شوشان ـ محسن بیداروند :
ای کاش بجای اینکه در جاده طولانی زندگی بعلت ناتوانی در برابر بار مضاعف مشکلات هر روز طلب مرگ میکردیم و یا در پیچ خم زندگی خود را گم گور می کردیم. بدن انسان هم به مانند تمامی وسایل صوتی و یا الکترونیکی درجه و دکمه ای داشت ؛ که میشد با آن با فشار یک کلید به عقب یا جلو زودتر به صفحه آخر زندگی میرسیدیم. گاهی فکر میکنیم که برای رهایی از دردها؛ «مردن»راه حل و پایان تمامی مشکلات است. بعنوان یک شهروند از همدیگر راضی نیستیم و چون تاب تحمل و توان نابرابری های اجتماعی را نداریم به نشانه های مردن بیشتر فکر میکنیم. اکثریت بداخلاق و منفعت طلب و جمع گریز شده ایم. باور کنیم پول رفاه نیست.و امروز جامعه چقدر درگیر این پدیده زشت و بی ارزش شده است. تمامی حیثیت جامعه پول شده و برای بدست آوردن آن هزاران راه نرفته را حاضریم تجربه کنیم. به چه قیمتی؛ آیا روی ارزش های والای انسانی میتوان قیمت گذاشت .چه میدهیم و در ازای آن چه میگیریم. آقای دکتر تجربه نشان داده که فرصت طلبان و بندبازان پست های مدیریتی هرگز به جامعه خدمت نمیکنند. اصولا در جامعه چه اتفاقی رخ داده که حاضریم تمامی معیارهای اخلاقی و سنجش های انسانی را با پول بی ارزش مبادله کنیم؛ که در محیط کار در جامعه و در اجتماع همه چیز را پول میبینیم..این پول با ما چه میکند. تمامی تار پود و ارزش های انسانی خود را با آن گره زده ایم..انسانی که برای پول و جا و موقعیت زیر آب دیگران را میزند. در انتها محکوم به فناست. و از او بخوبی یاد نمی کنند. انسان فریبکار و ناسازگار علاوه بر اینکه همه از او فراریند مطمعن باشندکه بعد از مردن هم هیچکس از او یاد نخواهد کرد اسمش با جسمش خاک خواهد شدو روح او نه در بین زندگان و نه در بین مردگان جایی نخواهد داشت. انسان های کنونی آنقدر بی رمق؛ و بی تفاوت و بی جان شده اند. که نه میتوانند خود را تغییر دهند؛ و نه میتوانند خشم فرو خورده خود را نمایان کنند. به همین دلیل است که میبینیم.. تشییع جنازه ها آنقدر شلوغ و پر جمعیت هستند. و جامعه پیش از آنکه بتواند راه تغییری را جستجو کند. میل و تمایل خود را در مرگ و شرکت در مراسمات عزا میبیند .چرا مراسمات عزا اینقدر شلوغ و با ازدحام برگزار میشوند.خیل عظیمی از جمعیت پشت تابوت راه میرود؛ اما دل و قلبشان فرسنگها از همدیگر دور است. جامعه بریده از هم؛ با هم قهر میکندجامعه که در گفتگوی با هم ناتوان و دچار یک خشم شدید شده است. بی جهت بهم غیظ میکند و این خشم جامعه را ناامن می کند.در یک مراسم بصورت قومی و فامیلی شرکت میکنند اما دریغ از یک کلام گفتگو باهم؛ انگار سالیان سال این قوم همدیگر را نمیشناسند. چون گفتگو ها سال هاست که در بین آنها مرده است. آنچنان سکوت سنگین و خستگی های روزمره در ریشه و جان مردم فرو رفته که نسبت به همدیگر غریبه و بی تفاوت و دچار یک خستگی ذهنی و اجتماعی آشکار گردیده اند. و این سکوت و خستگی تدریجی همه را بیمار و افسرده و بی اعتماد و بی حرکت کرده؛ که هر کس بفکر خودش است و تنها می خواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. و خطر ناکترین وضع زمانیست که جامعه از شکل طبیعی خود خارج شده و این یکی از نشانه های بارز یک جامعه ایست که که رو به انفجار است. «آقای دکتر تب جامعه بالاست و نیاز فوری به درمان دارد. ما در قدیم به لحاظ چارت اجتماعی دو طبقه داشتیم. طبقه دارا و طبقه متوسط..اما امروز جامعه از چارت ساختاری خود خارج شده و بخش گسترده ای از آن دچار بحران بی هویتی گردیده و شکل یک طبقه بد قواره به خود گرفته است. یعنی طبقه متوسط. و طبقه نادارا و طبقه فقیر و پایین دست جامعه یکی شده که در مجموع طبقه بدقواره جامعه بعنوان یک طبقه جدید را تشکیل داده اند.. باید آسیب های اجتماعی را شناسایی و لیست خشن ترین صورت های بی عدالتی را در جامعه شناخت. جامعه از زباله گردی؛ کارتن خوابی؛ کودکان کار بر سر چهار راه ها؛ کودکان طلاق؛ زنان بی سرپرست.. معتادان ناهنجار؛ دزدی؛ فقر؛ و شکاف اجتماعی رنج میبرد. جامعه دیگر قابل تفکیک و تحلیل نیست. یک کلاف پیچیده و سر در گم و یک تونل هزار توی تاریک که بسختی قابل شناسایی است. و متاسفانه این طبقه هر روز وسیع تر از دیروز و مهمتر اینکه خاصیت اجتماعی خود را از دست داده؛ و هرکس دستش آشکار و پنهان در جیب دیگریست و هر روز عریان تر و خشن تر خود را نشان می دهد. و این طبقه به مانند یک جسد هزار درد که دیگر درمانی برای خود نمیبیند نه به آینده امیدوار است و نه به حال و چون به لحاظ بیماری و ویرانی ناعلاج و پیچیده دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد. تجربه نشان داده که اگر این طبقه بدقواره که از مجموع دیگر طبقات در هم تنیده شده به حالت انفجار برسد.
هم به خود آسیب میرساند و هم به جامعه و این فرسودگی و خودکشی یکی از نشانه های بارز یک جامعه رو به انفجار است.. که باید خیلی اورژانسی و سریع و قبل از اینکه این طبقه وسیع و این جسد رو موت به انفجار برسد.. باید درمان گردد..دولت آقای پزشکیان باید با مردم بیشتر ارتباط بگیرد به درد دل طبقات محروم گوش فرا دهد.کمر مردم زیر بار گرانی و تورم شکسته و خبری از مسولان دولتی نیست آقای دکتر هر وزرات خانه باید چندین پنجره به سوی مردم بگشاید و پای درد دل آنها بنشیند و بنظر میرسد.. که دولت آقای پزشکیان بصورت گفتگو و میانجی میتواند این سرمایه بزرگ اجتماعی را با خود همراه کند.و در این مسیر باید کوشش کند.. با سپاس.. اهواز.. بهداروند مرداسی..