شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
گمان میکنم نزدیک است، چیزی به روز روزها باقی نمانده، باید آماده شویم،جامه هایمان را آماده کنیم، کفش هایمان را، خودروها، آدمهای این طرف و آن طرف و آدمهایی که از پشت سر همراهی میکنند، اما مهم تر از همه اینها، آماده کردن حرف ها و صداها و کلمه ها و جمله ها است، قطارهایی که قرار است در ایستگاه ذهن مخاطبان توقف کنند و جهان را آن طوری نشان دهند که ما می خواهیم، و ما چه می خواهیم؟
می خواهیم مردم آماده باشند، مثل ما جامه هایشان را آماده کنند، مثل ما خودروهایشان دم دست باشد، مثل ما کفش هایشان برق بزند و اگر مثل ما کت و شلوارها و کفش ها و خودروهایشان هنوز در فصل عدمی نفس می کشند، نگران نباشند.
نگران نباشند اگر جامه هایشان کهنه است، اگر کفش هایشان برق ندارد، اگر خودروهایشان نفس بریده اند و اگر هنوز نیمچه نفسی برایشان باقی است،هزینه سوخت چنان سنگین می نماید که فرقی با عدمش ندارد! نگران نباشند اگر برای قدم زدن پروتئین بدنشان کافی نیست، نگران هیچ چیز نباشند، چرا که بدیل همه این نداشته ها،داشتن یک عدد شناسنامه است.
کافی است شناسنامه ها را آماده کنید، کافی است ذهنتان را برای توقف قطار کلمات ما آماده کنید، کافی است در خانه هایتان گعده بگذارید، دوستی، همسایه ای، پسرخاله ای و خاله ای تا به مبارکی با برترین نامزدان قرن آشنا شوید.
برترین نامزدان قرن، نامزدانی که هر چهار سال یک بار به خواستگاری می آیند، در دست هر کدامشان شمشیری تا جوهره زیبای نشسته در قلعه ای به نام شناسنامه را از امیران یک روزه خواستگاری کنند، و امیران یک روزه کدامند؟ نگران نباشید که این امیران یک روزه آشنایند، آنچنان آشنا که گویی خودتان.
نامزدان قرن با جامه هایی اطوکشیده،کفشهایی براق،خودروهایی شسته و تمیز همراه با خطی از عطرهای گران، در دستی شمشیر و در دستی خنده ای پنهان به خواستگاری می آیند، و امیران یک روزه حکمشان حاکم است، هر نامزدی چیزی برای هبه دارد، یکیشان آسمان را به در خانه تان می آورد، آن دیگری آفتاب را هدیه میدهد، کسیشان سفر یک ماهه به مریخ و حتی سفر به اعماق هسته زمین؛ هبه احدی از نامزدان است، اما هبه ها تمامی ندارد و اگر کسی زنگ در خانه تان را زد و گفت لطفا این زیردریایی اتمی را اندکی آنطرف تر پارک کنید؛ نگران نباشید و با اعتماد به نفس آسمانی به سمت زیردریایی بروید و یادتان باشد تراکتور همسایه را کرایه کنید و زیردریایی را از جلوی در خانه مردم دور سازید.
هبه ها پایان ندارند و البته این به تعداد نامزدانی که صلاحیتشان موکد است ارتباط دارد، و هبه ها شکلهای مختلفی دارند و اینگونه است که نامزدان قرن به خواستگاری می آیند و هر کدامشان منتظر تا حکم حاکم یک روزه جاری شود و نام نامزد نامزدان را اعلام کنند، نامی که از درون صندوقی دربسته به جهان اعلام میشود، و همین که مراسم گعده-خواری (معادل مدرن خواستگاری) به پایان رسید و روز موعود به شب و نام مبارک نامزد قرن از درون صندوق بیرون جهید، حاکمان یک روزه کارشان تمام است.
حاکمانی که تمام قدرتشان در یک عدد شناسنامه خلاصه می شود، حاکمانی که ذهنشان ایستگاه توقف قطاری از کلمات و تصویر و صداهایی است که جهان را آرام و رام نشان میدهند تا نام نامزد نامزدان را به عنوان منجی جماعت فاضلاب زده و خاک زده و آب زده و … زده، در ذهن حاکمان و خانواده شان و دوستانشان و همسایگانشان و حتی سگ های محله شان بنشانند، آنچنان سنگین که حتی در رویاهایشان نام طلایی نامزد-منجی به عنوان تنها راه رسیدن به محله ای بدون فاضلاب متجلی شود.
و اینگونه است که شهر برای چهار سال دیگر به خواب میرود و حاکمان یک روزه، از قطار توهمات انتخاباتی پرت می شوند به سوی حقیقتی که پر از بوی فاضلاب و ریزگرد است و در این میان نامزد خوشبخت که توانسته عروس قدرت را به کابین ببرد با اولین بلیط هواپیما به تهران میرود تا کاسبی خود را آغاز کند و یادش نخواهد رفت بر در دکان خود بنویسد لطفا مزاحم کسب و کار ما نشوید، خاصه شما.
چهار سال فراموشی، چهار سال کوری، چهارسال ریزگرد در حلق اهالی شناسنامه دار، سیل،زلزله، فاضلاب در شهری که حتی درختش مصیبت است، چهار سال غیبت،چهار سال نهست، چهارسال نبودن و چهار سال عذاب مکرر مردم در نقطه ای پایان می یابد؟! نه، تنها کاسب دیروز با عنوان مجدد نامزد-منجی، به در خانه ها میرود و دوباره آماده می شویم، جامه ها آماده می شوند، کفشها براق،خودروها تمیز و شسته و خط عطر گران فراموش نمی شود، چرا که خانه های حاکمان یک روزه، شناسنامه دارها، پر از بوی فاضلاب است و جان گرانبهای نامزدها و وکیلهای دیروز و امروز و فردا،طاقت تحمل این بو را ندارد، بوی حقیقت را، بویی که از خانه ها نیست و منجلابی است از دروغ هایی که قطار به قطار از دهان کاسبان بی شرم خارج میشود.