان، نشانی از نصیحتهای چوب کبریتی پدربزرگانه داشت که اتحاد را میآموخت...