شوشان ـ سید علی حمیده کیش :
بعد از ظهر مورخ ۷۲/۳/۲۳ اخبار قطعی رسید که چند نفر از عناصر ضدانقلاب به منزل یکی از اهالی روستای گولان در جنوب غربی شهر سردشت که مرد خانه هم حضور نداشت، وارد شده است .برادر صاحب خانه که با بسیج هم مرتبط بود، خود را به سپاه سردشت رسانده و در خواست کمک کرده است.
سپاه آن شهرستان مراتب را به تیپ گزارش می دهند، آقای عیسی زاده که پیش از ماموریت تیپ ، فرماندهی تیپ استقراری سردشت را بعهده داشت، حسب تدبیر فرمانده یگان به منظور استفاده از تجربه ایشان در تیپ مانده بود و در غیاب سردار دولت آبادی، تحت عنوان معاون تیپ انجام وظیفه می کرد، فورا بدون اطلاع بنده که بصورت شیفتی در جایگاه معاون عملیات بودم، همراه با گردان یا زهرا (س) به سوی منطقه حرکت می کنند.
بعد از محاصره روستا ، دستور می دهد که یکی از پیشمرگان کرد بنام حسین بایزدی به رغم مخالفت جناب سرهنگ فلاحی فرمانده گردان برای دستگیری آنها ؛ وارد خانه شود که به محض ورود، یکی از عناضر ضدانقلاب که پشت در ورودی پنهان شده بود، از پشت ایشان را به رگبار می کشد و به شهادت می رساند و با پرتاب نارنجک به حیاط منزل، منجر به زخمی شدن آقای فلاحی می شود.
در این موقع بود که از طریق مخابرات و حفاظت اطلاعات تیپ از چگونگی عملیات مطلع شدم که همه اصرار داشتند برای جلوگیری از روند مذکور و افزایش تلفات به منطقه بروم.
از دوستانی که در آنجا حضور داشتند، در خواست کردم که برای حضور بنده با جناب عیسی زاده هماهنگ نمایند.
این در حالی بود که به غروب نزدیک می شدیم و در این موقع هم تردد مشکل بود و هم ضدانقلاب می توانست از تاریکی شب استفاده نموده و با توجه به شناختی که از منطقه داشت از محاصره خارج و به ما ضربه وارد نماید و یا حداقل فرار کنند .
در این شرایط از طریق رادیو به من اعلام شد که به منطقه بروم، اولین کاری که بنظرم رسید که نسبت به تامین جاده اقدام کنیم تا تردد سردشت به گولان میسر و در صورت ادامه عملیات، پشتیبانی از ماموریت امکان پذیر گردد.
با بکارگیری گردان مرکزی به منظور تامین ایجاد تامین جاده سرشت به روستای گولان، به آن روستا محل مأموریت گردان بازهرا(س) رفتم . آن هم موقعی که برای چگونگی ورود مجدد به خانه و یا زدن خانه با آرپی جی بین آقای عیسی زاده و فرمانده زخمی گردان و سایر فرماندهان، بحث و اختلاف نظر وجود داشت. هنگام ورود بنده همه دوستان از فرماندهان گردان گرفته و سایر مسئولین یگان که در آنجا بودند ، شروع به داد و شکایت و اعتراض به روند ورود به آن منزل را داشتند.
در این هنگام از اقای عیسی زاده درخواست کردم که اول اجازه دهند جناب فلاحی به بیمارستان منتقل گردد و سپس فرماندهی صحنه را به بنده تفویض نمایند.
وی اصرار داشت که هیچ کاری نکنیم و فقط محاصره روستا را تا فردا ادامه دهیم.
به ایشان گفتم محاصره روستا مانع فرار آنها نخواهد شد، اجازه دهید در صورتی که کسی از اهالی خانه در منزل نیست با پرتاب نارنجک از چند جهت به درون آن منزل، آنها را از پای در بیاوریم. چرا که تنها زن خانه هم در هنگام ورود شهید بایزدی و به رگبار کشیدن او از خانه خارج شده بود.
باز ایشان به عدم اجرای هر اقدامی تا صبح روز بعد، اصرار داشت و از افزایش تلفات می ترسید. در این هنگام ضدانقلاب از ارتفاعات بالای روستا به سمت ما تیراندازی کردند و مشخص شد که آنها از خانه و حلقه محاصره خارج شده اند ، اقدامی که به دلیل تاریکی شب پیش بینی می شد .
بعد از این واقعه؛ با خارج کردن جنازه از خانه ی محل درگیری و انتقال آن، آقای عیسی زاده و تعداد دیگر از عناصر ستادی یگان ، منطقه را در سایه تامین ایجاد شده تا سردشت ترک کردند.
به محض خروج آنها، بعد از دریافت گزارش از مکان و نحوه ی استقرار گردان در اطراف روستا و ایجاد اشراف و تکمیل اطلاعات از مناطق پیرامونی و اطمینان از عدم حضور مردم، مکان تیراندازی ضد انقلاب را زیر آتش مستقیم و غیرمستقیم قرار دادیم.
بعد از این اقدام، فرماندهان گروهانها را ملزم به کنترل و چک مجدد محل استقرار گروهان مربوطه و اطمینان از نحوه ی پدافندشان و امتناع از هر گونه جابجابی کردم.
بعد از اذان صبح و ادای فریضه، و آغاز روشنایی همراه با فرماندهان گروهان ها از منطقه استقرار آنها و محل تیراندازی ضدانقلاب بازدید کردم.
سپس معتمدین روستا را به منظور چگونگی ورود ضد انقلاب، تعداد و شناسایی آنها و عوامل شان در روستا و نحوه ی همکاری اهالی بویژه اهل منزلی که درآنجا وارد شده بودند؛ را احظار نمودم .
اطلاعات دریافتی موید ارتباط و همکاری نزدیک تنها خانم آن منزل در روستا با ضد انقلاب بود ، تعداد و هویت آنها نیز مشخص گردید. مراتب به تیپ و اعضای شورای تامین شهرستان که در محل فرمانداری تشکیل جلسه داده بودند، گزارش شد.
در این وضعیت تلاش داشتیم که با ارتباط صمیمی با تمام اهالی روستا و ایجاد جو روانی مهربانی که نیاز مردم بود ، اهم موانع و مشکلات عمده ی روستا ، نیز جمع بندی گردد تا با انعکاس آنها به فرماندار و سایر مراجع مرتبط، به ماموریت مردم یاری که در کنار ایجاد امنیت هم انجام می دادیم ، عمل کرده باشیم . کاری که تاثیر زیادی در روحیه و همکاری مردم با تیپ و سازمان های دولتی و نهادهای انقلابی داشت.
تلاش کردیم از طریق منابع و مخبرین منطقه از محل استقرار احتمالی تیم عملیاتی ضد انقلاب دسترسی پیدا کنیم،
یافته های ما که با سایر اطلاعات مراجع امنیتی و انتظامی نیز تطبیق داشت، موید فرار آنها به اقلیم کردستان عراق بود . روشی که متاسفانه معمول شده بود .
نزدیک ظهر بودیم که با دستور سردار شهید کاظمی، اتمام ماموریت اعلام گردید، ضمن اینکه آن خانم بهمراه برادر همسرش به اداره اطلاعات سردشت انتقال داده شد تا با تکمیل روند پرونده قضایی، تعیین و تکلیف گردد.
بعد از آن ماموریت، شهید بایزدی با حضور گسترده مردم در سردشت تشییع و در شهرک ربط زادگاهش به خاک سپرده شد. پدر شهید که از بزرگان منطقه ربط بود، معتقد بود و اطمینان می داد که خودش باید انتقام فرزندش را از ضدانقلاب بگیرد .
روحش شاد و یادش گرامی باد.