در پی اهانت به ساحت مقدس علامه شیخ شوشتری رحمه الله علیه ، علی بهرامی کهیش رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شوشتر پیامی صادر کردند .
متن پیام :
پیش تر از این ها به انان که این شهر عزیز کرده را با تمام آب و آبرویش نشانه رفته بودند گفتم به روشنی های چهل پیر که رسیدید باید کلاه از سر بیاندازید و وضو بگیرید...
حالا او که نقاب زده و قلاده اش به دست اجنبی هاست را بگویید دهان ببند و به توبه بکوش که اعجاز شیخ انقدرهاست در درون ها و پیرامون ها که این عجزها و دست و پازدن ها که معلوم مان نشد از سر چیست ؟! داغ مان نمیکند و به دریغ مان نمیکشاند.
این هم که مشت گره کرده ایم برای این بد زبانی ها ، انان که عاقلند و عاشق میدانند بهانه ایست برای تعظبم هزار باره در برابر شیخی که چراغ راه مابوده و هست در این همه هیاهو !
با این همه که رفت ، دل ناگران این گرد و خاک ها نمی شویم که آینه ی زلال شیخ چون هزاران وارسته ی دیگر این دیار ، نه غبار فراموشی به خود میگیرد و نه مکدر از نفس باطل می شود و نه حتی به سنگ کینه شکسته خواهد شد ...
شیخ ما به همان سالها که بود و به همین بارگاه که هست و به آن خاندان خدایی خلاصه نمی شود که بر تارک هر کوی و برزن و خانه و دل نقش و نامش پیوسته برجسته است و به وقت خاستن و نشستن ، رفتن و امدن ، نام نورانی اش ناخودآگاه برایمان تکرار می شود و همین است که دل مان همیشه ی خدا روشن است. که پناهی داریم در هر چه بی سرو سامانی ست و راهی در تردیدها ؛ که او یقین ِ عجین شده با روان ماست . ما که صبح مان بی عطر دل انگیز یاد او به شب نمی رسد و شبمان بی مدد از نفس قدسی اش ، روی صبح را نخواهد دید .
حالا هم شیخ ما و مراد ما ، هر که را چون این حرام لقمه ، خواهند بخشید ! که شیخ ، خود خود خود لطف مدام و مهر تمام بوده و هست هنوز ؛ اما ما که مردمیم و مریدان شیخ ، می دانیم که نمی توانیم بگذاریم و بگذریم و خدا بخواهد با هر چه در دست و دل و زبان داریم در پی انتقام گام می زنیم !
ما را چه حال و حوصله ی عجیبی ست در این انجام و او هراسناک ِ تلخی سرانجام !
و اما یا شیخ !
این شهر شهر سید و شیخ و شباب هاست
نورانی از تعالی عالی جناب هاست
در فقه ودر حدیث مقام و مثل تویی
علامه ای که کرده به علمش عمل تویی ...