شوشان - لفته منصوری :
عبدالرضا حیاتی به طور غریبی یک هنرمند جامع الاطراف بود. خوشنویسی، هنرهای تجسمی، موسیقی، بازیگری، نقد ادبی، شعر سرایی و نویسندگی از قصه و داستان کوتاه و بلند تا نمایشنامه نویسی و طنز پردازی را در کارنامهی هنری خود دارد.
عبدالرضا حیاتی؛ طنز را که زیرکانهترین شیوهی انتقاد از مسائل نامطلوب جامعه و با زبان غیر مستقیم و چاشنی شوخی و خنده همراه است؛ برای اعتراض بر کاستیها و پلیدیها و اصلاح حکومت و جامعه در نوشتهها و گفتارهایش به کار میگرفت. طنز عبدالرضا حیاتی از همدردی با مردم قوام و دوام یافته است و همچون سعدی فریاد برمیآورد که:
من از بینوای نیم روی زرد/ غم بینوایان رخم زرد کرد
یکی اول از تندرستان منم/ که ریشی ببینم بلرزد تنم
عبدالرضا حیاتی یک هنرمند معترض و منتقد بود. اعتراض را به روشنی در تار و پود آثار او میبینید. حتی در این سالهای آخر که سکوت و انزوایی مهیب بر زندگیاش حاکم بود، او باز یک کنشگر فعال و منتقد اجتماعی بود. اما هیچگاه ژست مخالف و اپوزسیون به خود نگرفت. عبدالرضا تا پایان عمرش هنرمند انقلابی و متعهد به ارزشهای بنیادین اسلام و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و به ویژه شهیدان باقی ماند.
عبدالرضا حیاتی در صدف تواضعش پنهان شده است. او را باید از نمای نزدیک و نزدیکتر تماشا کرد. او هیچگاه در زندگی شخصی و هنریاش دعوت به خود نکرده است. حداکثر لقبی که شاگردانش به او دادهاند «عمو عبدالرضا» بود، همین است و بس!
زندگی درویش مسلک و بی اعتنایی به زیورهای دنیا از مهمترین ویژگیهای شخصیت هنری عبدالرضا حیاتی به شمار میرود. او همواره در آخر آسفالت و در همان خانهی کوچک زندگی کرد. گاه در جشنوارههای مختلف جوایز و هدایایی به آثار او تعلق میگرفت و حتی در بزرگداشتی که چند سال پیش به همت دوستان و شاگردان و علاقمندانش به افتخار او برگزار شد، هر آنچه که به او هدیه میدادند، بدون آنکه آنها را باز کرده و ببیند، در جا میبخشید.
عبدالرضا حیاتی برای انتقال به زندگی ابدیاش حتی به اندازه یک قبر در قطعه هنرمندان بهشت آباد اهواز نخواست. او در میان همان مردمی که این روزها حال خوشی هم ندارند و از جنس آنها و از میان آنها برخاسته بود، در کوتعبدالله آرمید. روحش شاد و یادش گرامی.