شوشان - فاضل خمیسی:
جادوگر قبیله وقتی دید نمی تواند ، با بیماری مهلکی که جان کودکان قبیله را میگیرد مقابله کند و موقعیتش بعنوان فردی که با آسمانها در ارتباط و از قبِل این منصب نسبت به سایر اعضاء قبیله زندگی راحتی دارد ، به خطر افتاده ، دست به ابداعی زد که بعد از حدود صدها سال ،آثارش هنوز در قبیله مذکور جاریست، ...او بعد از یک خلسه ی همراه با لرزش بدن و زمانی که حالش بهتر شد ، اعلام کرد ، شیطان در بدن یکی از اعضا قبیله حلول کرده ، و نشان این حلول نیز اینست که فردی که شیطان در او پنهان شده ، در ساعاتی از شبانه روز زبانش مثل شب سیاه رنگ میشود ، این اعلام باعث شد ، که زنان و مردان هر وقت همدیگر را میدیدند ، زبانشان را نشان هم میدادند ، که نشان دهند ، حامل شیطان نیستند ، این زبان در آوردن بعدها تبدیل به یک نوع احوالپرسی شد و بعنوان سلام در قبیله نهادینه شد که گویا هنوز هم در قبیله مذکور بعنوان یک نزاکت ادبی و یک فرهنگ رفتاری ادامه دارد ... یا در این کشور خودمان با حفر برخی قبور باستانی مشخص شده برخی مُردگان با ظروف و وسایل اولیه بصورت نشسته دفن میشدند ، و حتی گفته میشود به مرده ها قبل از دفن عطر میزدند ، نمیدانم ، اکنون کافور گذاشتن برای مرده ها شاید در راستای آن مراسم دیرین است ، هدف از روایت های مذکور فقط با یک اصل قابل همراهی است و آن اینست که فرهنگ ها جاری و سیالند ، و چون جاریند و تغییر پذیر قابل نقد و غیر مقدسند، شاید جامعه ای در دوره ای مهد شعر و شاعری و عرفان است ، و در دوره ای دیگر معماری آن علاقمندان را از اقصی نقاط کشور بکشاند ، اما کنون در آن سرزمین به شاعران میخندند و معماران آن همه کپی کنندگان سایرین هستند.
آنچه جوامع را به اوج و سقوط میکشاند همان فضای رفتاری است که بر آن تسلط می یابد ، که خلاصه وار فرهنگ نامیده میشود ، یعنی داشته های معنوی و مادی فعلی و گذشته یک اجتماع!
کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر ، خیانت، تنبلی ، دزدی حتی اگر ضد ارزش باشند ،اگر در جامعه ای رایج شود ، متاسفانه باید گفت این رفتارها تبدیل به یک فرهنگ شده اند هر چند ناخوشایند باشند، برای مبارزه با یک فرهنگ با ویژگی های منفی ، اول باید وجود آنرا پذیرفت و انکار نکرد ، سپس با همان ابزار فرهنگی با ویژگی های درمانی به مبارزه و حذف آن پرداخت، اینکه فروش کالایی را بیش از قیمت واقعی بفروش برسانیم ، یا اینکه اگر در دوران منصب و پُست داشتن به اندازه صد سال حقوق قانونی مزایا و امتیاز کسب نماییم و براساس این فروختن ها و گرفتن ها خویش را زیرک و زرنگ بدانیم ، نشان از نهادینه شدن این رفتار بعنوان بخشی از فرهنگ است.
مگر فرهنگ از آسمان ابلاغ و نازل میگردد که غیر قابل نقد و ایراد باشد .
. اینکه پدری متشرع که تدین و الزامش به دستورات دینی نزد مردم فامیل ومحله زبانزد است وقتی متوجه میشود پسرش به کلاس ساز میرود و بر ساز زدن اصرار دارد و به هیچوجه نمیتواند مانعش شود از او میخواهد نمازش را در ظاهر و سازش را در خفا بزند و ساز زدنش را انکار کند در واقع به او درس ریا میدهد .
نباید به فرهنگ جامعه ای بعنوان یک گنج نگریست که اگر اینچنین شد ، فرهنگ غیر قابل نقد و غیر قابل آسیب شناسی است ، و میشود همان مردمانی که تاکنون بدون عواقب و تمسخر بین المللی زبانشان را بعنوان سلام در میآورند .
پُز دادن به اساطیر ی که برای افسانه و داستانسرایی خلق شده اند باید در همان حد افسانه و سرگرمی بماند و اگر اینطور نشد، جوامعی که براساس اساطیر و تاریخ فخر فروشی میکنند ، مثل پهلوان پنبه هایی میشوند که سعی مسکن در خلسه های خود سیر کند و از عالم واقع دوری گزیند.
فرهنگ ساختنی است ، مثل اخلاق کار کردن، راستگویی، اراده ورزی و همنوع دوستی ، و اگر قائل به ساختن نباشیم ، مجبور خواهیم شد به خرابه هایی دلخوش شویم و از زمانی سخن بگوییم که ستونهای خوابیده بر زمین سقف داشتند و روزانه هزاران نفر زیر آن سقف های باشکوه در تردد بودند .
جامعه وقتی میتواند مدعی پایداری توسعه گردد، که حتی سیاستش در جهت روزآمدی فرهنگی باشد ، و الا اگر فرهنگ با تمام دستمایهایش در اختیار سیاست و قدرت قرار گیرد ، میشود سیاستی بدون چشم انداز و قدرت میشود ، قدرتی سردرگم که هر هر روز دچار یک چالش است. توجه به فرهنگ ، اهتمام به انسانیت است ، آنجا که احترام به عقاید، اختلاف دیدگاهها ، و همزیستی و رفاه مد نظر باشد ، و بمعنای واقعی باعث شود آدمی از زندگی خویش در کنار سایر همنوعان و حتی سایر مخلوقات خداوندی لذت ببرد.