شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۵۶۷۳
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۰
شوشان - لفته منصوری :
امشب نمایش «کسب‌وکار عجیب خانواده تواچ» که بر اساس رمان مغازه‌ی خودکشی ژان تولی توسط ندا عزیزیه، دختر جوان اهوازی بازنویسی و کارگردانی شده است را مشتاقانه تماشا کردم.

کتاب مغازه خودکشی معروف‌ترین اثر ژان تولی نویسنده، طراح و کارگردان فرانسوی است که در سال 2007 منتشر و تاکنون به بیش از 20 زبان ترجمه‌شده است. من امشب چاپ پنجم این کتاب 114 صفحه‌ای که با ترجمه‌ی روان و بی لکنت احسان کرم ویسی و توسط نشر چشمه در تابستان امسال به زیور طبع آراسته‌شده را بعد از دیدن نمایش مطالعه کردم. برداشت گزینی و بازنویسی ندا عزیزیه به‌ویژه برای پایان‌بندی نمایش گرچه بارمان زاویه پیداکرده است؛ اما او با توجه به سلیقه‌ی مخاطب و نیاز جامعه خوزستانی دست به این تقطیع زده و ازاین‌جهت شایسته تشویق است.

«مغازه خودکشی یک کمدی سیاه است. داستان در زمان و مکان نامشخصی اتفاق می‌افتد زمانی که خودکشی عادی است. مردمِ افسرده و مالیخولیایی برای پایان دادن به عذاب زندگی‌شان به مغازه‌ی خودکشی می‌آیند و خانواده تواچ، صاحبانِ مغازه، تمام تلاششان را در خدمت‌گزاری به مشتریان خود صرف می‌کنند. برای هر طبع یک‌راه خلاصی وجود دارد؛ از طناب‌های دار و گلوله گرفته تا انواع سم و گیاهان کشنده و تیغ‌های آلوده به کزاز. میشیما و لوکرایس تواچ به‌جز آلن دو فرزند دیگر هم دارند: ونسان و مرلین که هر دو غمگین و محزون‌اند. آلن، کوچک‌ترین فرد خانواده، با نابود کردن سیاه بینی و حُزنِ خانواده‌اش چیزی به آن‌ها می‌آموزد که برایشان تازگی دارد: عشق به زندگی»[1]

در این فانتزی سیاه تکان‌دهنده حضور متراکم مرگ و تلاش برای ساختن امید به زندگی، نبردی سخت و نمادین و مملو از شوخی‌های ظریف و خنده‌های تلخ موج می‌زند. من بی‌اختیار به یاد رمان «من او را دوست داشتم» اثر خانم انا گاوالدا افتادم که نوشته بود: «زندگی حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی نادیده‌اش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهی‌اش از تو قوی‌تر است. از هر چیز دیگر قوی‌تر است. آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زاد ولد کردند. مردان وزنانی که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه‌هایشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به ‌پیش‌بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باورکردنی نیست اما همین‌گونه است. زندگی از هر چیز دیگر قوی‌تر است.»[2]

امشب تماشاگرانی که برای دیدن این نمایش در تالار شهید جمالپور اهواز حضور یافتند تا آخرین دقایق بااحساس آشنا و مأنوسی با این کار هم ذات پنداری کردند. گویی آدم‌ها را می‌شناسند! انگار تنفس در این فضا را تجربه کرده‌اند! چونان در خانواده، شهر و جامعه‌شان این حس را آزموده‌اند. ندا عزیزیه به‌خوبی توانسته است این رمان را از لازمانی و لامکانی خارج کند و مخاطب خود را صید نماید. این کارگردان اهوازی مهارت خاصی برای نشانه‌گیری سوژه‌های نمایشی خود دارد و البته وقت زیادی را صرف می‌کند و آنگاه‌که به‌خوبی سوژه نمایش و مخاطب آن هر دو در دسترسش قرار گرفتند، شلیک می کند. به نظر من سوژه یابی مهارتی جامعه‌شناختی است و مطالعه نظری و تجربی می‌خواهد که ندا عزیزیه از این موهبت برخوردار است.

ندا عزیزیه توانسته است از همه‌ی بازیگران خود در کادر نمایش خوب استفاده کند؛ اما بازی منطقی علی آشوردن در نقش میشیما و بازی پرنگار فاطمه سادات آقا میرزاده در نقش لوکرسیا و حضور پراحساس و جذاب فروغ کیماسی در نقش آلن به‌خوبی و شایستگی هر چه تمام‌تر بوده است.

ندا عزیزیه و بازیگرانش به‌مثابه رویش‌های نو و خلاق و مبتکر در تئاتر اهواز و استانمان جلوه گری می‌کنند؛ قدر و منزلت آن‌ها را بدانیم و بر تلاش‌هایشان در این کسوف هنری  نهیم.


همراهان عزیز: من یادداشت‌های خود و نظرات مخاطبانم را در کانال تلگرامی «جستاری در زندگی روزمره» به نشانی زیر منتشر می‌کنم:
https://t.me/LaftehMansoori

پانویس:
1- برگرفته از صفحه 5 تا 6 کتاب؛ مقدمه‌ی مترجم.
2- بخشی از رمان «من او را دوست داشتم» نوشته یخانم انا گاوالدا ترجمه الهام دارچینیان.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار