شوشان - شهرام گراوندی/ارشد علوم ارتباطات و مدیرمسوول پیوند ایرانیان :
چرا یک موضوع ساده مانند چند متر جابجایی یک تابلوی شهری میان مردم دو شهر دزفول و اندیمشک در خوزستان تبدیل به یک بحران یک ماهه می شود؟! چرا یک بحران یک ماه به طول می انجامد و نمی شود آن را رفع و رجوع کرد ؟! چرا باید این مساله منجر به نزاعی شدید و صدمات جانی و مالی فراوان برای دو شهرستان بشود؟! آیا پدیده ای مانند لشکرکشی میان اهالی دو شهر قابل تصور است و در دنیای امروز وجاهت و جایگاهی دارد؟! دزفول و اندیمشک دو شهر که از دیرباز بستر مناسبات عاطفی و تاریخی و به ویژه در سال های جنگ تحمیلی ، مردم هر دو شهر میراث دار مقاومت ها و رشادت های بسیار بوده اند، چرا و به چه دلیل و در خلاء کدام پای افزارهای زیست متمدنانه و رعایت حقوق شهروندی و مراعات عواطف و حفظ یکپارچگی و وحدتی که قرن های متمادی است میان مردم این خطه برقرار است ، اکنون دچار چنین چالش تاسف باری می شوند؟!
سیاست مدرن چیست؟!
سیاست مدرن، فرایند بلوغ عقلانیت سیاسی، رشد خرد جمعی و توسعه ی مدیریت بروکراتیک است که در یک حوزه ی کاملن مشخص و دوسویه ی "دولت ـ ملت" به تکامل می رسد. رفتاری که در فرایند این امتزاج، صورت و شکل و ماهیت می پذیرد را شاید بتوان سیاست مدرن نامید.
عوامل و موانع فرهنگی، اجتماعی، ساختاری، زیست محیطی و اقتصادی فراوانی وجود دارد که فرصت تکوین دولت مدرن و در نهایت سیاست مدرن را در ایران و به ویژه در خوزستان که از بسیاری جهات ( منجمله: کشف نفت و آواردگاه مدرنیته و صنعت و فرهنگ نفت و فرهنگ مدرن _ گیریم واراداتی صرف ؛ که به مرور ، بخش اعظم آن وطنی شده و تغییر بافت داده _ و توسعه ی جهان بینی عمومی هر آن که در خوزستان زیست فردی داشته و نشو و نمو کرده ) پیشقراول توسعه و پیشرفت و پذیرش سیاست مدرن معرفی می نماید را با ناهمواری و ناشکفتگی دچار ساخته است.
قطع به یقین بازشناخت علت ها و بازتعریف فلسفه ی چالش ها می تواند تصویر روشنی از چاره جویی ها و فهم درستی از فهم رهیافت های آینده نگرانه را ارائه کند.
درک ما از دولت مدرن و مدرنیته، درکی ناقص و فهمی ناصواب است. تا زمانی که زیرساخت های بنیادین جامعه، دولت و اندیشه و فلسفه ی سیاسی ما، "نو" و مستحکم نشود، با زیر ساخت های فرسوده و کهنه نمی توان ساختارهای مدرن، شیک و با دوام بنا کنیم. دولت مدرن محصول فرایند مدرنیته است. پروسه مدرنیته مبتنی بر نوسازی تمامی بنیادهای سخت افزار و نرم افزار جوامعی بوده است که هویت و ماهیت ساختاری، ذهنی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فکری شان از بنیاد دگرگون شده است.
واقعیت این است ما با تحصیلاتی ناقص و با امکاناتی الکن، به زور داریم بر یک پیکره ی خشن و هنوز بدوی ، لباسی حریر و شیک می پوشانیم و انتظار داریم این پیکره ، برای ما رفتار و کرداری مدرن به تماشا بگذارد.
یک جامعه ی متکثر برای داشتن و بهره گیری از امکان مترقی و ضروری مانند دولت مدرن در جهان امروز و برای یک زیست مبتنی بر احترام همه ی افراد یک جامعه و زیر یک چتر واحد بودن همه ی افراد ، صرفنظر از تفاوت های قومی و فرهنگی و نژادی و دینی و مذهبی و غیره و غیره به پیش نیازهای زیر نیاز دارد:
1. رشد عقلانی شهروندان، با ترویج آموزه های شهروندی و ارائه ی الگوهای تعامل خرد ورزانه؛
2. کارکردهای فرهنگی، با فراهم آوری زمینه های رشد آموزشی، فرهنگی و فکری جامعه با بهره گیری از ابزارهای مدرن مانند سیستم آموزش و پرورش، تولیدات فکری ـ آموزشی و پژوهشی و توسعه رسانه های جمعی؛
3. کارکردهای مدنی، با حمایت و توسعه ی نهادهای مدنی، تضمین حقوق شهروندی و تسهیل فرایند عرفی شدن نهادها و روابط اجتماعی؛
4. کارکردهای اقتصادی، با تنظیم روابط اقتصادی جامعه، مدیریت اقتصاد ملی، سیاست گذاری های تولیدی و صنعتی، تنظیم بازار کار و تجارت و برنامه ریزی ملی رفاه اجتماعی؛
5. انضباط هدفمند با فراهم آوردن امنیت فردی و جمعی، حمایت از وفاق ملی، ترویج و تمکین روح جمعی، نظارت، حفظ و سلاست نُرم ها و ارزش های مشترک اجتماعی و...؛
6. نظم مدنی، با حمایت از آزادی های فردی، مجال فرصت های برابر، تضمین آزادی بیان، تأمین ضمانت های قانونی برای فعالیت های سیاسی، مطبوعاتی و فرهنگی و توسعه و ترویج نهادهای صنفی، اجتماعی و تخصصی؛
7. کارکردهای سیاسی، با توسعه ی احزاب، تقویت بینش سیاسی، ترویج مسوولیت پذیری سیاسی و تعهد شهروندی، خلق انگیزه ی پرسشگری و نقد، ایجاد فضای اطمینان و اعتماد نسبت به سرنوشت جمعی و ملی و...
8. تعمد و اهتمام دولت و نظام برای عبور از سنت و پای افزارهای سنتی و عشیره ای و قومی و بی اعتنایی به روابط پیشامدرنیته در ساحت کارکردهای سیاسی کلان یک جامعه ؛
که مورد هشتم را بیش از دیگر موارد مایلم به عنوان شاه کلید منازعات و مشکلاتی مانند اختلاف مردم دو شهر مانند اندیمشک و دزفول برشمارم و تشریح کنم.
اختلاف فرهنگی عمیقی میان مردم اندیمشک که لر محسوب می شوند و به طور عمده ، دنباله ی لرهای لرستان و تلفیقی از بختیاری های ساکن خوزستان هستند و ساکنین دزفول که ریشه ای قرینه ی سابقه و مطابق با قدمت خوزستان دارند و به نوعی پیشینه ی خوزستان هستند ، وجود ندارد . به دلیل قرابت این دو شهر تبادل تجاری و مالی و نیز مسافرت های کوتاه کاری میان دو شهر و نیز ازدواج ها و پیمان های عرفی ، ماهیتی ناهمگن را بین دو شهر معرفی نمی کند. چنانکه در بخش نخست مطلب هم تقریر شد ، به ویژه در سال های جنگ ، تهاجم ارتش عراق و رژیم بعثی و شهادت تعداد زیادی از شهروندان این دو شهر و آسیبی که به پیکره ی سازه های شهری این دو شهر وارد شد نیز ، یک همگنی و هم ماهیتی تازه را نیز به دیگر تجانس های بین دو شهر افزوده است .
ولی برگردیم به پرسش های آغازین این متن .
آیا جز این است که مدیریت کلان استان با افراط در ضعف مدیریتی خود و ناتوانی مفرط در برگزیدن و انتصاب مدیرانی کاربلد و کاریزمایتک و قوی و توانمند ، نتوانسته یک ثبات قابل اتکا را در این دو شهر رقم بزند؟! انتصاب فرماندارانی ضعیف در شهرهای دزفول و اندیمشک در دوره ی استاندار فعلی یکی از پاشنه های آشیل حادثه آفرین در این دو شهر شده است . در فضایی که نهاد آموزش و پرورش در تامین نیازهای دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلی در اندیمشک و از طرفی نظارت و عدم تقویت بنیان امور عشایر در این شهر که بافتی عشایری نیز دارد ، در دیگر ضعف های بنیادی که بیش از نود درصد آنها ناشی از ضعف مدیریت است ، چه انتظاری و چه توقعی وجود دارد که ما با یک سیاست مدرن و با یک موقعیت و وضعیتی ناشی از حضور دولتی مدرن در این دو شهر مواجه باشیم؟! نمایندگان مجلس نیز در چنین شرایطی ، نمایندگان قومی و لابی هایی هستند که نمی توانند ادعا کنند نماینده ی عموم مردم این دو شهر هستند ؛ چرا که تصور عام و ذهنی آنها این است که می توانند و می شود با ریش سپیدی و این را و آن را دیدن می شود و می توان از پس منازعه هایی خسارت آفرین مشابه آن چه که در یک ماه پیش و متاسفانه در آستانه ی تحویل سال 1398 نیز شاهد بودیم، بر آیند!
فقدان تفکر مدرن سیاسی و نبود سواد و معلومات و آگاهی سیاسی و احاطه نبودن بر شرایط و ساز و کارها و بافتار فرهنگی اجتماعی شهرهای خوزستان در مجموعه ی اجرایی استانداری و انتصابات قومی و سفارشی و غیرمنطقی و جهت دار! منجر به چنین فجایعی میشود که نمونههای دیگر آن را سابق بر این نیز در ایذه و رامهرمز و آبادان و خرمشهر و در اهواز هم دیدهایم.
بی گمان راه برای عرصه ی نقادی و پرسشگری در این رابطه گشوده است.
امیدواریم با یک انقلاب مدیریتی در سطح استان و نیز تهیه ی پای افزارهای عبور از سنت و مراحل پیشامدرنیته در استان خوزستان ، دیگر باره شاهد چنین وقایع تلخ و غمباری نباشیم.