شوشان - فاضل خمیسی:
اگر «بشر» در این دنیا بر اثر بیماری و کهولت نمی مُرد و تا انتهای عُمر زمین حضوری فعال داشت، آیا باز هم جمعیت و ساختار کنونی بشر همین بود که هست؟
آیا اگر پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی کماکان حضور داشته و از سویی دیگر فراعنه و چنگیزها نیز ساز ظلم و جنگ خود را میزدند و نزاع خیر و شر نه تنها در خیال بلکه رنگ واقعیت بخود میگرفت ، آیا هم اکنون خبری از ماهواره و قلب و چشم مصنوعی بود؟ یا اینکه زمین به برهوتی وحشتناک و مملو از قبرستانهایی تبدیل میشد که دل و روده ی اجساد مُردگانش بر اثر جنگ و شکنجه بیرون ریخته یا با پیکری بدون سر دفن شده اند...
بدرستی که تصور یک زندگی جاوید دنیوی قبل از اینکه خوشایندباشد«هراسناک»است!
غالب نصیحت ها و دعوت به صلح و نیکی و عدم ظلم و جنایت و پرهیز از زیاده خواهی به موقت بودن زندگی اشاره دارد و نمیدانم اگر «کوتاهی عمر» نبود ، موعظه و تنبه ها ، بخصوص برای صاحبان قدرت و ثروت بر کدام محور تعریف می گردید؟
با این حال این «مرگ» است که به زندگی معنا میبخشد ، و بنظر میرسد قبل از اینکه به مفهوم زندگی بپردازیم باید درک درستی از معنای مرگ داشته باشیم .
رؤسای جمهور، رهبران، صاحبان صنایع و ثروتمندان ، قهرمانان ، مشاهیر همه و همه روزی خواهند مُرد و به حقیقت «مرگ» تن خواهند داد ، همینهایی که میتوانستند دنیایی بهتر بیافرینند و آیندگان با احترام از آنها یاد کنند .
موقت بودن زندگی آنقدر مورد بحث علمای متافیزیک قرار گرفته که برخی، البته اندک ! بر این باورند که زندگی دنیوی خِیال و بُرشی از زندگی جاودانه ای است که آدمی در حال طی کردن آنست و خواب و خیالی زودگذر است و زندگی واقعی در جایی دیگر در حال طی شدن است !
به یک معنا «ما» قبل از اینکه این زندگی را داشته باشیم ، مُرده ایم.
همانطور که تُنگ های مُنحنی و خمیده ماهیها تصویری غیرواقعی و تحریف شده ای از مقدار آب و اندازه ی ظرف به ماهی القا میکند، شاید زمان و چگونگی تعریف زندگی در این دنیا بمثابه ی همان تُنگ فریبکاری باشد که آدمیان را با آنهمه ادعا گول میزند!
از سویی دیگر حضور و وجودمان بدون اولویت «زمان» حضوری بدون ادارک از وضعیت موجود و جاریست ، واقعیت ِ زمان همان تن دادن به حقیقت مرگ است. پذیرش این حقیقت باعث میگردد برای کَندن برگی از درخت تأمل و به فکر فرو رویم.