شوشان - فاضل خمیسی:
خیلی مواقع وقتی انسان از خودش «سیر» میشود سری به قبرستان میزند ، و شاید بخاطر همین است که قبرستانها در بعضی از کشورها شلوغند! کرونا که آمد ، قبرستان هم تعطیل شد و مردم حالا بصورت قاچاقی بر سر قبور عزیزانشان حاضر میشوند . مُرده های تازه و گرم شانس بیشتری برای دید و بازدید دارند ، اما مُرده های قدیمی را که سال تا سال کسی سراغشان را نمی گرفت و به ندیده شدن عادت کرده بودند، تحمل این روزها برایشان سخت نیست، بالاخره روزی حتی آرامستانشان نیز تخریب و استخوانهای خاکستری و پوسیده اشان بدون هیچ حرمتی به بیرون انداخته میشوند ، و این عاقبت همه ی اجسادیست که زمانی در کالبدشان روح بود و اصلاً به «نبودن» نمی اندیشیدند. بالاخره برخی زود و بعضی دیر میمیرند و مرگ مثل زندگی نه در انتظار بلکه همراه همیشگی است ، جنگ بر سر زمان ِ اعتباری و مُدل مرگ است، بقول مولانا: «آزمودم، مرگ من در زندگیست».
براساس یک قرارداد نانوشته و رفتار عرفی اجتماعمان ، «عصر پنجشنبه» زمان زیارت قبور است انگار که مُرده ها هم مثل ما شغل اداری دارند و جمعه ها تا ظهر میخوابند ، اما ما در واقع میخواهیم با تعیین این روز اراده و خواستمان را به آن طرف روزگار ! نیز تحمیل کرده و بگوییم ؛ بله هر چی ما بگیم!! و اینجاست که استبداد زنده ها تا سرزمین مُردگان امتداد می یابد.
زیارت حضوری قبرستان ها بدلیل «کرونا» در روزهای پنجشنبه و جمعه تعطیل اعلام شد، اما گویا این دید و بازدید در سایر روزها فاقد منع بود! بخاطر این ممنوعیت ،غروب سه شنبه ای از پاییز۹۹ باتفاق دوستی بر سر مزار عزیزش حاضر شدیم.
انصافاً «شهر مُردگان» مکان عزیزیست ، آرام ، دور از هیاهو و تزویر، و شاید بمعنای واقعی حس اجرای عدالت خداوندی در سلب روح از زندگان. «ساعت مرگ» شروع ترازوی عدل خداست، هر چند زنده ها با آراستن گورستان و طبقاتی و صنفی نمودن آن به بهانه ی قطعه ی هنرمندان و ورزشکاران و ... سعی میکنند نظرات تبعیض گرایانه خویش را تا لب گور نیز اِعمال کنند اما از این موضوع غافلند که دنیای مُردگان فضایی بسیار متفاوت تر از دنیای ماست.
آنجا دیگر «عدالت » اصل است و خبری از تبعیض و طبقه نیست. آبنما و پارک سازی بیشتر برای خوشایند نمودن مراجعه کننده هاست ، در صورتیکه باید در «محضر مُردگان » درس آموخت و به شهود رسید نه اینکه آنجا محلی برای گذر وقت و تحقیر مرگ باشد و از این حقیقت محض طفره رفت.