شوشان - محمد شریفی :
الساعه خالو ویس مراد برایم پیغام فرستاد که اگر آب تو دستم هست ، لیوان را فی الفور زمین بذارم جهت تحریر وصیت نامه ی گلپری به منزلشان بروم ،شال کلاه کردم ، نصف بشکه آب و الکل توی آفتابه ریختم ، از نوک پا تا فرق سر را شستشوی کامل دادم ، به سیاق و روش احمدی نژاد با دو تا دستمال کاغذی و کش پول ماسک ضد زره ساختم و روی دهان و دماغ گنده ام بستم، منزل عمو ویس مراد را دق الباب کردم ، الله گویان و لبیک گویان وارد صحنه خانه شدم ، روی تشکچه نشستم ، به بالش تکیه دادم . جریان را جویا شدم ، عمو ویس مراد گفت ، گلپری گیس بریده، مار نزده داره قالب می بنده ، میگه شاید کرونا گرفتم . بی بی از اتاق بغل بیرون امد ، چاق سلامتی گرمی با من کرد ، بعد گفت: آ میرزا تو نه چپی ، نه راستی ، نه اعتدالی ، مثل حلیم بادام نه برای شادی خوبی نه برای شیون ، اما جون میدی برای وصیت نوشتن ، چون میدونم نه قابل خریدن هستی و نه اهل معامله....
گفتم بی بی بیا روی اصل مطلب چه بنویسم ،
گفت ، بنویس اگه کرونا بیخ گلومو گرفت و خفه م کرد و به اون دنیا رفتم مدیونی اگه بذاری ویس مراد روی سر این دو طفل معصوم داد بکشه ، اگه خواس بعد از من زن بگیری حلالش نمی کنم اگه بخواد گل عنبر یا همه گل را بگیره ، اما اگر دختر خاله ام سممبر یا دختر خواهرم گل صنم. را خواست بگبره من حرفی ندارم. اگر به وصیتم عمل نکرد، این قباله ی زمین هایی که از پدرم به ارث رسید ، پیش تو بماند ، مدیونی اگه بذاری آب خوش از گلوی ویس مراد پایین برود یا اجازه بدی که ویس مراد روی آنها کار بکند.
ویس مراد از کوره در رفت و گفت ،کرونا شاید زورش به رستم زال و خانقلی برود اما زورش به تو یکی نمیرسد. گلپری خیالت راحت تا تو من و هفت جدم را کفن نکنی ، کرونا که هیچ موشک آر .پی. جی هم اگه بهت بخوره کمونه میکنه میخوره تو سر من ...
گلپری مکثی کرد و گفت ، من که از همه سالم ترم ...