شوشان - لفته منصوری :
حضرت آیتالله موسوی جزایری در اواخر سال 1377 جهت تشکر از مردم به خاطر حضور گسترده و رأی به ایشان در سومین انتخابات مجلس خبرگان رهبری به ملاثانی دعوتشده بودند. من هم به دلایلی از حاجآقا گله داشتم و نمیخواستم در این مراسم شرکت کنم. عصر همان روز مراسم شعرخوانی عربی در مسجد امام حسین علیهالسلام زرگان برپاشده بود که حاج آقا نیز در آن مراسم حضور یافتند و پسازآن راهی ملاثانی شدند. ایشان مرا در مسجد دیدند و من هم به خاطر اینکه در محذور اخلاقی قرار نگیرم که محافظان به من زنگ بزنند و مرا به آن مراسم بکشانند! موبایلم را خاموش کردم و پشت سر آنها، اما بافاصله بهطرف ملاثانی راه افتادم. ببینید قهر و نازم با چه کسی و تا کجاست؟! نزدیک ورودی ملاثانی دیدم که خودِ حاجآقا با تکیهبر عصای خویش از ماشین پیاده شده و مرا در آغوش گرفت و خوشوبشی و بوسهای که هنوز گرمایش را احساس میکنم؛ و گفت میخواهم به منزل شما بیاییم. باافتخار در خدمت ایشان به منزلِ پدری رفتیم و نیم ساعتی نشستند و چاقسلامتی با مرحوم پدر و خانواده و چای و قهوهای و بعد مرا با خود به آن مراسم که نمیخواستم بروم، بردند! این خاطره در 33 سالگی عمرم بوده است؛ اما هدف من از بیان این خاطره «تفاخر» به هم دمی، همنشینی و همنفسی با آیتالله موسوی جزایری نیست!
به قول عطار:
از تفاخر همچو گردون فارغیم/ وز تغیر همچو دریا ایمنیم
چون گذر کردیم از بالا و پست/ هم زپستی هم ز بالا ایمنیم
اما نکتهی مهم در این روایت «فضیلت تواضع» آیتالله و پیشدستی در کدورتزدایی و آشتی نسبت به من لا قبا که نه در آن سالها و نه در این سالها سری تو سرها داشتم!
من در این یادداشت نه قصد دفاع از سفر تبلیغی یا درمانی ایشان به انگلستان دارم که چرا معتقدم؛ ایکاش همهی تصمیم گیران این مملکت از دهدار یک روستا تا مقامهای بالاتر و از منبریها و روحانیون و ائمه جمعه و مراجع تقلید و روزنامهنگاران و معلمان؛ میتوانستند یا میشد با جهان مدرن رویارویی مستقیم، شخصی، یادگیرنده و منتقدانه داشته باشند. ما از رویارویی اینچنین با غرب هراس داریم. راستش حتی نمیدانیم چطور این جملات قلمبهسلمبه سید جمالالدین اسدآبادی که گفت: «رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم، برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم.» را قورت داده یا هضم کنیم!
گرچه سید این جملات را در سیاهترین زمان از حیث ضعف و عقبماندگی جهان اسلام و استیلای وحشیانهی استعمار بر بلاد مسلمین گفت و آنها را باید در همان بستر تاریخی و گفتمان حاکم بر آن دوره تجزیهوتحلیل کرد؛ و صدالبته هشدارها و نهیبهای او و دیگر مصلحان بزرگ چون امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) موجب آغاز بیداری و خودباوری مسلمان در جهان معاصر و ایران اسلامی گردید؛ اما دوستان من؛ ما از رویارویی با مدرنیته نه گریزی و نه گزیری در پیش داریم.
اما نکتهی مهمی که در این یادداشت میخواهم عرضه بدارم. ضرورتی برای دههی پنجم انقلاب اسلامی است. برای این دوران بلوغ است. برای فردا است. اگر حضرت آیتالله موسوی جزایری به استناد دریافت شرعی خود از سمتِ «امامجمعه اهواز» کنارهگیری کرده است. اگر این شخصیت گرانقدر، ارزشمند و مبتکر بعد از دوران طولانی مبارزه و ایستادگی در عرصههای مختلف دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی؛ امروز از سمتِ «امامجمعه اهواز» استعفا داده است. جا دارد که روشنفکران، روزنامهنگاران، منتقدان و نویسندگان به این موضوع آنگونه که شأن آن اقتضا میکند، بپردازند.
جامعهی ایرانی و بهویژه جامعهی خوزستانی، جامعهی مطالبه گر و جنبشی شده است. جامعهی انقلابی و تحولخواه است. این درست در برابر جامعهی وظیفه مند و تکلیف مداری قرار میگیرد که پویشگر و پرسشگر نیست. خوزستان چه موفق و چه ناکام! چه پیشرفته و چه عقب نگهداشته شده! چه شاداب و چه غمناک! چه سیر و چه گرسنه! چه آرزومند و چه حسرتزده! چه سالم و چه رنجور! چه در متن و چه در حاشیه! محصول و مولودِ تصمیم سازان و تصمیم گیران آن بوده و هست؛ و حضرت آیتالله موسوی جزایری را نمیتوان از متن و بطنِ پیکرهی خوزستان جدا کرد!
آیتالله دوستداشتنی!
هیچکس جز شما نمیتواند سنت «نقد سازنده» حاکمیت را در استان خوزستان بنیان گذارد. شما که در سال 1377 قهر و ناز مرا خریدار شدید. شایسته آن است که این سنت را خود، و از خود برای مردم شریف خوزستان بنیان نهید. تا بتوانیم «محمدرضا شمسایی» را نقد کنیم! تا جرئت کنیم «غلامرضا شریعتی» را نقد کنیم! تا یاد بگیریم و بتوانیم «حق مردم» را بالاتر از حقوق «افراد» هر کسی که باشند، بنشانیم!
به قول ژاله اصفهانی: زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست، هر کس نغمهی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
من آیتالله موسوی جزایری را از صمیم قلب دوست دارم و میدانم او هم احساس متقابلی نسبت به من دارد و این را بارها در حضور من و در غیابم در برابر تمجید دوستانم و سعایت ساعیانم گفتهاند و آنچه به من جسارت نوشتن این یادداشت را داد یکی این فراز عجیبوغریب و جاویدان از امیر مؤمنان علی ابن ابیطالب علیهالسلام و دیگری تواضع و فروتنی آیتالله موسوی جزایری است:
وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ،... فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي[1]؛...
از پستترین حالات حاکمان، نزد مردم صالح، این است که به آنان، حبّ فخر و ستایش گمان رود و امورشان، به تکبر و خودبزرگبینی حمل شود. من، خوش ندارم خیال کنید که من، ثناگویی و ستایش شمارا دوست دارم و با سپاس الهی اینگونه نیستم و اگر هم بهحسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها کردم تا در دایره چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم ... پس با من، آنچنانکه با جباران سخن میگویید، گفتوگو مکنید و آنگونه که نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت میکنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خودبزرگبین باشم؛ یقیناً، کسی که شنیدن حق و یا عرضه عدالت، بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود. پس از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من، در خودم، اینگونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمیدانم، مگر خداوند، مرا کفایت کند.
همراهان عزیز: من یادداشتهای خود و نظرات مخاطبانم را در کانال تلگرامی «جستاری در زندگی روزمره» به نشانی زیر منتشر میکنم:
https://t.me/LaftehMansoori
پانویس:
- نهجالبلاغه، تحقیق صالح، صفحه 334، خطبه 216؛ ترجمه فیض الاسلام، صفحه 686، خطبه 207.[1]